فریاد

فریاد

  • فریاد

    فریاد از راز هر فریاد..

    فریاد از فرجام آنان که دلباخته اند و فردا را نظاره گرند به امید حادثه ای

    فریاد از احساسی که زیبا بود به زیبائی دوست داشتن، اما هیچگاه پاسخی نداشت..

    فریاد از سکوت تلخ و ناگزیر آنکه به بن بست عاطفی رسید…
    …..
    فریاد از نامه ای که پر از شوق رسید، تا سر طاقچه دوید فقط اما، خواندنش جا ماند
    نامه احساسش ریخت، کهنه شد پوسید..

    فریاد از حرم داغ تن، از گونه های سرخ که قربانی هیزم های یک خواهشند
    هیزمی که سالهاست میسوزد و همان خواهش محال..

    فریاد از رخوت شهر بی فرهاد، خالی از مجنون که لیلایش تک و تنها، افسانه ای زیبا نمیگردد….

    و فریاد
    ولی نه بر خود فریاد، که دنیا در میان راز هر فریاد شیرین است و تنها فریاد جا مانده بر سر دنیای بی فریاد..

    “” فریاد””

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    میراث
    Latest posts by میراث (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *