معنی جا افتادن به همراه کلمات هم قافیه، و برابر پارسی آن در فرهنگ لغت دهخدا، فرهنگ لغت معین، فرهنگ فارسی عمید، دانشنامه آزاد فارسی، تلفظ جا افتادن در گویش ها و لهجه.
معنی جا افتادن
جاگیر شدن.
جا افتادن در لغت نامه دهخدا
جا افتادن. [ اُ دَ ] ( مص مرکب ) بجای خود قرار گرفتن استخوان ازجای بشده. استخوان جابجا شده بجای خود بازافتادن. || دم کشیدن پلو یا غذای دیگر. || نیک پخته شدن غذا: کوفته اش هنوز جا نیفتاده است.
جا افتادن در فرهنگ معین
(اُ دَ ) (مص ل . ) ۱ – با محیط یا شغل تازه سازگار شدن . ۲ – در جای خود قرار گرفتن استخوان جابه جا شده . ۳ – خوب پخته شدن غذا، به ویژه آش و مانند آن . ۴ – با تجربه شدن ، به کمال رسیدن .
جا افتادن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- جاگیرشدن . ۲- بجای خود قرارگرفتن استخوان از جاب بشده . ۲- دم کشیدن پلو یا غذای دیگر نیک پخته شدن غذا. ۴- کامل شدن درست شدن : (( ترشی کاملاجاافتاده ) ). ۵- بابتدای سن کهولت و عقل و تدبیر رسیدن .
اطلاجات و ضرب المثل ها
معنی اصطلاح -> جا افتادن
1- مستقر شدن در جایی و سازگاری یافتن با وضع آنجا
2- معمول / تثبیت شدن [ رسمی / سنتی / قانونی… ] ؛ پذیرفته شدن و به صورت قانون درآمدن امری
مثال:
1- خیلی طول می کشد تا آدم جا بیفتد و با محل آشنا شود.
2- این شیوه دیگر جا افتاده و هرکس می داند چه باید بکند.
پیشنهاد و نظر شما برای واژه جا افتادن
در بخش دیدگاه، نظر خودتان را دربارهی این مطلب بنویسید. اگر نقصی میبینید، سعی کنید مطلبمان را کامل کنید. و اگر پیشنهاد تازهای دارید، پیشنهادتان را اضافه کنید.
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
- جرس کاروان – از زندگانیم گله دارد جوانیم - فوریه 11, 2023
- ترانه جاودان – ای شاخ گل که در پی گلچین دوانیم - فوریه 11, 2023
- وحشی شکار – تا کی در انتظار گذاری به زاریم - فوریه 11, 2023