عشق-و-کارکردهای-آن-در-اشعار-فروغ-فرخزاد

عشق و کارکردهای آن در اشعار

  • عشق و کارکردهای آن در اشعار فروغ فرخراد : موضوع عشق یکی از اصلی ترین موضوعات شعر فارسی است که در شعر معاصر نیز به عنوان یکی از موضوعات مهم جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده است. از دیرباز بحث در خصوص چیستی عشق و انواع آن در میان پژوهشگران مطرح بوده است. آنچه در یک تقسیم بندی کلان و طبق دیدگاه سنتی حاکم بر شعر فارسی میتوان مطرح کرد، آن است که عشق به دو نوع عشق حقیقی و عشق مجازی تقسیم میشود. عشق حقیقی، عشقی است که از سوی بنده به خداوند قادر متعال ورزیده میشود و موجب تعالی وی و رسیدن به شناخت (عرفان) می گردد و عشق مجازی عشقی است که بندگان به انسانهایی همچون خود میورزند و اگر این عشق ورزی در مسیری الهی باشد، می تواند همچون پلی بنده را به سوی حق رهنمون گردد و اگر جز آن باشد باطل و ناروا و موجب گمراهی است.

    این گفتمان حاکم بر شعر فارسی در دوران معاصر به طور کامل دچار دگرگونی گردیده است و گفتمانی که امروزه در شعر معاصر حاکم است اندیشه ای است که عشق را به عشق حقیقی و مجازی تقسیم بندی نمی کند. از دید شاعر امروز، عشق یک چیز است و آن دل بستگی عمیق انسانی به انسانی دیگر و یا مفاهیم ارزشمند است؛ از این رو میان آنچه شاعر امروز در این باره میاندیشد و نوع نگاه پیشینیان تفاوتهای بنیادین وجود دارد و این تمایز نگرشها، نشان دهنده ی اهمیت بررسی این موضوع در شعر معاصر است.
    فروغ فرخزاد (۱۳۴۵ ۱۳۱۳هـ) از برترین شاعران نوپرداز شعر فارسی است که در اشعار خویش به موضوع عشق توجه ویژه دارد و در موارد فراوانی با بیانی عریان و سرشار از هیجانهای درونی از آن سخن می گوید. آنچه فروغ را در این زمینه از دیگر شاعران متمایز میسازد جسارت و بی باکی او در طرح مضامین عاشقانه شاعری است. فروغ شاعری است که دست به ساختارشکنی اجتماعی میزند و مضامین عاشقانه را با بیان صریح و گاه هوسناک و با استفاده از كلمات و ترکیباتی ناپسند – البته از دیدگاه جامعه مردسالار ارائه می کند.

    فروغ نخستین مجموعه ی شعر خود به نام اسیر را در سال ۱۳۳۱هـ به چاپ رساند و پس از آن به ترتیب مجموعه های دیوار، عصیان تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصلی سرد از او منتشر شدند. در سه مجموعه شعر نخست فروغ (اسیر) (دیوار) و (عصيان) محتوا و زبان شعری تا حدودی یکسان است و برتری هیجانات و عواطف . بر اندیشه تفكر، كاملا محسوس است. فروغ در این سه مجموعه زنی جوان است که با وجود سنتها و قوانین اخلاقی جامعه، به بیان تجربه های عاشقانه خود می پردازد و سعی میکند بر خلاف سنت رایج اجتماع حرکت کند و در برابر تمام اصول تعیین شده ی زمانه ی خود چون و چرا و عصیان کند. این موارد را از نام این سه مجموعه نیز میتوان دریافت؛ او خود را زنی اسیر در میان دیوارهای سنت میبیند و تنها راه رهایی را عصیان و سرکشی میداند.

    در دو مجموعه ی تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد که میتوان آنها را برترین آثار شعری فروغ دانست، شاعر به نوعی ،شهود آگاهی و شناخت میرسد و زبان شعر او نرم و هموار می شود. تابعیت محض از احساسات تند و تیز از بین میرود و نقش اندیشه در این دو مجموعه بسیار پررنگ می شود.اگرچه مضمون عشق در تمام مجموعه های شعری فروغ دیده میشود، نوع بیان و زبان وی با گذشت زمان دچار دگرگونی و تکامل میشود.

