مطالعه تطبیقی واژه شب در شعر نیما یوشیج و نازک ملائکه

مطالعه تطبیقی واژه شب

  • مطالعه تطبیقی واژه شب در شعر نیما یوشیج و نازک ملائکهَ

    مقدمه
    شعر معاصر فارسی و عربی به طور کلی با آنچه در گذشته وجود داشته تفاوت اساسی پیدا کرده است مضمون قالب و اهداف آن با توجه به تغییر محیط زندگی به کلی متحول شده و راهی تازه در پیش گرفته است. در این دگرگونی ،فراگیر قالبهای سنتی شعر به کلی در هم شکسته شده، واژگان معانی تازه و غالباً نمادین یافته اند. دو شاعر نامدار معاصر نیما یوشیج در ادب فارسی و نازک ملائکه در ادب عربی، پیام آوران این رهایی و سنت شکنی در این عرصه به شمار می روند. این دو شاعر برجسته که هر دو از یک سو با ادبیات غرب از نزدیک آشنایی داشتند و از سوی دیگر، با اوضاع نابه سامان زندگی آن روز در دو کشور ایران و عراق درگیر بودند اثراتی بسیار عمیق و مشابه در دو ادبیات فارسی و عربی بر جای نهادند که ایجاد تحول در کاربرد واژگان و دمیدن روحی تازه در آن ها از جمله آن است این مقاله ضمن بررسی معنای نمادین واژه شب در شعر این دو شاعر، می کوشد به این سؤال پاسخ دهد که کاربرد و مفهوم تازه این واژه در دیوان این دو شاعر نوگرا چه تفاوتی هایی با هم دارد؟ و هر کدام از آن دو، چه بار معنایی خاصی به این واژه بخشیده اند؟

    نویسندگان: علی یلیمی، مهدی مراتی

    مطالعه تطبیقی واژه شب در شعر نیما یوشیج و نازک ملائکه

     پیشینه تحقیق
    با وجود آن که دو ادبیات عربی و فارسی پیوندی بسیار عمیق و دیرین با هم دارند مطالعات مقایسه ای – تطبیقی بین این دو از جمله موضوعاتی است که سال ها جای آن در عرصه مباحث نقد ادبی خالی بود؛ اخیراً این گونه مباحث مطرح شده و آثاری در این زمینه انتشار یافته است، از آن جمله
    کتاب به باغ همسفران سهراب سپهری و جبران خلیل جبران” نوشته دکتر سیدی دانشگاه مشهد که به مقایسۀ بین دو شاعر پرداخته است. انتشار اولین شماره مجلة ” ادبیات تطبیقی دانشگاه کرمان سال (۸۸) که در آن چندین مقاله در این مورد به چاپ رسیده است و مقالات چاپ شده در مجلات از آن جمله : “نظرة عابرة الى بروين اعتصامی و نازك الملائكة: حياتهما و شعرهما على نظري، مجلة العلوم الانسانية، ش ۱۶ سال (۲۰۰۹) و بررسی پاره ای از نشانه های مکتب رمانتیسم در اشعار نازك الملائکه و فروغ فرخ زاد پیرزاد نیا؛ ملک و حسینی، صديقه سرير سخن – مجموعه مقالات گرد آونده حسن ذوالفقاری و مقاله بررسی تطبیقی جلوه های عشق در شعر اقبال و شابی” سید فضل الله مير قادر، مجله انجمن زبان و ادبیات عربی ش ۹ سال (۱۳۸۷) و مقالهٔ ” تحولات قصیده و پیدایش شعر آزاد در عربی و فارسی” (ربابه، بسام علی؛ مجله نامه پارسی، ش۳ سال ۱۳۸۱).
    این ها و آثاری از این نوع تلاشهایی ارزشمند در این زمینه به شمار می روند. در مجموع باید گفت تا کنون مطالعات تطبیقی اندکی، به ویژه در زمینه ادبیات معاصر فارسی و عربی انجام شده است و جای کار مقایسه ای هنوز خالی است. موضوع این مقاله ” مطالعه تطبیقی واژۀ شب در شعر نیما یوشیج و نازک ملائکه” است در بارۀ این دو ،شاعر، به شکل جداگانه، کتاب ها و مقالات فرواونی در مجلات فارسی و عربی نگارش یافته است اما در زمینه مقایسه میان این دو، تا کنون کار چندانی صورت نگرفته است. این مقاله تلاشی اندک در این مورد می باشد.

    از آرشیو مطالب نیز دیدن کنید:

    نقد ادبی

    نقد شعر نیما یوشیج

    اشعار نیما یوشیج شعر عرب شعر جهان

    نیما یوشیج

    نيما يوشيج (علی اسفندیاری) (ف ۱۳۳۸ هـ ش) در سال ۱۲۷۶ شمسی در روستای یوش مازندران چشم به جهان گشود. پدرش ابراهیم خان نوری، کشاورز و گله دار بود. وی در ایام کودکی در روستای خود به تحصیل پرداخت و از آنجا به تهران رفت و در دبیرستان سن لویی که یک مؤسسه متعلق به هیأت کاتولیک رومی بود، به تحصیل ادامه داد. در این مدرسه یکی از معلمین وی نظام وفــا بــود که در اثر تشویقهای او به سرودن شعر روی آورد. او زبان فرانسه را به خوبی فرا گرفت و با ادبیات اروپا آشنا شد. نیما در سال ۱۳۱۷ جزو گروه کارکنان مجله موسیقی مجله ماهانه وزارت فرهنگ در آمد. وی یک سلسله مقاله در این مجله نوشت و در آنها نظریات فیلسوفان در خصوص هنر و تأثیر آثار اروپایی بر ادبیات بعضی ممالک شرقی را مورد بررسی قرار داد در لابه لای اسناد موجود در “سازمان اسناد ملی ایران و دیگر مدارک چنین استنباط می شود که نیما، در فراگرفتن علوم قدیمه و پرورش افکار خود از مدرسه مروی تأثیر پذیرفته است و در آموختن علوم جدید، زبان فرانسه و سرودن شعر، متأثر از مدرسه ســـن لــویـی بوده است» (میر انصاری، ۱۳۷۵: ۵۱)
    نخستین اثر منظوم نيما، “قصه رنگ پریده است. این قصه را نیما در سال ۱۲۹۹ شمسی سرود و یک سال بعد انتشار داد این منظومه قریب پانصد بیت به وزن مثنوی مولوی بحر هزج مسدس است. این شعر سند اتهامی است که شاعر به ضد جامعه ای که در آن می زیسته ارائه داده است. در این منظومه مفاسد اجتماعی مستقیماً تصویر نشده، بلکه شاعر در آن داستان دردناک خود را باز گفته است» (ثروت، ۱۳۷۷ (۱۳)، «قصه رنگ پریده خون سرد” که سر به سر عشق است و ناکامی و درد” نخستین اثر منظوم اوست. این شعر کاملاً حال و هوای مثنوی مولانا را به یاد می آورد و همچون مولوی از درد عشق و ناکامی شکوه میکند خودش گفته: “من پیش از آن شعری در دست ندارم، از سرودن آن پیداست که نخستین تمرین شاعری جوان است. نیما در این قصه مشق شاعری می کند و این موقعی است که هنوز یوشی امضا می کند (آل احمد ۳۶ :۱۳۷۰)
    در دی ماه ۱۳۰۱ شـعـر مهـم “افسانه” که مشهورترین شعر نیماست، سروده می شود. او در این تاریخ ۲۵ ساله است. قسمتهای آغازین این شعر در هفته نامه مشهور قرن بیستم میرزاده عشقی چاپ شد (طاهباز، ۱۳۷۶: ۲۹). نیما با افسانه وارد دنیای جدید نواندیشی خود شد و در آن زمانه گرفته و رنگ و رو باخته که حوالی سال سرایش افسانه است شروع به آزمایش می کند. این شعر، سر آغاز اندیشه تحول گرایانه نیماست» (همان: ۳۵). نیما در سال ۱۳۰۵ شمسی در ۲۹ سالگی با خانم عالیه جهانگیر، فرزند میرزا اسماعیل شیرازی خواهر زادۀ نویسنده انقلابی مشهور شهید میرزا جهانگیر صور اسرافیل ازدواج کرد. این پیوند با وجود فراز و نشیب فراوان تا پایان زندگی هر دو ادامه یافت طاهباز (۱۳۷۶) (۵۲) نیما یوشیج با زبانهای فرانسه، روسی وعربی آشنا بود و از این طریق با جهان و تحولات آن در ارتباط بود. زنده یادان جلال آل احمد و مهدی اخوان ثالث تأثیر ادبیات فرانسه را در شعر نیمایوشیج پر رنگ یافته اند (طاهباز، ۱۳۷۶ (۱۴۵). وی در سال ۱۳۳۸ دار فانی را وداع گفت.

    نازک ملائکه

    خانم نازک ملائکه (ف ۲۰۰۷م) در سال ۱۹۲۳م در شهر بغداد، در خانواده ای شاعر پیشه دیده به جهان گشود. پدر وی صادق” الملائکه و مادرش “سليمه الملائكه معروف به “ام “نزار هر دو شاعر و دارای دیوان شعر بودند. علاوه بــر والدین نازک احسان خواهر و نزار برادرش نیز به شعر و شاعری علاقه مند بودند. تا جایی که مقدمه اولین دیوان نازک “عاشقة الليل” را احسان نوشته است. نازک در سال ۱۹۴۴م از دانشسرای عالی بغداد در رشته زبان و ادبیات عرب فارغ التحصيل شد. سپس در دانشگاه و سکانسن آمریکا مدرک فوق لیسانس گرفت. او در سال ۱۹۴۹م در مؤسسۀ هنرهای زیبا در رشتهٔ موسیقی موفق به اخذ مدرک شد. وی در سال های ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۶م. به ایالات متحده آمریکا و اروپا مسافرت کرد و در دانشگاه «برستن به یادگیری زبان لاتین انگلیسی و فرانسوی پرداخت و نهایتاً موفق به ترجمه آثار ادبی بسیاری شد.
    در سال ۱۹۵۹م. بعد از چند سال دوری از وطن به بغداد بازگشت. او در خلال سالهای ۱۹۵۹ و ۱۹۶۰م بار دیگر عراق را به قصد بیروت ترک کرد و آنجا مبادرت به چاپ و انتشار آثار شعری و نقدی اش کرد. سپس به عراق بازگشت تا به تدریس زبان عربی در دانشگاه بصره بپردازد. نازک همراه همسرش عبدالهادی المحبوبه مدتی در دانشگاه کویت نیز مشغول به تدریس بوده است. از نازک ملائکه چندین دیوان شعر و کتاب نقدی ارزشمند بر جای مانده که هر کدام از آنها دریچه ای به روی دنیای متفاوت شاعر و شناسنامه و شرح حالی از اندیشه و احساسات و دغدغه های وجود شاعری رنجور و پر درد و اندوهناک می باشد. از جمله آثار او “عاشقة الليل” نخستین شعر نازک که در بغداد به سال ۱۹۴۷م. منتشر شد “شظايا و الرماد”، “قرارة الموجة”، “شجرة القمر”، و “مأساة الحياة و أغنية للانسان”، “قضايا الشعر الحديث، که در آن اهداف و ویژگی های شعر نو را نشان می دهد، “التجزيئية في المجتمع العربی”، که پژوهشی در علم جامعه شناسی است و “سايكولوجية الشعر” میباشد (عبد الرضا، ۲۰۰۶).

     قالب شکنی در شعر معاصر فارسی و عربی

    نگاه شاعر در ادبیات معاصر به کلی با آنچه در قدیم وجود داشته، متفاوت است. محیط جدید زندگی و ارتباط با غرب از عوامل تاثیر گذار در این دگرگونی هستند. ادبیات معاصر طی سالیان طولانی منتظر تحولی بنیادین در خویش بود اما بسیار دشوار می نمود که کسی علیه هزاران سال سنت شعری قیام کند و قصد براندازی یکباره آن را داشته باشد چنان که نیما می گوید: «روی هـم رفته ادبیات شعری ما شور و جرأت کافی برای در هم شکستن سدهای قدیم مقررات کلاسیک به خرج نمی دهد (نیما)، ۱۳۵۱ (۸۳) عصر جدید عـصـر سرعت و ظهور افکار و احساسات متفاوت با گذشته بود شاعر می خواست طبیعی و تند تر شعر بسراید وزنهای خشک و قافیه های فلج کننده» (همان، ۵۵) نمی توانست جواب گوی احساسات شاعر باشد و در زیر چرخ سهمگین آسیاب یکنواخت این قالبها، احساسات و کلام بی قرار سراینده فدا می شدند. قالب سنتی شعر با روح بیقرار و پرجنب و جوش و مبهوت معاصر سازگاری نداشت. پس زمانه چشم براه پیام آوران آزادی بود که از پس سال های سنت برخیزدند و راهی تازه بگشایند و طرحی نو در اندازند. در دو ادبیات فارسی و عربی، نیما یوشیج بنیان گذار شعر نو فارسی و خانم نازک ملائکه شاعر نام آور عراقی و بنیان گذار شعر نو ،عربی، این رسالت بزرگ را بر دوش گرفتند.
    نیما می گوید: «شاعر امروز می تواند بی آنکه افاعیل عروضی بر او مسلط باشد، او تسلط خود را بر آنها حفظ کند و با این همه وزن را به زیباترین وجهی محفوظ نگه دارد شفیعی کدکنی، ۱۳۷۶ (۲۲۰) به هر حال، این پیام آوران نو گرایی نیامدند که گذشته را به طور کلی نفی کنند و حرفی بزنند که اصلا ارتباطی با گذشته نداشته باشد بلکه آنها کوشیدند تا شعر و ادبیات را با زمانه خویش هماهنگ کنند.
    نازک ملائکه نیز در شعر عربی، نقش نیما در شعر فارسی را ایفا نمود، وی آرای محکمی در باب شعر معاصر و شعر آزاد دارد که در چند کتاب او، به ویژه در «قضايا الشعر المعاصر» بیان شده است. او به طور کامل گذشته را نفی نمی کند بلکه معتقد است که گذشته باید بماند؛ زیرا شعر جدید نمیتواند آنچه را که شعر گذشته بدان می پرداخت کاملا ادا کند وقار هاشم. وی معتقد است: «شاعر حق ندارد کلماتی بر خلاف قیاس موجود در زبان بسازد یا تعبیرات سست و زشت که گوش را می آزارد وضع کند. به هر حال، در شعر آزاد نیز رهایی محدوده هایی دارد که شاعر ملزم به رعایت آنهاست. او در ادامه می گوید: «شاعر باید از نیروی الهام در زبان و نیروهای پنهان در ورای الفاظ استفاده کند و می تواند بر غموض و ابهام تکیه کند؛ زیرا ابهام بخش اساسی زندگی انسان است و برای هنری که توصیف نفس انسان است و حیات او را لمس می کند، از کاربرد آن گریزی نیست» (رجایی، ۱۳۷۴ ۱۷۳) یقیناً این تحولات بنیادین در حیطه شعر هرگز بی مقدمه و بی پایه رخ نداد، بلکه قبل از آن تحولاتی در ساختار اجتماعی و فرهنگی و باورهای سیاسی و مردمی بروز نمود ،بنابراین در دوران این دو شاعر تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی چشم گیر در زادگاه این دو شاعر به وقوع پیوست و یکی از عوامل بسیار مهم این دگرگونی ارتباط قوی شعر و ادب فارسی و عربی با غرب است؛ چنان که شفیعی کدکنی معتقد است که در زمینه شعر آنچه امروز سروده می شود، به شدت تحت تاثیر غرب است و هیچ ارتباطی با شعر کلاسیک ندارد.» (شفیعی کدکنی، ۱۳۵۹ : ۴۱).
    شفیعی کدکنی ضمن آنکه نیما را به عنوان ناقدی دقیق» معرفی می کند، وی را تحت تاثیر غرب می داند و معتقد است که از پس این ارتباط بود که نیما توانست تحولی بنیادین در شعر فارسی به وجود آورد. اکثر معانی و مواد به کار رفته در اشعار نیما «ملهم» از شاعران غربی و سبک و شیوه آنان بود و آشنایی او با زبان فرانسه، این پیوند را محکم می کرد (همان) از طرف دیگر، چنین نبود که نیما با شعر کهن و سنتی آشنا نباشد و تنها از سر تفنن دست در کار نو آفرینی زده باشد، بلکه او نگرشی پویا در شعر کهن داشت و آن را به دقت مطالعه کرده بود و دریافته بود که شعر کهن به شدت ماهیتی سوبژکتیو» دارد، یعنی درونی و باطنی است و «من محور است و دایره ای محدود دارد محمدی ۱۳۸۵ ۳۸۷) نیما و نازک در دو ادبیات هر چند با مخالفتهای شدید روبرو شدند، اما با عزم و اراده ای قوی و ایمان به هدف خود از تلاش باز نایستادند و راه دشوار خویش را ادامه دادند نیما در این مورد میگوید چیزهایی که قابل توجه عموم واقع می شوند، اغلب این طور اتفاق افتاده که روز قبل عموم آن را رد و تکذیب کرده اند (نیما، ۱۳۵۱: ۱۰۱)

