پاییز
من در این فصل خزان
می شود با خبری خوب مواجه بشوم ؟
دو سه روزی برود
بعد از آن همه دوری باز باران بشود ؟
از دور بینمش و آفتاب کج بشود
سایه ام زودتر از من به سمتش بخزد
من اگر ، کوله در دست به سویش بروم
شاید از کف بروم
تو چه دانی ، روی ماهش اگر دیده شود
شاید از دست بروم
تو چه دانی که آن لحظه چقدر شیرین است
شاید این کوله را بندازم
و به سویش بدوم
شاید اصلا مثل عیسی(ع) بشوم
بال ها را بگشایم و بسویش بپرم
نفسم را بدمد ، نفسش را بدمم
شاید اصلا زندگی را ، به من هدیه دهد
چند قدم مانده به او ، قلبم تند بزند
در وصالش همه ی صبر و قرارم برود
اضطرابم که چنین افزون گشت
شاید اصلا بزند من به سرم
من به او گر برسم
شاید اصلا ؛ نه
مطمئنم ؛ که روحم که جانم برود
بگذریم …
او اگر می فهمید ، می توانست این فصل ، از نو آغاز شود
و خدا می داند این عیسی ، می تواند مثل سابق بشود
که اگر امکان داشت ، عشق در او زنده شود
بشود یا نشود می خواهم ، بعد از این شعر شاعر بشوم … !
- پاییز - جولای 11, 2023
- عقل و دل - جولای 11, 2023
- انتظار شاعر - جولای 11, 2023