15 جمله معروف زمان بازیافته مارسل پروست

15 جمله معروف زمان بازیافته مارسل پروست – تکه کتاب

  • 15 جمله معروف زمان بازیافته مارسل پروست: در این مطلب 15 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب  زمان بازیافته مارسل پروست را گلچین کرده‌ایم. این جملات تکه کتاب ها نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که می‌توانید به  دکمه‌‌های زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.

     

     

    متن زیبا مارسل پروست

     

     

     

    15 جمله معروف زمان بازیافته مارسل پروست

     

    شبی که زود از ژیلبرت جدا شده بودم در اتاقم در تانسونویل نیمه‌های شب از خواب بیدار شدم و در همان حالت نیمه خواب‌آلود صدا زدم: «آلبرتین!» (کتاب زمان بازیافته – جلد هفتم رمان در جستجوی زمان از دست رفته – صفحه ۳)

     

     

    ادبیات به ما می‌آموزد که به زندگی بیشتر ارزش بدهیم، ارزشی که خود نتوانستیم درک کنیم و تنها به یاری کتاب می‌فهمیم که چقدر عظیم بوده است. (کتاب زمان بازیافته – جلد هفتم رمان در جستجوی زمان از دست رفته – صفحه ۲۹)

     

     

    همین که صدایی یا بویی را که در گذشته شنیده بودی دوباره، در آنِ واحد در حال و در گذشته بشنوی، صدا و بویی که واقعی است اما فعلی نیست، آرمانی است اما انتزاعی نیست، بیدرنگ آن جوهره دائمی چیزها که معمولا نهفته است آزاد می‌شود و «من» واقعی آدم که گاهی از مدتها پیش مُرده به نظر می‌آمد اما یکسره نمرده بود بیدار می‌شود، و با دریافت مائده ملکوتی که برایش آورده شده جان می‌گیرد. یک دقیقه آزاد شده از بند زمان انسان آزاد شده از بند زمان را در درونمان باز می‌آفریند تا آن دقیقه را حس کند. و قابل درک است که این آدم به شادکامی امیدوار باشد، حتی اگر به نظر نرسد که مزه ساده یک کلوچه منطقا بتواند آن شادکامی را توجیه کند؛ قابل درک است که برای چنین آدمی واژه «مرگ» مفهومی نداشته باشد: او که از زمان بیرون است از آینده چه ترسی دارد؟ (کتاب زمان بازیافته – جلد هفتم رمان در جستجوی زمان از دست رفته – صفحه ۲۱۷)

     

    جدایی طولانی گاهی در همان حال که کینه‌ها را فرومی‌نشاند دوستی را هم دوباره زنده می‌کند. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۴۵)

     

     

    در نوجوانی، زمانی که هر آنچه را که به من گفته می‌شد دقیقا باور می‌کردم، با شنیدن این که دولت آلمان از حق دم می‌زد بدون شک این تمایل را می‌داشتم که ادعایش را باور کنم، اما از دیرباز به این آگاهی رسیده بودم که اندیشه‌های ما همیشه با گفته‌هایمان همخوانی ندارد. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۹۸)

     

     

     

    سرنوشت از راه‌هایی عمل می‌کند که بر ما آشکار نیست. گاهی از عیب انسان دونی استفاده می‌کند تا مانع تنزل مقام اعلای انسانی نیکدل شود. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۱۳۷)

     

    جملات معروف کتاب زمان بازیافته مارسل پروست

     

    با شنیدن فریاد راننده همین‌قدر فرصت کردم که خودم را بسرعت کنار بکشم و وقتِ پس رفتن پایم ناخواسته به سنگفرش پست و بلندی خورد که آن طرفش انباری بود. اما در لحظه‌ای که تعادل خودم را بازیافتم و پا روی سنگی گذاشتم که کمی از سنگ کناری‌اش فرو رفته‌تر بود، همه دلسردی‌ام محو شد، و همان شادکامی‌ای را حس کردم که در بلبک به نظرم آمد و پیش‌تر دیده بودم، از دیدن ناقوس خانه‌های مارتنویل، از چشیدن مزه کلوچه مادلن خیسیده در چای و از بسیاری احساس‌های دیگری به من دست داد که در این کتاب از آنها سخن گفته‌ام و به نظرم آمد که آخرین آثار ونتوی چکیده آنها بود. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۲۱۰)