    واژۀ شب در شعر نیما و نازک ملائکه

    واژه شب در مجموعه اشعار دوره اول و دوم مشروطه که با میرزاده عشقی شروع می شود، نماد حکومت ظلم و نماد خفقان و سیاهی» شد، در میان تمام شاعران آن دوره نیما جایگاه متفاوتی دارد و بالاترین بسآمد استفاده از شب» را دارد. (هیوا مسیح) نیما شاعری دردمند و اجتماعی و مبارز است که سمبل را در خدمت هدف خویش به کار میگیرد و شب را نماد خفقان جامعه بیدادگر زمانه خویش قرار میدهد (آرین پور، ۱۳۸۲: ۱۴۰).
    هر چند واژهٔ شب با میرزاده عشقی از شکل کهن خود رها شد و جنبه های اجتماعی به خود گرفت (همان)، اما این نیما بود که به آن معنا و شخصیتی جدید بخشید. ستم سیاسی و اجتماعی و خفقان فرهنگی حاکم بر جامعه، تفکر و احساس نیما را به این سمت سوق داد که همه امور را تاریک و سیاه ببیند. او رنگ سیاه را از جامعۀ خود الهام گرفت و بر آن رنگی بسیار ترسناک و هول انگیز و ملال آور پوشاند. «هنر بزرگ نیما همین است که با شناخت درست زمانه خود، در ساختار شعر خویش واژه هایی را به کار می برد، یا می آفریند، یا پرداخت می کند که به روشنی نقش زمانه را بر چهره دارد» (مهاجرانی، ۱۳۷۵، 47)
    بنابراین، ” شب” در شعر معاصر و به خصوص در زبان نیما نمادی از سیاهی و خفقان است انزابی نژاد (۱۳۸۸). این وضعیت روحی و فکری در بر خورد با جامعه ای استبداد زده و رکود گرفته و مرده و بی روح، شادی و حرارت زندگی را از شاعر میگیرد و او را به نومیدی و یاس میکشاند تا آنجا که هرگز در شبهای او نشانی از عیش و نوش و شادی نیست و همه شب های او با سردی و تاریکی و غم همدم است.» (ثروتیان، ۱۳۷۵: ۱۴۵).
    در دیوان نیما واژۀ شب بسآمد بالایی دارد ۲۷۷) مورد فقط در شعر نو او و صفتهایی که برای آن آمده است همگی خشن و سرد، بی روح و حاکی از خفقان است و هرگز در آنها از شادی و امید و نوشخواری خبری نیست. مثلا: شب شوم وحشت انگیز» (نیما)، ۱۳۷۵ : ۳۴)، «شب غم انگیز» (همان: ۳۵)، «دندان اژدهاست در کام شب نه صبح» (همان: ۱۳۲)، «شب تیره» (همان: ۲۳۵)، «شب سرد» (همان: (۲۸۷ و شوریدگان این شب تاریک» (همان: ۲۸۱)، «اندوهناک شب» (همان (۲۸۳)، «چرکین شبی تیره) همان (۳۰۰)، «شب عبث کینه به دل می جوید» (همان: ۳۲۸)، «چه شب موزی و گرمی و دراز» (همان: ۴۱۲)، «شب وحشتزا» (همان: (۴۱۴) دندانه فرتوت «شب» (همان ،۴۵۵)، «زندان شب تیره» (همان: ۵۱۷)
    به خوبی مشخص است که در اندیشه نیما چه می گذرد، این ترکیب های اندوهناک و غمگین از شب، دریایی از تشویش و نگرانی و نومیدی را در پس خود دارد که روح آرام و انس گرفته با سکوت ساده جنگل را هراسان و مضطرب می سازد. درست است که شاعر در نومیدی راهی به روشنایی نمی برد،
    اما او هرگز دلخسته و رنجور نمی شود رستگاری بخش – ای مرغ شباهنگام – ما را
    و به ما بنمای راه ما به سوی عافیتگاهی
    هر که را – ای آشنا پرور – ببخشا بهره از روزی که می جوید

    رستگاری روی خواهد کرد
    و شب تیره بدل با صبح روشن گشت خواهد
    مرغ می گوید.

    می گریزد شب.
    صبح می آید” (نیما، ۱۳۷۵: ۴۹۳-۴۹۷)
    واژۀ شب در شعر نیما، تحولاتی داشته است و در نهایت به مرحله پختگی و مفهوم اصلی خود که نمادی در خدمت افکار شاعر بوده در آمده است؛ چرا که نیما نوعی سیر تحول از «شعر غنایی رمانتیک به شعر اجتماعی و سیاسی» دارد. «شب» نیز به تدریج از شب طبیعی به شب سیاسی تغییر می یابد (حسین پور،۱۳۸۸)
    هیس! آهسته
    قدم از هر قدمی دارد بیم
    به ره دهکده مردی عریان
    دست در دست یکی طفل یتیم.
    هیس! آهسته شب تیره هنوز
    می مکد.
    زیر دندان لجن آلودش
    هر چه می بیند خواهد نابودش
    کی و لیکن گوید
    از در دیگر، این روز سپید
    در نمی آید؟
    شب کسی یاوه به ره می پوید
    شب حيث کینه به دل می جوید
    روز می آید
    آنچه می باید روید، روید

    از نم ابر اگر چه سیر آب
    خنده می بندد در چهره ی شب (نیما ۱۳۷۵ ۳۳۷-۳۳۸)
    شعر معاصر عربی نیز همین حالت را دارد که در شعر فارسی دیده می شود. چنان که از مفاهیم گذشته خویش فاصله می گیرد و رو در جهانی جدید می آورد هر چند که این دنیای جدید و مبهم باعث سر گشتگی و حیرت و حزن و اندوه در روح شاعر میشود و این گونه بود که شعر معاصر عربی در قرن بیستم متحول شد و از حالت غنایی و تغزلی فاصله گرفت و به فکری درامی» کشیده شد عزالدین اسماعیل بیتا (۲۸۲) این حزن و اندوه و موضوعات درامی زاییده بر خوردهای آدمی با تناقضات زندگی است همان: ۲۸۴). انسانی که در تحولات زندگی اسیر گشته، روحی آشفته و حیران است که راه را نمی یابد. شاعر معاصر عرب میکوشد تا بحرانهای روحی خویش را باز شناسد، پس به جای حکمت» به «پرسش روی می آورد و به کند و کاو در جهان و خویش می پردازد شفیعی کدکنی ۱۳۵۹ (۳۲) او دیگر در بند «زمان بسته ای گذشته نیست بلکه در فراروی خویش جهانی بس وسیع و جهان بینی ای فراگیر می بیند. خود را مسئول بنای «تاریخ» و «زمان گشایش و تغییر می یابد (همان: ۳۳). زمان در شعر معاصر جایگاه ویژه ای دارد و شب نیز در اشعار نازک ملائکه به عنوان بخشی از زمان مطرح است و بسآمد بالایی دارد. او بر خلاف نیما، از یک جهت عاشق شب است و نام یکی از دیوانهای شعری خود را ” عاشقة الليل” گذاشته است، او از سیاهی زندگی به سیاهی شب می گریزد (آبدانان مهدیزاده ۱۶۸ : ۱۳۸۶)
    إن  أكن   عاشقة   الليل  فكأسى        مشرق بالضوء   و   الحب    الوريق
    و   جمال  الليل  قد  طهر  نفسی        بالدجى و الهمس و الصمت العميق
    أبداً  يملأ     أوهامى        وحشى       بمعاني  الروح  و  الشعر   الرقيق
    فدعوا لي الليلي احلامي و يأسي       ولكم انتم تباشير الشروق
    (نازک، ۴۸۳:۱۹۹۷)

    اگر چه عاشق شـبـم امـا جـام وجودم نورانی و زیباست. عـشـق پــر بــار و زیبایی شب، وجودم را با تاریکی و نجوا و سکوت عمیق خود پاک نموده است. پیوسته خیال و احساسم را لبریز از زندگی و سرودن می سازد. پس مرا با شب و آرزوها و نومیدی خویش و انهید و به دنیای نورانی خود رو کنید.
    بر خلاف نیما که از شب کینه و نفرت دارد نازک ملائکه عاشق آن می شود و تمام زندگی و آرامش خود را در آن می یابد. او شب را برای فرار از واقعیت های اطرافش برگزیده و دوست دارد آبدانان مهدیزاده، ۱۳۸۶: ۱۶۹). آن را دنیای خود ساخته ای می داند که آزادی و رهایی را – بر خلاف نیما در آن تجربه می کند نازک شاعر خیال پردازی است که چاره گریز از فشارهای درونی را در شب می جوید او دیوانش را در سال ۱۹۴۷م منتشر ساخت، دیوانی که سراسر حزن و اندوه و ناله و فریاد است نازک ملائکه به بی زمانی پناه می برد که این گرایش نوعی از مدینه فاضله اتوپیا» را در اشعارش می آفریند که در این دنیای آرمانی زمان نقشی ندارد و ابدیت و جاودانگی حاکم است (همان:۱۶۸)

    از سوی دیگر زمان برای او بسیار ترسناک و خوف انگیز است و او هرگز علاقه ای به گذشت زمان ندارد چرا که او را به آیندهای مبهم می رساند. هر چند که او در زمان حال نیز نظری خوش بینانه ندارد، بیشتر علاقمند گذشته و خاطرات شیرین کودکی است همان (۱۶۷ زمان و شب در دیوان نازک ملائکه بیشتر نمودی از روح آشفته شاعر است و بی زمانی پناه گاه روحی او:
    ها أنا عند هوة الزمن المظ           سلم بين الأموات و الأحياء
    من ورائى صباى بين الأناشي ـ      ـد و لهو الطفولة الحسناء
    و أمامى وادى المنايا قبور             في ظلال المنية الخرساء
    افق رعب رهيب المعاني             ضم أرجاءه الدجى اللانهائي
    نازک، ۴۹۴:۱۹۹۷
    (من میان شکاف زمانه ای تیره و تارم میان زندگان و مردگان در پشت سرم، کودکی با ترانه ها و بازی های شیرین و در روبرویم، سرزمین مرگ در سایه مرگبار و افقی هول انگیز با معانی و حشتزا تصویری از بی نهایت ترسیم نموده است.)
    بر خلاف نیما که از نماد شب به عنوان وسیله ای برای بیان احساسات سیاسی و آزادی خواهانه خویش بهره میجوید نازک ملائکه شاعر احساسی و زود رنج عرب دنیای ظلمانی و بی سرانجام را در خویش ریخته و به دنبال رهایی و آزادی خویش است و چندان به جامعه و محیط خویش نمی اندیشد و چنین عقیده دارد که شاعر باید در بر گزیدن هدف و راهش آزاد .باشد به نظر وی کسی حق ندارد برای شاعر مسیر شعری اش را تعیین کند او دعوت به اجتماعی بودن شعر را دعوتی ویرانگر می داند رجایی ۱۳۷۷ (۱۶۴) از نظر او شعر چه رسالت اجتماعی داشته باشد و چه نداشته باشد همچنان شعر است، نهایت آنکه باید تجدید و نو آوری داشته باشد رجایی، ۱۳۷۴ ۱۷۴ ) . در اینجا نازک ملائکه، نقطه مقابل نیما قرار می گیرد، آنجا که نیما می گوید: من جوهر خاص زمان زندگی خود هستم در هنر من سرگذشت ملت من حس می شود نه شهوات شخص خودم (هیوا) مسیح) نیما هرگز از اجتماع خویش جدا نیست و همواره دردهای آنان و رنجهایشان را با تمام وجود احساس می کند و معتقد است که شاعر باید چکیده زمان خود باشد (محمدی، ۱۳۷۹ ۳۸۸) و در جایی دیگر چنین می گوید شعر با مسایل اجتماعی ارتباط دارد، حتما هر شاعری که حس میکند و غیرت دارد تمایلی به زندگی مردم نشان می دهد.» (نیما، ۱۳۵۱: ۱۰۹). وی در شعر معروف خود “مهتاب” نگرانی اش را از جهل و نا آگاهی مردم بیان می دارد:

    می تراود مهتاب
    می درخشد شبتاب
    نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
    هم این خفته ی چند
    خواب در چشم ترم می شکند. نگران با من استاده سحر

    صبح می خواهد از من
    کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر
    در جگر لیکن خاری
    از ره این سفرم می شکند. (نیما، ۱۳۷۵: ۴۴۴)
    این اوضاع نابه سامان سیاسی و اجتماعی و زمانه پر اضطراب و تشویش شاعر است که او را به استفاده از زبان سمبل و نماد سوق می دهد تا بدین وسیله بتواند حرف های درونش را باز گوید شفیعی کدکنی از قول یکی از صورت گرایان روس، شعر را «رستاخیز کلمات می نامد شفیعی کدکنی، ۱۳۷۶ (۵) این تعبیر در شعر نیما کاملاً قابل مشاهده است که در آن کلمات به زیبایی آفرینشی دوباره یافته اند و این خصوصیت زبان نماد و سمبل است که روحی تازه در کلمات عادی می دمد. او در اندوه و هراس از وضع موجود بی سامانی اوضاع زمانــه
    خویش را چنین دردمندانه فریاد می زند:
    هان ای شب شوم وحشت انگیز!
    تا چند زنی به جانم آتش؟
    یا چشم مرا ز جای بر کن
    یا پرده ز روی خود فرو کش
    یا باز گذار تا بمیرم
    کز دیدن روزگار سیرم
    دیری ست که در زمانه ی دون
    از دیده همیشه اشکبارم،
    عمری به کدورت و الم رفت
    تا باقی عمر چون سپارم
    نه بخت بد مراست سامان
    و ای شب نه تر است هیچ پایان (همان)
    اما در شعر نازک ملائکه حزن و اندوه چنان که در تمام شعر معاصر وجود
    دارد، «محور اساسی است عزالدین اسماعیل بی تا (۳۵۲) . حزن او ناشی از

