12 جمله معروف مزرعه ی حیوانات جورج اورول: در این مطلب 12 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب مزرعه ی حیوانات جورج اورول را گلچین کردهایم. این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که میتوانید به دکمههای زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.
متن جورج اورول
12 جمله معروف مزرعه ی حیوانات جورج اورول
همهٔ حیوانات برابرند، اما بعضی برابرترند.
هیچ حیوانی حق ندارد حیوان دیگر را بدون دلیل بکشد.
ماهیت این زندگی از چه قرار است؟ باید بگویم که زندگی ما بسیار کوتاه و پرزحمت و نکبتبار است. به این دنیا میآییم، چیزی به جز قوتلایموت نداریم و از بینمان آنهایی که قادر به کار هستند، تا آخرین لحظهٔ عمر به کار گمارده شده و به محض اینکه از حیص
انتفاع بیافتیم، بدون کوچکترین رحمی قربانی میشویم.
چند روز بعد، همینطور که موریل داشت متن «هفت فرمان» را از روی دیوار برای خودش میخواند، متوجه شد باز هم فرمان دیگری هست که حیوانات کلمات آن را درست به خاطر ندارند. آنها خیال میکردند که در «فرمان پنجم» نوشته شده «هیچ حیوانی حق ندارد مشروب بنوشد»، ولی در این فرمان سه کلمهی دیگر هم بود که آنها از یاد برده بودند. در این فرمان، در واقع نوشته شده بود: «هیچ حیوانی حق ندارد به حد افراط مشروب بنوشد.» (مزرعهی حیوانات – صفحه ۱۱۶)
جملات معروف کتاب مزرعه ی حیوانات جورج اورول
گرسنگی و مشقت و ناامیدی، به گفتهی بنجامین، قانون تغییرناپذیر زندگی بود. (مزرعهی حیوانات – صفحه ۱۳۶)
نمیتوانستند تشخیص دهند که کدامیک حیوان است و کدامیک انسان! دیگر ممکن نبود که یکی را از دیگری تمیز دهند. آدمها شبیه خوکها بودند و خوکها شبیه آدمها!
انسان تنها موجودیست که مصرف میکند بی آنکه تولید کند. انسان شیر نمیدهد، تخم نمیگذارد، قدرت کشیدن گاوآهن را ندارد، سرعتش آنقدر نیست که بتواند خرگوش بگیرد. با وجود این، انسان اشرف مخلوقات است. اوست که حیوانات را به کار وامیدارد، اوست که در ازای این کار فقط قوت ناچیزی به آنها میدهد تا از گرسنگی نمیرند و مابقی را هم خودش تصاحب میکند. ما هستیم که زمین را شخم میزنیم و پِهِنِ ماست که زمین را حاصلخیز میکند. با وجود این، هیچ کداممان آه در بساط نداریم. (مزرعهی حیوانات – صفحه ۲۰)
قدرت وسیله نیست بلکه هدف است. انسان یک دیکتاتوری ایجاد نمیکند که انقلاب را حفظ کند. بلکه انقلاب برپا میکند که دیکتاتوری را بهوجود بیاورد.
خدا به من دُم داده که مگسها را بپرانم ولی ای کاش نه دُمی داشتم و نه مگسی بود.
تمام بهار و تابستان، هفتهای شصت ساعت کار کردند و در ماه اوت ناپلئون اعلام کرد که یکشنبه بعدازظهر هم میتوانند کار کنند. البته این کار مطلقا داوطلبانه بود، ولی هر حیوانی که از آن شانه خالی میکرد جیرهاش نصف میشد. (مزرعهی حیوانات – صفحه ۷۱)
نمیتوانستند تشخیص دهند که کدامیک حیوان است و کدامیک انسان! دیگر ممکن نبود که یکی را از دیگری تشخیص دهند. آدمها شبیه خوکها بودند و خوکها شبیه آدمها!
رفقا، آیا به نظرتان مثل روز روشن نیست که همهی بدبختیهای زندگی ما زیر سر این انسانهای مستبد است؟ فقط کافیست از شرّ اینها خلاص شویم، آنوقت حاصل دسترنجمان مال خودمان میشود. (مزرعهی حیوانات – صفحه ۲۱)
همهٔ حیوانات برابرند، اما بعضی برابرترند.
پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان مزرعه ی حیوانات جورج اورول
- رستَم ازین نفس و هوی، زنده بلا مرده بلا-38 - فوریه 21, 2023
- یارْ مرا، غارْ مرا، عشقِ جگَرخوار مرا-37 - فوریه 18, 2023
- خواجه بیا، خواجه بیا، خواجه دِگَربار بیا -36 - فوریه 18, 2023