هر وقت ما را میدید میگفت – فردا جمعه بود احمدرضا احمدی
هر وقت ما را میدید میگفت: سرانجام باد خواهد وزید، قایق به ساحل میرسد
و ما در آینههای بار قایق صورتهایمان را خواهیم دید، به گذشته فکر میکرد و زمان
حال را در یک فنجان چای خلاصه میکرد. گاهی از نردبان بالا میرفت دو سه میوه
از شاخه جدا میکرد به ما میداد نامش را نمیدانستیم فقط میدانستیم همهی
عمر در این آرزو بود که روز جمعه را در یک قوطی کنسرو خالی خواب کند
یک روز خود را در آب باران از شب گذشته شست غروب یک کت و شلوار تابستانی
سفید پوشید بر سر کلاه حصیری نهاد ظرفهای مفرغی را از اندوه و اشک پر کرد به
دریا ریخت. از جای اندوه و اشکها گُل نیلوفر رویید خیال نمیکرد دستهای معجزهگر
دارد، گلهای نیلوفر را از دریاچه به ما هدیه کرد روزی دفترهای سوختهای را به ما سپرد
خیال میکرد شعرهای چاپ نشدهی او از جوانی است دفترها در باد ورق خوردند آن روز
پس از سالیان باران بارید در سیلاب باران دفترهای سوخته دوباره آتش گرفتند ما تا
شب شاهد سوختن دفترها بودیم فردا جمعه بود کنار خانهی ما انبوه از قوطیهای
خالی کنسرو بود کسی او را دیگر نیافت، فردا جمعه بود
باد بود – باد بود – باز هم باد بود.
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
25 جمله معروف ابله داستایوفسکی – تکه کتاب
شعر خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت حافظ _ غزل 16
جایگاه قالب های کلاسیک در اندیشه نوگرای نیما
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
مطالب بیشتر در:
بیوگرافی احمدرضا احمدیاشعار احمدرضا احمدی
مجموعه شعر روزی برای تو خواهم گفت
هر وقت ما را میدید میگفت
نثری که خواندیم به این شکل شروع شد: «هر وقت ما را میدید میگفت: سرانجام باد خواهد وزید، قایق به ساحل میرسد و ما در آینههای بار قایق صورتهایمان را خواهیم دید، به گذشته فکر میکرد و زمان حال را در یک فنجان چای خلاصه میکرد. گاهی از نردبان بالا میرفت دو سه میوه از شاخه جدا میکرد به ما میداد نامش را نمیدانستیم» آیا با این سطرها برای شروعِ این نثر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز میتوانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و نثر از چیزی که حالا هست جذابتر و زیباتر باشد؟ به طور یقین احمدرضا احمدی که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع نثر انتخاب کرده؟ شما اگر جای احمدرضا احمدی بودید، این نثر را چگونه شروع میکردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «آن روز پس از سالیان باران بارید در سیلاب باران دفترهای سوخته دوباره آتش گرفتند ما تا شب شاهد سوختن دفترها بودیم فردا جمعه بود کنار خانهی ما انبوه از قوطیهای خالی کنسرو بود کسی او را دیگر نیافت، فردا جمعه بود باد بود – باد بود – باز هم باد بود.» از چه سطر هایی استفاده میکردید؟
دیدگاه شما برای فردا جمعه بود احمدرضا احمدی
دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاهها برای فردا جمعه بود احمدرضا احمدی بنویسید. اگر از شعر لذت بردهاید، بنویسید که چرا لذت بردهاید و اگر لذت نبردهاید، دلیل آن را بنویسید.
اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان میشنویم.
اگر عکسنوشتهای با این شعر درست کردهاید، در بخش دیدگاهها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.
- ناخن کبود برق – سیب ها و قلب ها - اکتبر 11, 2023
- برف آمد و بزم روز را آراست – منظره - اکتبر 11, 2023
- شب با درخت ها سخن از آفتاب رفت – دولت بیدار - اکتبر 11, 2023