    عدم هماهنگی بین ذات انسان و واقعیت خارجی است. شاعر آنچه را که در دنیای آرمانی خویش ساخته است در دنیای واقعی خارج نمی یابد و مایوس می شود و برای فرار از واقعیت به تاریکی و سیاهی شب پناه می برد پیرزاد نیا، بی تا : ۳۲۶). اندوه شاعر معاصر از شناخت و معرفت حاصل می آید و یکی از مسایل اساسی در نگرانی و هراس نازک ملائکه مرگ است نازک مرگ را «بزرگترین مصیبت زندگی بشره میداند. او از تمام پدیده هایی که یاد آور مرگ و نیستی هستند، متنفر میشود و «غروب» را مذمت میکند چون پایان زندگی را برای او به تصویر می کشد. او از قبر می هراسد زیرا قبر برایش پایان تمام خوشی ها و لذت هاست.» (آبدانان ،مهدیزاده ۱۳۸۶ ۱۴۳ ۱۴۴) چنان که می گوید:
    رف حولى الليل والصمت الكتيب           وتمست في كياني الرعشات
    أى معنى هاج في نفسى الغُروب        أجفلت في جسدي منه الحياة
    و سرى في مسمعی همس غریب       كله هول و رعب و شكاةٌ
    واعترانی خاطر مشج رهيب                 و تجلى لخيالاتى الممات
    (نازک ، ج ۱، ۵۴۰:۱۹۹۷)
    (شب بر من وارد شد با سکوتی اندوهناک که وجودم را لرزاند و چه معنایی بود که غروب در مـن بر انگیخت که زندگی از من گریخت؟ و نجوایی نا آشنا در گوشم خواند که سراسر ترس و شکوه بود؟ و مرا خیالی آشفته و هول انگیز بخشید و مرگ را در خیالم به تصویر کشید.)
    شکوه از روزگار و ناسازگاری اش و ترس از مرگ در جای جای شعر نازک ملائکه نمایان است و همین گرایش درونی است که وی را به سوی پناهگاهی به اسم شب و سکون و آرامش آن سوق می دهد:
    ما أفضع المبدأ و المنتهى         ما أعمق الحزن الذي تحمل !
    ترفعنا الاحلام فوق السها        و تهـــــدم الايـام مــا نامـــل
    بكيت للاموات طول المساء      وصنت من دمعى النشيد الحزين
    و في غد أرقد تحت السماء      قبراً سيبكى عنده العابرون
    (نازک،ج ۱، ۱۹۹۷: ۵۲۹-۵۳۰)

    (چه سخت و شوم است آغاز و پایان و چه عمیق و ماندگار است حزن و اندوهی که بر دل داریم در دنیای آرزوها و خیال پر می کشیم و از ستاره سها فراتر می رویم اما ،روزگار آرزوهای ما را ویران می سازد. در طول شب بر مردگان گریستم و در اشک هایم نغمه ای حزن انگیز بود و فردا در قبـری مـی آرامــم که رهگذران بر آن می گریند.)
    حزن و اندوه نازک از محرومیت یا شکست در عشق نیست، بلکه ناشی از تفکر در زندگی و مرگ است (میر بصری ۱۹۹۴: ۵۶۳). پس شاعر دارای دو حس متناقض گریه و خنده و شادی و اندوه میشود که وی را در اضطراب می اندازد (همان (۵۶۸) اینجاست که بدبینی در ذات شاعر افروخته می شود. ایلیا ابو ماضی در نشریه خود «السمیر» می گوید نازک ملائکه شاعر پر احساس خنساء (شاعر) عصر جاهلی را که بر برادرش صخر میگریست، به یاد می آورد. ولی او بر برادری چون صخر نمی گرید بلکه بر خویش گریان است. او در شب خشمگین و عصیانگر و در صبح گریان و اندوهناک است» (میر بصری، ۱۹۹۴م: ۵۶۴)

    مطالعات فلسفی شاعر به ویژه آثار فیلسوف بد بین آلمانی، شوپنهاور در این
    اندوه و بدبینی بسیار موثر است البته شاعر خود بدبینی اش را از شوپنهاور بسی بیشتر میداند؛ زیرا او مرگ را نعمتی میداند که به بدبختی های بشر پایان می دهد، و نازک مرگ را بزرگترین مصیبت زندگی بشر به شمار می آورد.» (نارک ج ۱، ۱۹۹۷ : ۶-۷) با این اندیشه ها هرگز روح شاعر در خور شادی نیست:
    إن أكن أبـــم كالطفل العيد           فابتساماتي وهم و خداع
    إن أكن هادئة ، بين الورود            فقوادي في جنون وصراع
    (نازک ، ج ۱، ۱۹۹۷ : ۵۷۸) اگر همچون کودک خوشبخت شادی کنم میدانم که جز دروغ و فریب نخواهد بود. آن زمان که میان گلها آرام شوم، قلبم آشفته و بیقرار است.)
    گرایش نازک به مکتب رمانتیسم نیز بر غم و اندوه درونی وی افزود؛ چرا که
    شعر شعرای رمانتیسم سراسر ناله و غم و شکوه از زندگی و دنیا است.» (آبدانان مهدیزاده، ۱۳۸۶: ۱۴۳. )توجه نازک به مضامین خاص رمانتیک در اشعارش به وضوح نمایان است، چنان که در عاشقه الليل” بیش از هر چیز حزن و اندوه و تنهایی و غربتش را به تصویر می کشد.» (همان: (۱۴۲). بنا براین، او از خورشید بیزاری میجوید و به شب پناه میبرد:
    یا شمس أما أنت… ماذا؟ ما الذى         تلقاه فيك عواطفی و خواطری
    لا تعجبى إن كنت عاشقة الدجى          يا ربة اللهب المذيب الصاهر
    يا من تمزق كل حلم مُشرق                للحالمين و كل طيف ساحر
    يا من تهدم ما تشيّده الدجى               و الصمت في أعماق قلب الشاعر
    (نازک، ج۱، ۱۹۹۷: ۴۹۰)
    (توای خورشید کیستی؟ چیستی؟ و احساسم آن زمان که تو را می بیند، چگونه است؟ تعجب مکن اگر من عاشق تاریکی ام ای الهه گرما و نور! ای کـه هر آرزوی نورانی را بر آرزومندان میدری ای که هر آنچه را که تاریکی ساخته است ویران می سازی و سکوت را در عمق جان شاعر می آشوبی
    )
    نیما ،نیز در ابتدای شاعری خود و فقط برای مدت زمانی کوتاه مانند نازک ،ملائکه همین حالت رومانتیک را داشت زیرا او در دوره آغازین شعر خویش و در آنجا که در چند مورد رابطه مهرورزی شکست خورده بود، روحش حساس تر و دلباخته رومانتیسم شد و در این دوران است که نیما شاعر ایده آل را شاعر رمانتیک میبینید و از رنج و اندوه خویش فریاد می آورد و خود را شاعر رنج های خویش و دیگران میخواند و میگوید: «مایۀ اصلی اشعار من رنج است، من برای رنج خود و دیگران شعر میگویم» (جعفری، ۱۳۸۴ (۶۳) اما طولی نکشید که شعر او به شدت رنگ اجتماعی به خود گرفت زیرا شعر در نظر او «میوه زندگی» شمرده می شود و زندگی است که به آن جهت می بخشد و آن را هدفمند می سازد (نیما، ۱۳۵۱ (۱۰۹) نیما همواره در اندیشه رستگاری و آزادی جامعه خود بیزار از سیاهی و استبداد و جهل است و خواب و آرام در وجود خویش نمی یابد:
    شب همه شب شکسته خواب به چشمم
    گوش بر زنگ کاروانستم

    با صدای نیم زنده ز دور، همعنان گشته همزبان هستم.
    جاده اما ز همه کس خالی است
    ریخته بر سر آوار آوار
    این منم مانده به زندان شب تیره که باز
    شب همه شب
    گوش بر زنگ کاروان هستم. (نیما، ۱۳۷۵: ۵۱۷)
    اما نیما، برخلاف نازک ملائکه بر مکتب رمانتیسم نمی ماند و بعدها از آن روی بر می تابد و خود را از این که بر آن احساسات پست و بی مایه پافشاری می کرد و دلخوش بود مذمت میکند و میگوید: «تضرعات بی فایده در مقابل طوفان و حوادث یاد آوری همیشه از زوال و آه بیاندازه در برابر مـاه کـه بـه مرض ماه تعبیر میشود در زندگی نوین دنیایی از روی سادگی و گاهی احمقانه به نظر می آید (همان (۴۸) نیما بر عشق رمانتیسم نمی ماند و طولی نمی کشد که سر خورده و ناراحت راهی تازه می جوید و خویش را در راه مبارزه با «شب» و «شب پرستان» می یابد. در نتیجه این سرخوردگی، روحیه اجتماعی بــر شــعر او غالب می گردد و شب نماد همه بدیهایی میشود که باید با آن ها مبارزه کرد. اما واژه شب در نزد نازک ،الملائکه همچنان رنگ رومانتیکی و فردی خود را حفظ می کند و اگر تنفری از آن ابراز می گردد فقط از این جهت است که تیرگی شب، غروب عمر را برای شاعر تداعی می نماید. بنابراین کاربرد و بار معنایی واژۀ شب در دیوان دو ،شاعر، بسیار متفاوت است. شب نیما، اگر چه در ابتدا مفهومی رومانتیکی داشت، اما پس از گذشت اندک زمانی، مفهومی کاملاً اجتماعی به خود گرفت و تبدیل به نمادی آمیخته با تنفر نسبت به جهل، استبداد و هر گونه سیاهی گردید، اما شب نازک ملائکه تا آخر، رنگ عاطفی، فردی و رومانتیکی خود را حفظ کرد و همچنان پناهگاهی امن و آرامبخش برای دغدغه های روحی شاعر باقی ماند.

    نتیجه گیری

    1- شعر معاصر تحت تاثیر تفکرات دنیای جدید رنگ و بویی تازه به خود گرفت، به گونه ای که قالب های کهن آن در هم شکست، واژگان در این شعر، بار معنایی تازه ای یافتند که به طور کلی با گذشته متفاوت است. به عبارتی دقیق تر، در این شعر “رستاخیز کلمات به وقوع پیوست.
    2- واژۀ «شب» که در شعر قدیم غالباً در معنای حقیقی آن به کار می رفت و شاعر گاه تمام عیش و عشرت خویش را در آن جای می داد و گاهی نیز از کندی حرکت آن شکوه می نمود در شعر معاصر تبدیل به نمادی برای بیان دردهای فردی یا اجتماعی شد.
    3-شب در شعر نیمایوشیج هر چند در آغاز رنگ رومانتیک داشت، اما طولی نکشید که تبدیل به نمادی برای بیان زمانه استبداد زده و خفقان آمیز شد و به شدت رنگی سیاسی و اجتماعی به خود گرفت اما این واژه در شعر نازک ملائکه، مفهوم عاطفی و رومانتیکی خود را تا آخر حفظ نمود و شب رفیق تنهایی های شاعر و پناگاهی دوست داشتنی برای روح حیران او باقی ماند که با آن راز و نیاز می کرد و در سکون آن آرامش می یافت؛ هر چند گاهی از آن نیز مـی ترسید، زیرا در آن نشانه هایی از مرگ و نیستی میدید.

