معنی طائفه

معنی طائفه چیست؟

  • معنی طائفه به همراه کلمات هم قافیه، و برابر پارسی آن در فرهنگ لغت دهخدا، فرهنگ لغت معین، فرهنگ فارسی عمید، دانشنامه آزاد فارسی، تلفظ طائفه در گویش ها و لهجه.

     

     

    معنی طائفه

    تلفظ: /tA~efe/

    معنی: تیره، تبار، خاندان

     

     

    طائفه در فرهنگ فارسی

    1- مونث طایف . ۲ – جماعتی از مردم دسته گروه . ۳ – پارهای از چیزی جمع : طایفات ( طائفات ) طوایف ( طوائف ) .
    تانیث طائف پاره یا جانب چیزی

     

     

    طائفه در لغت نامه ی دهخدا

    ( طائفة ) طائفة. [ ءِ ف َ ] ( ع اِ ) تأنیث طائف. پاره. گروه از هر چیزی. الشباب شعبة من الجنون ؛ ای طائفة منه. ( منتهی الارب ). رجوع به «شعبه » شود. || از یک ببالا یا کمتر از هزار. ( منتهی الارب ). || دو مردیا یک مرد. پس به معنی نفس باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || گروه مردم. ( غیاث اللغات از منتخب ). گروه. دسته. تیره. جماعت : ودّت طائفة من اهل الکتاب. ( قرآن 62/3 )؛ یعنی خواستند جماعتی از اهل کتاب. ( تفسیر ابی الفتوح رازی ). و قالت طائفة؛ یعنی گفتندگروهی ، و جماعت را برای آن طائفة خوانند تشبیها بالرفقة الطائفة فی الاسفار. ( تفسیر ابی الفتوح ، آل عمران آیه 65 ). || آنان که در رای دین یکی بوده و از دیگران ممتازند. ج ، طوایف : از عراق گروهی را با خویشتن بیاورده بودند… و ایشان را میخواستند بروی استادم بر کشند… و آن طائفة از حسد وی هر کسی نسختی کرد. و شرم دارم که بگویم بر چه جمله بود. ( تاریخ بیهقی ). خلعتهای تاش و طاهر و طائفه که بجنگ گوهر آگین شهر رفته بودند… بفرستیم. ( تاریخ بیهقی ).
    سخن حکمتی از حجت بپذیری
    گر تو از طایفه حیدر کرّاری.
    ناصرخسرو.
    هر طایفه ای بمن گمانی دارند
    من ز آن خودم هر آنچه هستم هستم.
    خیام.
    و چون یکچندی بگذشت و طائفه ای از امثال خود را در مال و جاه بر خویشتن سابق دیدم نفس بدان مایل گشت. ( کلیله و دمنه ). بدانکه هر طائفه ای را منزلتی هست. ( کلیله و دمنه ). هر طائفه ای که دیدم در ترجیح دین خویش سخنی میگفتند. ( کلیله و دمنه ). بیهقی چون بسر حد ولایت فارس رسید، طائفه ای از لشکر عضدالدوله بخدمت او رفتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 290 ). طائفه ای از جهة متابعت پادشاهان و بیم جان پای بر رکنی از آن نهاده. ( گلستان ). وقتی در سفر حجاز طائفه جوانان صاحبدل همدم من بودند. ( گلستان ). با طائفه دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی کردم. ( گلستان ). || طائفة من اللیل ؛ پاسی از شب. پاره ای از شب. || ناحیه. || جانب چیزی. ( منتهی الارب ). || کاو کرانی که در خرمن بود. ( مهذب الاسماء ) .

     

     

    پیشنهاد و نظر شما برای واژه ی طائفه

    در بخش دیدگاه، نظر خودتان را درباره‌ی این مطلب بنویسید. اگر نقصی می‌بینید، سعی کنید مطلبمان را کامل کنید. و اگر پیشنهاد تازه‌ای دارید، پیشنهادتان را اضافه کنید.

     

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    شعر پارینه مهدی اخوان ثالث

    شعر آوار عید مهدی اخوان ثالث

    شعر شمعدان مهدی اخوان ثالث

    شعر آنک ببین مهدی اخوان ثالث

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    رُعیام

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *