14 جمله معروف دلواپسی فرناندو پسوا: در این مطلب 14 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب دلواپسی فرناندو پسوا را گلچین کردهایم. این جملات تکه کتاب ها نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که میتوانید به دکمههای زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.
متن زیبا فرناندو پسوا
14 جمله معروف دلواپسی فرناندو پسوا
کار ویرانگر نسل پیشین تاثیر خود را گذاشته بود تا در دنیایی که ما در آن زاده شدهایم، کوچکترین امنیتی در عرصهی دینی، تکیه گاهی در عرصهی اخلاق و کمترین آرامشی در عرصهی سیاسی وجود نداشته باشد. ما، در ترس از ماورا و هراس از اخلاق و آشوبهای سیاسی زاده شده بودیم. (کتاب دلواپسی – صفحه ۲۳)
اگر قلب توان تفکر میداشت از تپیدن باز میماند. (کتاب دلواپسی – صفحه ۲۷)
فقط چیزی فراتر از حماقت، که اغلب انسانها با آن زندگی میکنند، مرا به تعجب وا میدارد؛ و آن درایتی است که در این حماقت نهفته است. (کتاب دلواپسی – صفحه ۳۴)
هرکس هستی خود را یکنواخت اداره کند عاقل است. چه در آن صورت هر حادثهی کوچکی از نعمت معجزه برخوردار میشود. شکارچی شیر پس از سومین شکار دیگر ماجرایی نمیبیند. برای آشپز یکنواخت مهمانخانه صحنهی کشیده زدن در خیابان چیزی بیشتر از فروتنی مکاشفهی یوحنا در بر دارد. (کتاب دلواپسی – صفحه ۳۶)
بدترین چیز خیالبافی این است که همه از آن حمایت میکنند. باربر در تاریکی به چیزی فکر میکند، و هنگام روز در حد فاصل دو ماموریت، لمیده به تیر چراغ برق خیال میبافد. من میدانم چه چیز به فکرش خطور میکند: همان چیزی که من هم در حد فاصل ثبت حسابها در دفتر کل، بی حوصلگی تابستانی دفتر کار آرامم در آن غرق میشوم. (کتاب دلواپسی – صفحه ۵۸)
جملات معروف کتاب دلواپسی فرناندو پسوا
تنهای تنها بودن چه خوب است، انسان میتواند با خود بلند بلند صحبت کند و قدم بزند، بی آنکه نگاهها مزاحماش شوند، میتوان درون رویایی ناخواسته به پشتی تکیه دهد! کل خانه به مزرعه تبدیل میشود و هر سالنی از گستردهی زمین کشاورزی بهرهمند میگردد. (کتاب دلواپسی – صفحه ۷۰)
من در خودم شخصیتهای گوناگون خلق میکنم. اشخاص را مدام کشف میکنم. هر یک از رویاهای من، همین که خیالانگیز جلوه کند، تجسمی از خویش در وجود شخص دیگر است. و اوست که غرق در رویا است، نه من. برای اینکه بتوانم خلق کنم، خود را ویران کردم، چهبسا خودم را به خویشتن خویش تسلیم کردم، که من در وجود خودم جز به شکلی بیرونی وجود ندارم. من صحنهای جاندارم که بازیگران گوناگون بر روی آن ظاهر میشوند و نمایشنامههای گوناگونی به اجرا درمیآورند. (کتاب دلواپسی – صفحه ۷۶)
برای من نوشتن تحقیر شخصی است، ولی نمیتوانم از نوشتن رها شوم. نوشتن برای من مثل اعتیادی است که از آن نفرت دارم و با وجود این، استفاده میکنم. مانند عادتی زشت که حقیرش میشمرم ولی نمیتوانم شرش را از سرم کم کنم. (کتاب دلواپسی – صفحه ۱۳۵)
خالص بودن، نجیب یا قوی بودن نیست، بلکه خود بودن است. (کتاب دلواپسی – صفحه ۱۶۲)
برخی میگویند زندگی بیامید قابل تصور نیست، و برخی دیگر میگویند زندگی با امید، تهی است. برای من که اکنون نه امیدی دارم و نه تردید میکنم، زندگی فقط نقاشی ظاهری است که مرا دربرمیگیرد و بیکمترین حرکتی همچون یک نقاش به تماشایش مینشینم. زندگی محض لذت چشمهایمان آفریده شده. (کتاب دلواپسی – صفحه ۱۷۷)
دیروز وقتی تعریف کردند که کارمند دکهی سیگارفروشی خودکشی کرده، به نظرم بیشتر به دروغ شباهت داشت. آن نگونبخت نیز به همین ترتیب وجود داشت! همه ما، همه ما که او را به یک نحو میشناختیم، مانند همه آنهایی که او را نمیشناختند، کل چیزها را فراموش کردیم. (کتاب دلواپسی – صفحه ۱۹۶)
من به همان نقطهای رسیدم که غم تبدیل به شخص، تبدیل به قالب خیال همزیستی من با شخص خودم میشود. (کتاب دلواپسی – صفحه ۲۳۸)
برای اغلب انسانها زندگی شکنجهای است که تحمل میکنند، بیآنکه متوجه شوند چیزی غمگین از میان پردهی شاد پدید میآید که به لطیفه شبیه است و انسان هنگام شستوشوی جنازه برای خود تعریف میکند تا پلی بر سکوت شب و تعهد در قبال بیداران بزند. زندگی را چونان درهی اشک نگریستن، همیشه از نظر من بیحاصل بود: البته که زندگی درهی اشک است، اما به ندرت در این دره اشک میریزند. (کتاب دلواپسی – صفحه ۲۷۰)
هنر ما را به شکلی رویایی از درد هستی رها میسازد. تا وقتی که رنج و تحقیر هملت پرنس دانمارک را احساس میکنیم، رنج و تحقیر خودمان را احساس نمیکنیم – رنجهای مشترک به ما تعلق دارند و حقیرند، چون رنجها حقیرند. (کتاب دلواپسی – صفحه ۲۳)
پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان دلواپسی فرناندو پسوا
شعر روزی ز قضا به وقت شبگیر نظامی – لیلی و مجنون 32
شعر چو شاه بنند دل در جهان به رَشفِ ثُغُور ایرج میرزا
- رستَم ازین نفس و هوی، زنده بلا مرده بلا-38 - فوریه 21, 2023
- یارْ مرا، غارْ مرا، عشقِ جگَرخوار مرا-37 - فوریه 18, 2023
- خواجه بیا، خواجه بیا، خواجه دِگَربار بیا -36 - فوریه 18, 2023