    یادداشت ها

    ۱ – شعر معاصر شب را به عنوان نماد تیرگی و ظلمت استبداد می. شناسد. این در حالی است که شعر سنتی هرگز به این مرزها نزدیک نمیشود و شب را به عنوان مظهر جور و بیداد در نظر نمی آورد شب در اشعار آنان لحظاتی عرفانی است که در آن ارتباط با خدا راحت تر صورت می پذیرد. در دیوان حافظ، از تعداد ۸۶ واژه شب تنها یک مورد بوی نمادگرایی و تعبیری از استبداد و ستم حاکمان دهد: «روز هجران و شب فرقت یار آخر شده، او در ادامه شب را با تعبیری متفاوت چنین می آورد:
    صبح امید که بد معتکف پردۀ غیب       گو برون آی که کار شب تار آخر شد

    در این بیت شب را که دولتش رو به پایان میرود به حکومت وقت نسبت می دهد که شاعر در آن شادی را در خویش نمی یابد ولی در تمام شبهای به کار رفته در دیوان، نه تنها خبری از این گونه تعبیرها نیست بلکه شاعر از طول عمر شب رضایت دارد و شب را با یار خویش خوش می شمارد تاریخ عیش ما شب دیدار دوست بود و یا یاد باد آن صحبت شب ها که با نوشین لبان و یا با جام و قدح هر شب ندیم ماه و پروینم به هر حال شب در اشعار شعرای گذشته ملال آور، هراس انگیز و شوم و وحشتزا نیست و اگر چهگاه شکوه از شب دیده می شود، اما ایــن فریاد نوعی سنت شعری است و هدف خاصی را در خود ندارد و تنها به دلیل دوری یار و فراق و هجران است نه شکوه از زمان و لذا گفته اند در هفت قرن مینیاتور ایران جز چند مورد شب
    دیده نمی شود که آن هم شب به عنوان سوژه مطرح نیست» (مسیح، ۱۳۸۸).

    کتابنامه

    1-آبدانان ،مهدیزاده محمود؛ (۱۳۸۶) بررسی و تحلیل مضامین شعری نازك الملائكه، مجله ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، ش ۲، س ۴۰، ش پی در پی
    . ۱۵۷
    2- آل احمد، جلال (۱۳۷۰) هفت ،مقاله، ج ۳، انتشارات امير كبير، مقاله “مشكل نیمایوشیج”.
    3-اسماعیل عزالدین؛ (بی) (تا) الشعر العربي المعاصر، بيروت، دار الثقافه.
    4- بصری، میر؛ (۱۹۹۴) اعلام الادب ،الحدیث، ج ۲، ج ۱، بیروت، دار الحکمه
    5-پیرزاد نیا؛ ملک و حسینی صدیقه بی تا بررسی پاره ای از نشانه های مکتب رمانتیسم در اشعار نازک الملائکه و فروغ فرخ زاد ( سریر سخن – مجموعه مقالات گردآونده حسن ذوالفقاري).
    6- ثروت، منصور (۱۳۷۷) نظریه ادبی نیما، ج ۱، اتشارات پایا .
    7-ثروتیان بهروز؛ (۱۳۷۵) اندیشه و هنر در شعر نیما، ج۱، انتشارات نگاه .
    8-جعفری، مسعود؛ (۱۳۸۴) نیمای رمانتیک مجله ادبیات و علوم انسانی علمی پژوهشی ) ( تخصصی زبان و ادبیات ( ش ۱ س ،۳۸ ش پی در پی۱۴۸
    9-رجایی، نجمه؛ (۱۳۷۴) رمانتیسم در شعر معاصـر عـرب، مجله ادبیات و علوم انسانی
    دانشگاه مشهد ش ۱و ۲ س،۲۸ ش پی در پی ۱۰۸-۱۰۹.

    10-         (۱۳۷۷) نقد شعر معاصر عربی مجله دانشگاه ادبیات و علوم انسانی دانشگاه
    تهران دوره ۳۶ ش پی در پی ۱۴۷-۱۴۶.
    11-         (۱۳۷۸) نو آوریهای عروضی در شعر معاصر عربی مجله ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد ش ۳ و ۴ س ،۳۲ ش پی در پی ۱۲۶-۱۲۷.
    12- شفیعی کدکنی محمدرضا؛ (۱۳۵۹هـ ش) شعر معاصر عرب چاپ افست انتشارات توس.
    13-         (۱۳۷۶هـ ش) موسیقی شعر، ج ۵، نقش جهان
    14- طاهباز سیروس (۱۳۷۶) پر درد کوهستان درباره زندگی و هنر نیمایوشیج، ج ۲، انتشارات زریاب
    15- الفاخوری، حنا (۱۹۸۶) الجامع في تاريخ الادب الادب القديم) چ۱، بیروت، دار الجيل.
    16- محمدی، حسنعلی؛ (۱۳۷۹) شعر معاصر ایران از بهار تا شهریار، ج ۲، ج ۴، مرکز نشر ارغنون، آیین چاپ
    17-الملائكة، نازک (۱۹۹۷) دیوان، ج ۱، بیروت، دار العودة.
    18-مهاجراني، عطاء الله (۱۳۷۵) افسانه نیما، ج۱، اتشارات اطلاعات، تهران.
    19- میر انصاری، علی (۱۳۷۵) اسنادی درباره نیما یوشیج، ج ۱، سازمان ملی اسناد ایران پژوهشکده اسناد.
    20- نیمایوشیج (اسفندیاری، علی) ( ۱۳۵۱هـ ش) ارزش احساسات و پنج مقاله در شعر و نمایش، ج ۲، انتشارات گوتنبرگ
    21-        (۱۳۷۵) مجموعه کامل اشعار فارسی و طبری گردآونده: سیروس طاهباز) ج۴، انتشارات نگاه .

     

    منابع اینترنتی

    22- انزابی نژاد، رضا (۱۳۸۸) فرود و فراز شعر نیما در سه شب؛
    http://www.mchro.ir/index.php
    23- حسین پور علی (۱۳۸۸) کلید واژه «شب» در شعر نیما؛
    http://www.mchto ir/index.php
    24- شفیعی کدکنی، محمد رضا (۱۳۶۳هـ ش) از ادبیات نوین ایران، تهران؛
    http://www.aryaadib.blogfa.com/post-126.aspx
    25- عبد الرضا، علی (۲۰۰۶) نازك الملائکه قارورة الحزن الشفيف
    http://www.ahewar.org/guest/send.asp?aid
    26- مسیح، هیوا؛ Http://www.aftab.ir/articles/do-search.php
    27- ناظمیان، رضا http://www.kanoonweb.com/index.php
    28- هاشم، وقار؛ نازك الملائكه رائدة الشعر العربي؛
    www.ahewar.org/debat/ahow.art.asp

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *