گیسوبُران

گیسوبُران

  • گیسوبُران

     

    چل‌گیسِ قصه، موهاش و چیده
    اشکایِ چشمش، قرمز چکیده
    .
    از تو نگاهش، خط خورده رویا
    راهی نداره، جز فتحِ فردا
    .
    چل‌گیسِ قصه، حالش خرابه
    سخته براش که، شب‌ها بخوابه
    .
    می‌خواد‌ رها شه، از چنگِ توبیخ
    از روزِگارِ، فرسوده از بیخ
    .
    می‌خواد بخونه، می‌خواد بخنده
    سرزنده باشه، مثِ پرنده
    .
    می‌خواد بسازه، یه‌راهِ تازه
    دیگه نمی‌خواد، به شب ببازه

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    امیر خوشاوی
    Latest posts by امیر خوشاوی (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *