برای سینما لاله

برای سینما لاله

  • برای سینما لاله

     

    یه‌سینمایِ بسته، یه‌سینمایِ خسته

    بدونِ فیلم و دیدار، با یه‌دلِ شکسته

    .

    یه‌سینمایِ تنها، بدونِ شوقِ مردم

    یه‌سوت و کورِ خالی، کنجِ خاطره‌ها گم

    .

    تو شهری که سیاهه، لب‌به‌لب حرفِ آهه

    تو شهری که همیشه، غم سقف و سرپناهه

    .

    نمونده شوقی واسه، قصه‌ی رویِ پرده

    رو هر پوسترِ فیلمی، ردِ غبار و گرده

    .

    نمونده صفِ شوق و، بلیطِ فیلمِ تازه

    نمونده جایی واسه، حرفایِ بی‌اجازه!

    .

    این سینما یه‌روزی، قصه‌به‌قصه نو بود

    عشقِ تماشاچیاش، ردیفایِ جلو بود

    .

    این سینما یه‌روزی، چشما رو جادو می‌کرد

    ما رو با یه‌جهانِ، تازه روبه‌رو می‌کرد

    .

    صندلیایِ سرخش، ما رو نبردن از یاد

    این سینما چه‌چیزا، یادِ منو تو می‌داد

    .

    حالا دیگه کسی نیس، تا برسه به دادش

    هیشکی نذاشته مرهم، رو زخمِ بی‌پمادش

    .

    حالا چطور بفهمیم، چی می‌گذره تو این شهر

    تا کی می‌خوایم بمونیم، با شهرِ قصه‌ها قهر!؟

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    امیر خوشاوی
    Latest posts by امیر خوشاوی (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *