15 جمله معروف دمیان هرمان هسه

15 جمله معروف دمیان هرمان هسه – تکه کتاب

  • 15 جمله معروف دمیان هرمان هسه: در این مطلب 15 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب دمیان هرمان هسه را گلچین کرده‌ایم. این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که می‌توانید به وسیله‌ی دکمه‌‌های زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.

     

    متن زیبا هرمان هسه

     

     

    15 جمله معروف دمیان هرمان هسه

    خودم را مانند تبهکاری یافتم که به سبب دزدی تکه‌نانی محاکمه‌اش کنند، حال آنکه او مرتکب قتل شده باشد. احساسی بود نفرت‌انگیز و ناجور، اما قوی و به‌شدت گیرا که مرا محکم‌تر از دیگر اندیشه‌ها به راز و گناهم گره می‌زد. فکر کردم شاید اکنون دیگر کرومر نزد پاسبان رفته و مرا لو داده باشد و در همان حال که اینجا مرا به چشم بچه‌ای کوچک می‌نگرند، توفان بر فراز سرم در حال تکوین باشد.

     

    سنگی به چشمه‌ای افکنده شده بود و آن چشمه روح کودکانه‌ی من بود. (کتاب دمیان اثر هرمان هسه – صفحه ۴۵)

     

    مردمان بسیاری مرگ و از نو زاده شدن را که سرنوشت ماست تنها یک‌بار در زندگی تجربه می‌کنند، زمانی که بنای کودکی‌شان پوسیده می‌شود و به آهستگی از هم فر‌و‌می‌پاشد، آن‌گاه است که هرآنچه دوستشان می‌داشتیم ترکمان می‌گویند و ما ناگهان تنهایی و سردی مرگبار جهان گرداگرد خویش را حس می‌کنیم. چه بسیاری که برای همیشه در این تنگنا گیر می‌افتند و سراسر زندگی‌شان را به نحو دردناکی در حسرت گذشته‌ی بازگشت‌ناپذیر و در رویای پردیس گمشده که بدترین و کشنده‌ترین رویاهاست، سرمی‌کنند. (کتاب دمیان اثر هرمان هسه – صفحه ۶۴)

     

    این دم مهم‌ترین و ماناترین لحظه بود؛ نخستین تَرَک در قداست پدر، نخستین شکاف بر ستونی که بر آن زندگی کودکی‌ام آرام و قرار داشت، ستونی که هر فرد پیش از آنکه به خودش بدل شود، می‌بایست ویرانش می‌کرد. از چنین تجربه‌هایی که به دیده‌ی هیچ‌کس نمی‌آید، خطوط درونی و اساسی سرنوشت ما شکل می‌گیرد. چنین ترک و شکافی باز هم فزونی می‌یابد، درمان می‌شود و از یاد می‌رود، اما در مخفی‌ترین خزانه‌های دل زنده می‌ماند و خونریزی‌اش ادامه می‌یابد. (کتاب دمیان – صفحه ۳۰)

     

     

    نخستین بار مزه‌ی مرگ را چشیدم و مزه‌ی مرگ تلخ است زیرا مرگ زاده شدن است. (کتاب دمیان – صفحه ۳۰)

     

    جملات معروف کتاب دمیان هرمان هسه

     

    اکنون می‌فهمم که هیچ‌چیز در جهان برای آدمیان ناگوارتر از پیمودن راهی نیست که ره به خویشتن بَرَد. (کتاب دمیان – صفحه ۶۰)

     

     

    می‌بینم تو بیش از آنچه بتوانی بیان کنی، می‌اندیشی. اگر چنین است، خودت نیز می‌دانی که همه‌ی اندیشیده‌هایت را به تمام و کمال نزیسته‌ای و این خوب نیست. تنها آن اندیشه‌ای ارزش دارد که زندگی‌اش کنیم. تو آموخته‌ای که تنها دنیای مشروعت فقط نیمی از دنیاست و کوشیده‌ای این نیمه‌ی دوم را نفی کنی، همان‌گونه که کشیشان و آموزگاران می‌کنند. اما نخواهی توانست! هرکس دیگر دیگری نیز که تنها یک بار آغاز به اندیشیدن کرده باشد، نخواهد توانست. (کتاب دمیان – صفحه ۸۰)

     

     

    برایم اهمیتی نداشت چه بر سرم خواهد آمد. با شیوه‌ی غریب و نه‌چندان خوشایند خودم، با رفتن به میخانه‌ها و رجزخوانی، به ستیز با دنیا برخاسته بودم، این بود شیوه‌ی اعتراضم! در این میان خود را نیز تباه و فرسوده می‌کردم و برایم چنین می‌نمود که اگر دنیا آدم‌هایی مانند مرا نیاز ندارد، اگر جایگاهی نیکو و تکالیفی والاتر به ما بخشیدن نمی‌تواند، پس بگذار امثال من تباه شوند. بگذار جهان دچار خسران شود. (کتاب دمیان – صفحه ۹۶)

     

     

    هنگامی که انسان به چیزی ضروری نیاز دارد و این چیز ضروری را می‌یابد، این دیگر از صدقه سر اتفاق نیست، از صدقه سر خودش است. این تمنا و بایستگی راستین اوست که ره بدان می‌برد. (کتاب دمیان – صفحه ۱۱۹)

     

     

    اگر همه‌ی بشریت جز تنها یک کودک عادی که هیچ آموزشی ندیده باشد، نیست و نابود شود، همین کودک تمامی فرایند تکامل اشیا را باز خواهد یافت و می‌تواند اهورایان، اهریمنان، فردوس‌ها، فرامین و مناهی و عهد جدید و عتیق را بازسازد. (کتاب دمیان – صفحه ۱۲۹)

     

     

    هنگامی که ما از کسی بیزاری می‌جوییم، در واقع از چیزی بیزاری می‌جویی که آینه‌ی وجود ماست. چیزى که در درونمان نباشد، نمی‌تواند ما را برانگیزد. (کتاب دمیان – صفحه ۱۳۷)

     

     

    برای انسانی بیدار ذهن هیچ، هیچ و هیچ وظیفه‌ای وجود ندارد مگر جست و جوی خویشتن، در خویشتن استواری یافتن و کورمال کورمال به راه خویش رفتن، حال این را به هرکجا که بینجامد. (کتاب دمیان – صفحه ۱۵۴)

     

     

    همه‌ی آدمیان هرگاه آرمان‌هایشان به خطر افتد، آماده‌اند به باورنکردنی‌ترین کارها دست زنند، اما هنگامی که آرمانی نو، جنبشی نو و شاید خطرناک و شگفت ظهور می‌کند و بر در می‌کوبد، هیچ‌کس پیدایش نمی‌شود. (کتاب دمیان – صفحه ۱۷۶)

     

     

    عشق نباید تمنا ورزد یا همچنین التماس کند. عشق باید چنان قوی باشد که به یقین دست یابد. آنگاه دیگر مجذوب نخواهد شد بلکه مجذوب خواهد ساخت. (کتاب دمیان – صفحه ۱۷۹)

     

     

    بیشتر مردم عاشق می‌شوند تا خود را گم کنند. (کتاب دمیان – صفحه ۱۸۰)

     

     

    پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان دمیان هرمان هسه

    شعر اتفاق توماس هاردی

    شعر ژاله هوشنگ ابتهاج

    شعر رنج دیرینه هوشنگ ابتهاج

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *