12 جمله معروف هیاهوی زمان جولین بارنز: در این مطلب 12 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب هیاهوی زمان جولین بارنز را گلچین کرده ایم.این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که میتوانید به وسیلهی دکمههای زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.
متن زیبا جولین بارنز
12 جمله معروف هیاهوی زمان جولین بارنز
هر شب همان مراسم را تکرار میکرد: رودههایش را خالی میکرد، دختر خفته و زن بیخوابش را میبوسید، چمدان کوچک را از دست نیتا میگرفت و درِ ورودی را پشت سرش میبست، انگار برای شبکاری بیرون میرود. بعد میایستاد و منتظر میشد. (کتاب هیاهوی زمان اثر جولین بارنز – صفحه ۶۲)
چنین بود که به آهنگساز تکلیف کردند خودش در اجرای روز بیستوششم ژانویهی ۱۹۳۶ حاضر باشد. بنا بود رفیق استالین بیاید؛ و همینطور رفقای دیگر، مولوتف، میکویان، ژدانف. (کتاب هیاهوی زمان اثر جولین بارنز – صفحه ۳۲)
بچه که بود، از مردهها میترسید. میترسید از گورهایشان برخیزند، او را بگیرند و کشانکشان با خود به دل خاک سرد سیاه ببرند و چشمها و دهانش از خاک پر شود. این ترس کمکم از میان رفت، زیرا معلوم شد دستهای زندگان ترسناکتر است. (کتاب هیاهوی زمان – صفحه ۲۶)
اینکه بتوانی یک انسان معمولی باشی و هر روز صبح با لبخندی بر لب از خواب بیدار شوی، مهارتی غبطهبرانگیز است. (کتاب هیاهوی زمان – صفحه ۳۵)
طریق درست عشقورزیدن همین بود – بیهراس، بیحدومرز، بیاندیشهی فردا. و سپس، بیپشیمانی. (کتاب هیاهوی زمان – صفحه ۴۷)
نمیخواست خودش را جای یک شخصیت دراماتیک جا بزند. ولی گاهی سر صبح، وقتی افکار در ذهنش جستوخیز میکردند، با خود فکر میکرد پس تاریخ به اینجا رسیده. آنهمه جد و جهد و آرمانگرایی و امید و پیشرفت و علم و هنر و آگاهی، همه و همه به اینجا رسیده: مردی ایستاده جلو آسانسور، با چمدانی کوچک کنار پایش، حاوی سیگار و زیر شلواری و گرد دندان. آنجا ایستاده و منتظر که بیایند و ببرندش. (کتاب هیاهوی زمان – صفحه ۵۳)
ولی شک داست هیچیک از اینها بتواند جانشین زاکرفسکی را متقاعد کند. آیا هیچ جزئی از وجودش به کمونیسم باور داشت؟ اگر بدیلش فاشیسم بود، قطعاً. اما به آرمانشهر، به کمالپذیری نوع بشر، به مهندسی جان آدمی باور نداشت. پنج سال پس از آغاز «خطمشی اقتصادی تازهی لنین»، برای یکی از دوستانش نوشت: «بهشت روی زمین ۲۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰ سال دیگر محقق خواهد شد.» ولی حالا فکر میکرد آن تصور هم زیادی خوشبینانه بوده است. (کتاب هیاهوی زمان – صفحه ۶۴)
جملات معروف کتاب هیاهوی زمان جولین بارنز
استبداد سالیان سال را صرف کشتن کشیشان و بستن کلیساها کرده بود. با این حال، اگر تبرک کشیشها باعث میشد سربازها سرسختانهتر بجنگند، حاضر بود آنها را به خاطر سودمندی موقتشان به صحنه بازگرداند. به همین ترتیب، اگر در زمان جنگ، مردم برای حفظ روحیه به موسیقی نیاز داشتند، آهنگسازها هم به کار گرفته میشدند. (کتاب هیاهوی زمان – صفحه ۷۹)
بله، موسیقی نامیراست، ولی افسوس که آهنگسازها نامیرا نیستند. میشود بهراحتی ساکتشان کرد، و حتی راحتتر از آن، میشود آنها را کشت. (کتاب هیاهوی زمان – صفحه ۱۱۸)
وقتی از هر جای دیگر ناامید میشد، وقتی به نظر میآمد دیگر هیچچیز در جهان نیست که معنایی داشته باشد، به این فکر چنگ میانداخت: موسیقی خوب همیشه خوب میماند و موسیقی عالی خللناپذیر است. (کتاب هیاهوی زمان – صفحه ۱۳۱)
خوش داشت فکر کند که از مرگ نمیترسد. این زندگی بود که او را میترساند، نه مرگ. بر این باور بود که مردم باید بیش از اینها دربارهی مرگ فکر کنند و خود را به مفهوم آن عادت دهند. اینکه بگذاری مرگ خزانخزان و بیآنکه متوجه شوی پیش بیاید، اصلا رویهی درستی برای زندگی نیست. آدمی باید با مرگ خو کند و دربارهاش بنویسد. چه با کلام، چه مثل او با موسیقی. (کتاب هیاهوی زمان – صفحه ۱۵۰)
امیدش به این بود که مرگ موسیقیاش را رهایی بخشد؛ آن را از یوغ زندگی او رها کند. (کتاب هیاهوی زمان – صفحه ۱۸۲)
پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان هیاهوی زمان جولین بارنز
10 جمله معروف درک یک پایان جولین بارنز تکه کتاب
10 جمله معروف شاگرد قصاب پاتریک مک کیب تکه کتاب
13 جمله معروف ایوب یوزف روت تکه کتاب
- رستَم ازین نفس و هوی، زنده بلا مرده بلا-38 - فوریه 21, 2023
- یارْ مرا، غارْ مرا، عشقِ جگَرخوار مرا-37 - فوریه 18, 2023
- خواجه بیا، خواجه بیا، خواجه دِگَربار بیا -36 - فوریه 18, 2023