12 جمله معروف 1984 جورج اورول

12 جمله معروف 1984 جورج اورول – تکه کتاب

  • 12 جمله معروف 1984 جورج اورول: در این مطلب 12 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب 1984 هزار و نهصد و هشتاد و چهار جورج اورول را گلچین کرده‌ایم. این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که می‌توانید به وسیله‌ی دکمه‌‌های زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.

     

    متن زیبا جورج اورول

     

    12 جمله معروف 1984 جورج اورول

    هیچ‌چیز، جز چند سانتیمتر مکعبی که درون جمجمه بود، به شما تعلق نداشت.

     

    در فاصله نسبتا دوری یک هلیگوپتر در آسمان در پرواز بود و دایم فاصله خود را کم می کرد و از سطح سقف ساختمان ها پایین تر می آمد و بعد با یک حرکت دوباره اوج می گرفت و بالا می رفت. این هلیکوپتر جزء سازمان پلیس بود و از پشت پنجره ساختمان ها مردم را تحت نظر می گرفت.

     

    وقتی هیچ نوع اثر خارجی که بتوان برای به یاد آوردن گذشته ها به آن رجوع کرد وجود نداشته باشد حتی مهمترین وقایع زندگی نیز از خاطر انسان می رود.

    تا هنگامی که به هوش نیایند نمی توانند دست به انقلاب بزنند و تا هنگامی که انقلاب صورت نگیرد، به هوش نخواهند آمد.

     

    آزادی، آزادی ابراز این حقیقت است که دو به اضافه دو چهار شود. اگر این حق اعطا شود، همه حقوق دیگر به دنبال آن تحصیل خواهد شد.

    هنگامی که انسان، زندگی انسانی ندارد مرگ و زندگی مشابه است.

     

    جملات معروف کتاب هزار و نهصد هشتاد و چهار جورج اورول

    ما هم الان از زمان انقلاب و زمان قبل از آن چیزی نمی دانیم، تمام اسناد و مدارک و پرونده ها یا از میان رفته و یا مجعول است، تمام کتاب ها دوباره نویسی شده، تمام مجسمه ها، خیابان ها و ساختمان ها از نو نامگذاری شده و هر تاریخی تغییر یافته است و این وضع، همچنان هر روز به دنبال روز قبل و هر دقیقه به دنبال دقیقه ماقبل خود ادامه می یابد. تاریخ متوقف شده است و هیچ چیز جز زمان حال پایان ناپذیری که در آن همیشه حق با حزب است وجود ندارد.

     

    یک جامعه طبقاتی فقط بر اساس فقر و نادانی می تواند امکان پذیر باشد.

     

    فقط چهار طریق برای سقوط یک طبقه حاکمه وجود دارد: یا از خارج مورد حمله قرار می گیرد و مغلوب می شود، و یا به حدی در حکومت عدم کفایت نشان می دهد که توده های مردم تحریک به انقلاب می شوند و یا اجازه می دهد که یک طبقه متوسط ناراضی به وجود آید و یا آنکه اصولا اعتماد به خود و علاقه به حکومت را از دست می دهد.

     

    در مقابل درد هیچکس نمی تواند قهرمان بماند. هیچکس.

     

    قدرت وسیله نیست بلکه هدف است. انسان یک دیکتاتوری ایجاد نمی کند که انقلاب را حفظ کند بلکه انقلاب برپا می کند که دیکتاتوری را به وجود بیاورد.

     

    وزارت حقیقت، یا همان میتی ترو در زبان نوین به طرز شگفت‌آوری در میان چشم‌انداز، خودنمایی می‌کرد. شاختمان عظیم هرمی شکلی به رنگ سفید، که به صورت پله پله تا ارتفاع سیصدمتر بالا رفته بود. از جایی که وینستون ایستاده بود سه شعار حزب را که به نحوی موزون بر نمای سفید ساختمان به طور برجسته‌ نوشته بودند، به راحتی می‌شد خواند:

    جنگ، صلح است.

    آزادی، بردگی است.

    نادانی، توانایی است.

    آن‌طور که می‌گفتند وزارت حقیقت شامل سه هزار اتاق در بالای طبقه‌ی همکف و همین تعداد اتاق در زیر زمین بود. در تمام شهر لندن تنها سه ساختمان دیگر با این شکل و اندازه وجود داشت. این چهار ساختمان، کلیه عمارت‌های اطراف را تخت الشعاع قرار داده بودند، و از بالای عمارت پیروزی هر چهارتای آن‌ها دیده می‌شد.

    «وینستون خیال داشت خاطرات روزانه‌ی خود را در آن یادداشت کند. این کار غیرقانونی نبود (در واقع هیچ‌کاری غیر قانونی نبود، چون اصلا قانونی وجود نداشت.) اما اگر متوجه می‌شدند، به طور حتم، مجازات مرگ. یا حداقل بیست و پنج سال محکومیت در اردوگاه کار در انتظارش بود. وینستون، سر قلمی به قلم خود وصل کرد و آن را به درون جوهر فرو برد. قلم، ابزار منسوخ شده‌ای بود که دیگر به ندرت حتی برای امضا کردن به کار می‌رفت و او صرفا به این دلیل که نمی‌خواست آن کاغذ خوش‌رنگ و زیبا را با یک خودکار خط‌‌ خطی کند، ترجیح داده بود این قلم را با دردسر زیاد و به طور پنهانی تهیه کند. او در واقع زیاد به نوشتن با دست عادت نداشت چون آن‌ها به طور معمول، همه‌چیز را، به جز برخی نوشته‌های بسیار کوتاه، به دستگاه «گفته نگار» دیکته می‌کردند، اما بی شک برای هدف فعلی امکان استفاده از آن نبود. بنابراین قلم را در جوهر فرو برد و سپس برای لحظه‌ای کوتاه دچار تردید شد. به دلشوره افتاد. نوشتن روی کاغذ نیاز به عزمی راسخ داشت. با حروف ریز و مغشوشی نوشت: چهارم آوریل، 1984.

     

    پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان 1984 جورج اورول

    گلچین اشعار عاشقانه ی فروغ فرخزاد

    شعر داروگ نیما یوشیج

    12 جمله معروف خاطرات خانه مردگان داستایوفسکی

    نامه های احمد شاملو به آیدا

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    پوریا ‌پلیکان
    Latest posts by پوریا ‌پلیکان (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»