     

     

     

    می‌شود زندگی را مبتذل بدانیم هرچند که گاهی بسیار زیبا به نظر رسیده باشد، چرا که درباره‌اش بر اساس چیزی کاملا متفاوت با خودش، بر اساس تصویرهایی که هیچ چیز از زندگی در آنها نمانده قضاوت می‌کنیم و در نتیجه بی‌ارزشش می‌دانیم. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۲۱۴)

     

     

     

    نتوانستم از بلبک لذت ببرم، همچنان که از زندگی با آلبرتین، که به لذتش بعدا پی بردم. و جمع‌بندی دلسردی‌هایی که در زندگی دیده بودم و به این باورم می‌رسانید که واقعیت زندگی باید در جایی ورای حرکت باشد، سرخوردگی‌های مختلف زندگی‌ام را به شیوه‌ای صرفا اتفاقی و پیرو شرایط مختلف زندگی‌ام به هم نمی‌پیوست. خوب حس می‌کردم که سرخوردگی از سفر و سرخوردگی از عشق دو نوع متفاوت از سرخوردگی نیستند، بلکه جنبه‌های متفاوتی‌اند که یک ناتوانی واحد به تیغ این یا آن وضعیت به خودش می‌گیرد: ناتوانی‌مان از این‌که از طریق لذت مادی و اقدام عملی به تعالی برسیم. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۲۲۳)

     

     

    غریزه می‌گوید که چه باید بکنی و هوش بهانه به دستت می‌دهد که نکنی. اما در هنر بهانه‌ای در کار نیست، نیت و اراده به حساب نمی‌آید و هنرمند باید در هر آن گوش به فرمان غریزه خود داشته باشد، و از همین روست که هنر واقعی‌ترین چیز، جدی‌ترین مدرسه زندگی، روز جزای واقعی است. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۲۲۵)

     

     

     

    در برابر اثر هنری به هیچ وجه آزاد نیستیم، به اختیار خودمان به وجودش نمی‌آوریم، بلکه از پیش در درون ما هست و باید آن را به این دلیل که هم ضروری و هم پنهان است کشف کنیم، چنان که این یا آن قانون طبیعت را کشف می‌کنیم. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۲۲۷)

     

     

     

    تنها زندگیِ براستی زیسته، ادبیات است. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۲۴۵)

     

     

     

    آنچه در زندگی محفلی خطرناک است آمادگی و گرایش به زندگی محفلی است. وگرنه این زندگی به خودی خود کسی را مبتذل نمی‌کند چنان که یک جنگ قهرمانانه هم نمی‌تواند یک شاعر بد را شاعری عالی کند. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۲۷۴)

     

     

    مسأله فقط این نیست که برخی‌ها حافظه خوبی دارند و برخی نه بلکه حتی در صورت تساوی حافظه هم خاطره دو نفر از یک چیز به یک شکل نیست. در حالی که یکی به رخدادی چندان توجهی نکرده دیگری از آن پشیمانیِ سختی در خاطر نگه می‌دارد، در عوض از این ماجرا گفته‌ای را به عنوان نشانه‌ای خاص و مهرآمیز برای خود حفظ می‌کند که دیگری از دست می‌دهد و به آن حتی فکر نمی‌کند. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۳۳۶)

     

     

     

    کتابم چیزی جز نوعی عدسی بزرگ‌کننده مانند آنهایی نخواهد بود که عینک‌ساز کومبره به مشتریانش می‌داد؛ کتاب من، که به یاری‌اش به خوانندگانم وسیله‌ای خواهم داد که درون خودشان را بخوانند. در نتیجه از ایشان نخواهم خواست که ستایش یا تحقیرم کنند، فقط این که به من بگویند که آیا همین است که من می‌گویم، آیا واژه‌هایی که در درون خود می‌خوانند همان‌هایی است که من نوشته‌ام. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۴۱۰)

     

     

    پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان زمان بازیافته مارسل پروست

     

    شروع آتش بازی احمدرضا احمدی _ نثرهای یومیه

     

    شعر نماز مهدی اخوان ثالث

     

    ویژگی روانی و جسمانی زن و نقش آنها در رابطۀ عاشقانه در اشعار شاملو و نظامی

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»