بر اساسِ یک داستانِ واقعی- امیر خوشاوی
مغزش و میپاشه، با یهگولهی تفنگ
دور و بر آجانه، سارق افتاده به چنگ
.
مغزش و میپاشه، تا رها شه از قفس
دنیا زندونه براش، خستهس از نفسنفس
.
آخرِ راهِ فرار، تهِ بنبستِ سقوط
تو سرش صدایِ سوت، بعد شلیک و سکوت
مغزش و میپاشه
.
زیرِ گنبدِ کبود، هیشکیبههیشکی نبود
مرگ مثِ یهوسوسه، همهچیزش و ربود
.
جیبِ خالی، دلِ پُر، غصه شکلِ یهتومور
انتقامِ فاجعه، حُمقِ تصمیم، اِرور!
.
روزِگارِ نارفیق، اینهمه آدمِ بیق
یه همآغوشیِ تلخ، پیتِ بنزین، حریق
.
آخرِ راهِ فرار، تهِ بنبستِ سقوط
تو سرش صدایِ سوت، بعد شلیک و سکوت
مغزش و میپاشه، تف به خشمِ ماشه
مغزش و میپاشه، تف به خشمِ ماشه
Latest posts by امیر خوشاوی (see all)
- گیسوبُران - آوریل 4, 2023
- برای سینما لاله - آوریل 4, 2023
- بر اساسِ یک داستانِ واقعی - آوریل 3, 2023