4 جمله معروف در باب خواندن مارسل پروست

4 جمله معروف در باب خواندن مارسل پروست – تکه کتاب

  • 4 جمله معروف در باب خواندن مارسل پروست: در این مطلب 4 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب در باب خواندن  مارسل پروست را گلچین کرده‌ایم. این جملات تکه کتاب ها نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که می‌توانید به  دکمه‌‌های زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.

     

     

    متن زیبا مارسل پروست

     

     

    4 جمله معروف در باب خواندن مارسل پروست

     

    خواندن، مادام که برای ما فقط نوعی محرک است که کلید جادویی‌‌اش در عمق روان باب سراهایی را می‌گشاید که راه ورود به آن‌ها را نمی‌دانستیم، نقشی خجسته در زندگی ما دارد. اما برعکس خطرناک خواهد شد زمانی که به عوض باز کردن چشم ما به حیات شخصی ذهن، جایگزین آن شود؛ زمانی که حقیقت دیگر در نظر ما نه همچون کمال مطلوبی به‌نظر می‌آید که تنها با پیشرفت واقعی اندیشه و با تقلای دل می‌توان به آن دست یافت، بلکه همچون چیزی مادی در میان اوراق کتاب‌ها، همچون عسلی که تماماً گردآوری دیگران است و تنها کافی است قدم‌رنجه کنیم و در میان قفسه‌های کتابخانه‌ها به آن دست یابیم و منفعلانه در استراحت مطلق ذهن و جسم‌مان تناول کنیم

     

     

    بی‌شک رفاقت با آدم‌ها چیزی پوچ و واهی است، و کتاب خواندن هم رفاقت است. اما دست کم رفاقتی است صادقانه و چون طرف مقابل مرده یا غایب است، به آن حالتی بی‌غرض و متاثر کننده می‌بخشد. وانگهی، رفاقتی است بری از تمام آن چیزهایی که رفاقت‌های دیگر را زشت می‌سازد. چون همه‌ی ما، همه‌ی ما زندگان، جز مردگانی نیستیم که هنوز مردن آغاز نکرده‌ایم.

     

     

    جملات معروف کتاب در باب خواندن مارسل پروست

     

     

    خواندن تمام کتاب‌های خوب به مانند سخن گفتن با مردمان شریف ادوار گذشته است که نویسنده‌ها از آن جمله‌اند.

     

     

     

    شاید تنها روزهایی از ایام کودکی که آن‌ها را تمام و کمال زیسته‌ایم همان‌هایی باشند که به گمانمان هدر داده‌ایم؛ روزهایی که با کتابی دلخواه سپری کرده‌ایم. تمام آنچه از قرار معلوم روزهای کودکی دیگران را پر می‌کرد، و ما آن‌ها را مانعی مبتذل در برابر لذتی متعالی می‌دیدیم و پس می‌زدیم: بازی‌ای که دوستی، وقتی به بهترین بخش کتاب رسیده بودیم، ما را به آن می‌خواند؛ زنبور یا نور مزاحم آفتاب که مجبورمان می‌کرد چشم از کتاب برگیریم یا جای‌مان را عوض کنیم؛ خوراکی‌های عصرانه که مجبورمان کرده بودند با خود برداریم اما در کنارمان دست نخورده روی نیمکت رهاشان می‌کردیم آنگاه که خورشید در آسمان کبود بالای سرمان بی‌رمق‌تر می‌شد؛ شامی که بابتش بایست به خانه برمی‌گشتیم و در اثنای آن تنها فکر و ذکرمان گریختن به طبقه‌ی بالا به محض تمام شدن شام و تمام کردن بخش باقی‌مانده کتاب بود؛ تمام اینها که کتاب خواندن قاعدتا سبب می‌شد جز مزاخمت تعبیرشان نکنیم، برعکس، خاطره‌ای چنان شیرین و لذت‌بخش در ما حک کرده‌اند.

     

     

    پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان در باب خواندن مارسل پروست

     

    12 نامه های عاشقانه فروغ فرخزاد به پرویز شاپور

     

    شعر یک بار دگر گرم ببینی تو نیما یوشیج

     

    شعر دل فولادم نیما یوشیج

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *