10 جمله معروف روز ملخ ناتانیل وست: در این مطلب 10 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب روز ملخ ناتانیل وست را گلچین کرده ایم.این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که میتوانید به وسیلهی دکمههای زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.
متن زیبا ناتانیل وست
10 جمله معروف روز ملخ ناتانیل وست
تنها آنانی که هنوز امیدی در دل دارند میتوانند از موهبت اشک بهرهمند شوند، اشکشان که بند میآید، حالشان هم بهتر میشود. اما گریه هیچ دردی از نومیدان دوا نمیکند، آنان که امیدی در دل ندارند و اضطرابشان ریشهای و همیشگی است. هیچچیز برای آنان تغییر نمیکند. معمولاً خودشان این را میدانند، اما نمیتوانند جلو گریهشان را بگیرند. (کتاب روز ملخ اثر ناتانیل وست – صفحه ۸۱)
نمیشد گفت خوشحال است یا ناراحت. به احتمال بسیار هیچکدام نبود، درست مثل یک گیاه. البته خاطراتی داشت که مایهی پریشانیاش میشدند و گیاهان از این معضلات ندارند، اما اولین شب بد خود را که از سر گذراند، آن خاطرات دیگر مزاحمش نشدند. (کتاب روز ملخ اثر ناتانیل وست – صفحه ۶۱)
ملالشان روز به روز طاقتفرساتر میشود. میفهمند سرشان کلاه رفته است و کینه قلبشان را پر میکند. هر روز زندگیشان را صرف روزنامهخواندن و سینمارفتن میکنند. هردو اینها هزار چیز به خوردشان میدهند: اعدام، قتل، جنایت جنسی، انفجار، تصادف، آشیانهی عشق، آتش، معجزه، انقلاب و جنگ. این خوراک روزانه از آنها آدمهایی اهل بخیه میسازد. آفتاب دیگر مضحکهای بیش نیست. پرتقال دیگر نمیتواند اشتهای کورشدهشان را تحریک کند. هیچچیز دیگر آنقدر خشن نیست که ذهن و بدن تنبل و به حال خود رهاشدهشان را منقبض کند. فریب خوردهاند و خیانت دیدهاند. برای چه جان کنده و پسانداز کردهاند؟ برای هیچ و پوچ. (کتاب روز ملخ اثر ناتانیل وست – صفحه ۱۹۵)
در میان این بالماسکهروها، گونهی دیگری از مردم هم پراکنده بودند. آنها لباسهایی تیره و بددوخت به تن داشتند که با سفارش پستی خریداری شده بود. برخلاف دیگران که بهسرعت گام برمیداشتند و از این مغازه به آن مغازه و از این میخانه به آن میخانه میجهیدند، این جماعت در گوشه و کنار خیابان پرسه میزدند یا پشت به ویترین مغازهها میدادند و چشم به عابران میدوختند. هرکس نگاهشان را پاسخ میداد، آشکارا میدید که نفرت در چشمانشان موج میزند. آنموقع تاد چیز چندانی دربارهشان نمیدانست، جز اینکه به کالیفرنیا آمدهاند تا بمیرند. (کتاب روز ملخ – صفحه ۱۵)
حوصلهی هیچکس پیش جنینگ سر نمیره. فساد رو طوری با مهارت بستهبندی میکنه که جذاب به نظر میرسه. عشرتکدهش شاهکار طراحی صنعتیه. (کتاب روز ملخ – صفحه ۳۳)
جملات معروف کتاب روز ملخ ناتانیل وست
از وان بیرون آمد، شتابان خودش را با حولهی زبری خشک کرد و بعد به اتاق خواب رفت تا لباس بپوشد. بیش از همیشه احساس حماقت و کوفتگی میکرد. همیشه همینطور بود. عواطفش مثل موج عظیمی به غلیان درمیآمد، پیچوتاب خوران اوج میگرفت و بالا و بالاتر میرفت، چنان که گویی قرار بود آن موج همهچیز را با خود بشوید و ببرد. اما آن سقوط نهایی هرگز از راه نمیرسید. (کتاب روز ملخ – صفحه ۵۶)
شاید این پیام به گوش مسیح رسیده بود. اما اگر هم آن را شنیده بود، هیچ واکنشی نشان نداد. (کتاب روز ملخ – صفحه ۱۲۱)
تاد نور سرخی را در آسمان دید و صدای غرش توپ را شنید و فهمید که آنجا باید صحنهی واترلو باشد. چشمش به چندهنگ سوارهنظام افتاد که با قدم یورتمه از خم جاده میگذشتند. کلاهخود و زره سیاه مقوایی داشتند و تفنگهای دراز چخماقی در جلد زینهاشان آرمیده بود. سربازان ویکتور هوگو بودند. تاد خودش با پیروی دقیق از توصیفات رمان بینوایان یونیفورمشان را طراحی کرده بود. (کتاب روز ملخ – صفحه ۱۲۷)
وقتی ستارگان مشهور از راه میرسیدند، نیروی پلیس باید دوبرابر میشد. مردم با دیدن قهرمانان مرد و زن خود جنزده میشدند. کوچکترین حرکتی، چه زیادی دلپذیر و چه زیادی توهینآمیز، جمعیت را چنان به تکاپو میانداخت که دیگر هیچچیز جز مسلسل نمیتوانست جلویش را بگیرد. شاید هدف هریک از آن افراد صرفاً این بود که از قهرمان خود یک یادگاری بگیرند، اما وقتی در جمع و کنار هم بودند، همگی چنگ میزدند و میدریدند. (کتاب روز ملخ – صفحه ۱۹۲)
پایشان که به آنجا میرسد، درمییابند که آفتاب کافی نیست. از پرتقال خسته میشوند، حتی از آووکادو پَشِن فروت. هیچ اتفاقی نمیافتد. نمیدانند وقتشان را چطور بگذرانند. نه ابزار ذهنی لازم برای فراغت را دارند و نه ابزار جسمی لازم برای خوشگدرانی و نه پول. یعنی اینهمه سال جان کنده بودند تا صرفاً گاهی به پیکنیک آیووایی بروند؟ (کتاب روز ملخ – صفحه ۱۹۴)
پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان روز ملخ ناتانیل وست
که گوشت تن را زنده زنده میدرد رنج چونان تيغه ى مقراضى است
8 جمله معروف در رویای بابل ریچارد براتیگان تکه کتاب
8 جمله معروف پدر و پارامو خوآن رولفو تکه کتاب
- رستَم ازین نفس و هوی، زنده بلا مرده بلا-38 - فوریه 21, 2023
- یارْ مرا، غارْ مرا، عشقِ جگَرخوار مرا-37 - فوریه 18, 2023
- خواجه بیا، خواجه بیا، خواجه دِگَربار بیا -36 - فوریه 18, 2023