    نویسندگان: محمدرضا حاجی آقابابایی، نرگس صالحی

    از آرشیو مطالب نیز دیدن کنید:

    نقد ادبی فروغ فرخزاد

    عشق و کارکردهای آن در اشعار فروغ

    پیشینه ی پژوهش

    در مورد فروغ فرخزاد و آثار او پژوهشها مختلفی صورت گرفته است، اما با توجه به بررسی های صورت گرفته، پژوهشی پیرامون موضوع پژوهش حاضر یافت نشد. در ادامه به معرفی برخی از پژوهشهای مرتبط با فروغ فرخزاد می پردازیم فروغ و امیلی؛ نگاهی به شعر و اندیشهی فروغ فرخزاد و امیلی دیکنسون در این پژوهش نویسنده مضامین و اشتراکات هر دو شاعر را مورد بررسی و تحلیل قرار داده است. همچنین بسترهای مشترکی را که منجر به بیان عشق به صورت آشکارا در شعر هر دو شاعر شده است بررسی کرده است. (بقایی، ۱۳۸۷: ۱۳۸ -۱۲۶). «صور خیال در اشعار فروغ فرخزاد» در این پژوهش نویسنده اشعار فروغ را از منظر میزان پرداختن به صور خیال و آرایه های ادبی مورد بررسی و تحلیل قرار داده است. عاملی رضایی (۱۳۸۰ (۵۶۶۳) «بررسی کارکرد تخیل در اشعار فروغ فرخزاد و سهراب سپهری بر اساس دیدگاه کالریج» در این پژوهش اشعار این دو شاعر از منظر تخیل رمانتیستی که کالریج آن را مطرح می کند، مورد بررسی قرار گرفته است (کشاورز؛ رستمی ۱۳۸۴ ۱۳۲-۱۰۵) مرگ و مرگ اندیشی در اشعار اخوان ثالث، شاملو و فروغ فرخزاد در این پژوهش دیدگاه این سه شاعر درباره ی مرگ و چگونگی پرداختن به آن مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.( حسام پور و دیگران، ۱۳۹۴: ۹۶-۷۷)

    انواع عشق از دیدگاه فروغ:

    با بررسی شعر فروغ میتوان گونههایی از عشق را شناسایی کرد که عبارتند از: عشق جسمانی یا هوسناک که بیشتر در سه مجموعه نخستین دیده میشود و عشقی آرمانی که در مواردی همچون عشق به زنانگی و عشق به جاودانگی نمود یافته است.

    عشق جسمانی:
    عشق جسمانی در اشعار فروغ فرخزاد جایگاه ویژه ای دارد که صراحتاً به آن اشاره میشود. در سه مجموعه ی نخست، تمنای وصل با هیجانات شدید یک زن جوان به صراحت بازگو میشود ،شاعر بی پروا از اوج خواهشها و غرایز یک زن پرده بر می دارد و مصرانه خواهان وصل است. بدین ترتیب یکی از حوزه های بزرگ سکوت در ادب فارسی را در هم می شکند. (ر.ک. شمیسا، ۱۳۷۳ ۲۲۱) فروغ در سه دفتر نخست، خصوصاً اسیر زنی است که از درد عشق مینالد و خود را شکست خورده ای در عشق میبیند که نمیتواند به وصال معشوق برسد و مدام در فکر رهایی از بندهایی است که دور او تنیده شده است بندهایی که او را از معشوق جدا کرده است.
    تو را می خواهم و دانم که هرگز
    به کام دل در آغوشت نگیرم تویی آن آسمان صاف و روشن
    نگاه حسرتم حیران به رویت
    در این فکرم که دستی پیش آید
    و من ناگه گشایم پر به سویت (فرخزاد، ۱۳۸۲: ۲۵)

    نگاه فروغ به عشق در سه دفتر نخست شعرش را میتوان بیان تجارب شخصی او دانست که تا حدودی با احساس گناه همراه است اما در دو دفتر ،آخر عشق و زنانگی در او به بلوغ رسیده است و حاصل شناخت او از دنیای پیرامونی است و حتی تصویری که از معشوق ارائه میدهد تصویری دیگرگون است. در اسیر دیوار و عصیان من فقط یک بیان کننده ی ساده از دنیای بیرونی بودم در آن زمان شعر هنوز در من حلول نکرده بود بلکه با من هم خوابه بود، مثل شوهر، مثل معشوق مثل همه ، آدم هایی که چند مدتی با آدم هستند. اما بعداً شعر در من ریشه گرفت و به همین دلیل موضوع شعر برایم عوض شد … دیگر من شعر را تنها بیان یک احساس منفرد درباره ی خودم نمیدانستم» (سپید و سیاه شماره ی ۷۰۱)

    در سه دفتر اسیر دیوار و عصیان عشقی که فروغ مطرح میکند بیانگر زن بودن و تمناهای جسمانی است و از آن فراتر نمی رود ولی از آن جایی که بیان عشق با صراحت لفظ و هیجانات شدید همراه است و هنجارهای اجتماع را رعایت نمی کند، مورد توجه قرار میگیرد .
    از تنم جامه برون آر بنوش
    شهد سوزنده ی لبهایم را
    تا به کی در عطشی دردآلود
    به سر آرم ه همه شب هایم را (فرخزاد، اسیر: ٤٤)

    هرگزم در سر نباشد فکر نام
    این منم کاین سان تو را جویم به کام
    خلوتی میخواهم آغوش تو
    خلوتی میخواهم و لبهای جام (فرخزاد، اسیر (۸۱)

    واژه های به کار رفته در آثار آزین فروغ نشانگر حزن و اندوه زندگی شخصی زنی است که در چهار دیواری خانه و در میان گفتمان سنتی اسیر شده است و با جسارت تمام سعی دارد از چنگال سنتها و تفکرات کلیشه ای خانوادگی رها شود و با واژگانی که در سنت آن زمان برای زن تابو محسوب میشود به جنگ این اسارت برود. واژه هایی مانند بوسه، آغوش گناه، هوس و عشق همگی کلماتی هستند که حاصل اندیشهی عصیانگر و اعتراضی شعر فروغ است. (رک. حقوقی، ۱۳۸۴ (۱۷)

    فروغ برای صحبت از اوج هوسهای زنانه و بیان دریافتهای فردی یک زن از عشق ،جسمانی، از کلمات و ترکیباتی می کند که همواره ملازم این نوع عشق است و از این منظر با شاعری سختارشکن روبه رو می شویم که هنجارهای رایج در اجتماع خود را رعایت نمیکند و از دنیایی سخن میگوید که بسیار غریب می نماید.  نکته ی جالب توجه در این سه مجموعه پیوندی است که میان مفاهیم عشق و گناه برقرار است که البته میتوان گفت شاعر چندان هم از این گناه احساس ناراحتی نمیکند بلکه آن را گناهی پر لذت میداند و این را میتوان از واژه ها و ترکیباتی که همراه گناه می آورد دانست:
    گنه کردم گناهی پر از لذت
    در آغوشی که گرم و آتشین بود
    گنه کردم میان بازوانی
    که داغ کینه جوی آهنین بود (فرخزاد، دیوار: (۱۱۹)

    من از دو چشم روشن و گریان گریختم
    از خنده های وحشی طوفان گریختم
    از بستر وصال به آغوش سرد هجر
    آزرده از ملامت وجدان گریختم (فرخزاد، اسیر (۱۸)

    گم شدم در پهنه صحرای عشق
    در شبی چون چهره بختم سیاه
    ناگهان بی آنکه بتوانم گریخت
    بر سرم بارید باران گناه (فرخزاد، اسیر: ٥٤)

    در مجموعه ی اسیر، احساس گناه نمود بیشتری نسبت به دیگر مجموعه ها دارد. در این مجموعه فروغ هم اسیر احساس گناه ناشی از در هم شکستن ساختارهای فرهنگی جامعه است و هم تا حدودی با ذهنیت خود درگیر است. وی از یک سو خواهان تجربه ی عشق به گونه ای است که خود میخواهد و از طرفی درگیر سنتها و فرهنگ سنتی جامعه است و تناقض میان این دو موجب پدید آمدن احساس گناه در شاعر میشود که در شعر وی نمودهای گوناگونی پیدا کرده است:
    می کنم ناله ناله که کامی کامی
    وای بردار سر از دامن من (فرخزاد، اسیر ۲۱)

    در شعر در برابر خدا شاعر عاجزانه از خدا میخواهد که این جسم پرگناه را از او بگیرد و جسم دیگر به او ببخشد و این امر را میتوان ناشی از دیدگاه جامعه ای دانست که او در آن زندگی میکرده است خود را اسیر هنجارهای اخلاقی و اجتماعی آن می دیده است.
    یک دم از گرد پیکر من بشکاف
    بشکاف این حجاب سیاهی را
    شاید درون سينه من بيتي
    این مایه ی گناه و تباهی را
    دل نیست این دلی که به من دادی
    در خون تپیده، آه، رهایش کن
    با خالی از هوی و هوس دارش
    با پای بند مهر و وفایش کن
    تنها تو آگهی و تو میدانی
    اسرار آن خطای نخستین را
    تنها تو قادری که ببخشایی
    بر روح من صفای نخستین را
    آه ای خدا چگونه تو را گویم
    کز جسم خویش خسته و بیزارم
    هر شب بر آستان جلال تو
    گویی امید جسم دگر دارم (فرخزاد، اسیر: ۳۸)

    البته می توان این نجوا با خداوند را به گونه ای دیگر نیز تعبیر کرد میتوان گفت شاید شاعر خسته از بی وفایی هاست و آرزومند عشقی است که همواره کنارش باشد و از هوای نفس پاک باشد شاعر از خداوند میخواهد جسمی پاک به او بدهد تا بتواند به تعبیر ،خود آن صفای نخستین» را به دست آورد:
    اندک اندک شاعر به عشق راستین خود آگاهی پیدا میکند و کسانی را که او را از عشق برحذر می داشتند و بدنام می خواندند، آفریدهی شیطان مینامد گویی مجددا روح مبارزه و ستیز با تفکرات سنتی در او بیدار شده است و میخواهد با یافتن مقصر برای این احساس گناه خود را پاک نشان دهد. شاید بتوان گفت او با مقصر دانستن دیگران بار دیگر سنت شکنی میکند و دوباره در برابر جامعه ی زمان خود ایستادگی میکند.
    در دل چگونه یاد تو می میرد
    یاد تو یاد عشق نخستین است
    یاد تو آن خزان دل انگیزی است
    کو را هزار جلوه رنگین است
    بگذار زاهدان سیه دامن
    رسوای کوی و انجمنم خوانند
    نام مرا به ننگ بیالایند
    اینان که آفریده شیطانند (فرخزاد، دیوار (۹۳)

    من تكيه داده ام به دری تاریک
    پیشانی فشرده از دردم را
    می سایم از امید بر این در باز
    انگشت های نازک و سردم را
    آن داغ تنگ خورده که می خندید
    پر طعنه های بیهده من بودم
    گفتم که بانگ هستی خود باشم
    اما دریغ و درد که زن بودم (فرخزاد، عصیان ۱۱۲)

    در شعر فروغ همانند سنت شعری ،گذشتگان عاشق همواره طالب وصل است و اساساً وجود معشوق معنا بخش عشق اوست و هرگاه معشوق بی مهری کند و یادی از عاشق نکند حسرت و طلب در شعر وی بیشتر رنگ می گیرد و این مورد نوآوری دیگری از فروغ محسوب میشود؛ زیرا اساساً در ادب فارسی زنان معشوق به شمار می آیند و مردان عاشق، اما در شعر فروغ این رابطه بر عکس است و فروغ هیچ پروایی از بیان این موضوع ندارد.
    خود ندانم چه خطایی کردم
    که ز من رشته ی الفت بگسست
    در دلش جایی اگر بود مرا
    پس چرا دیده ز دیدارم بست
    هر کجا می نگرم باز هم اوست
    که به چشمان ترم خیره شده
    درد عشق است که با حسرت سوز
    بر دل پر شررم چیره شده (فرخزاد، اسیر ٦٢)

    رفتی با تو رفت شادی امیدم
    دیگر چگونه عشق تو را آرزو کنم
    دیگر چگونه مستی یک بوسه ی تو را
    در این سکوت تلخ سیه جست و جو کنم
    از من رمیده ای و من ساده دل هنوز
    بی مهری و جفای تو باور نمی کنم
    دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
    هرگز هوای دلبر دیگر نمی کنم (فرخزاد، اسیر: ۳۱)

    مضامین مورد استفاده و نوع نگاه به عشق در مجموعه های نخست مواردی چون یادآوری عشق گذشته، حسرت عشق از دست رفته طلب عشق و وصل همراهی عشق و غم … است که همان مضامینی است که در شعر پیشینیان نیز دیده میشود اما آنچه در شعر فروغ متفاوت است صراحت بیان اوست با آن که فروغ در بیان شاعرانه ی خود بسیار بی پروا از واژه های حوزه ی عشق سخن به میان میآورد و از خود چهره ای سرکش و عصیانگر ارائه می کند، در برابر معشوق، مطابق سنت شعری ،گذشته مطیع و فرمانبردار است و در مقابل تمام بی توجهیها و بی وفایی های معشوق، باز هم خواهان و طالب اوست.
    با آن که رفته ای و مرا برده ای زیاد
    می خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت
    ای مرد ای فریب مجسم بیا که باز
    بر سینه ی پر آتش خود می فشارمت (فرخزاد، اسیر: ۳۱)

    در مجموعه ی تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصلی سرد، بیان شاعرانهی فروغ از موضوع عشق دچار تغییراتی اساسی می شود تغییری که حاصل شناخت و درک تازه ی او از دنیای پیرامونش .است گرچه او بار دیگر به عاشقانه سرایی می پردازد، اما روایتی تازه از عشق ارائه میکند و سبکی تازه در عاشقانه هایش ارائه می نماید. نکته ی جالب آن است که این تحول نگاه نسبت به عشق منجر به تحول شکلی در شعر فروغ نیز میشود و با اشعاری در قالب شعر نیمایی روبه رو میشویم و گویی نام تولدی دیگر برای این مجموعه با دقت بسیار گزینش شده است.
    و عشق
    که در سلامی شرم آگین خود را بازگو می کرد
    در ظهرهای گرم دود آلود
    ما عشقمان را در غبار کوچه میخواندیم
    ما با زبان ساده ی گلهای قاصد آشنا بودیم (فرخزاد، تولدی دیگر: ۲۷۸)
    و عشق بود آن حس مغشوشی که در تاریکی هشتی
    ناگاه
    محصورمان می کرد
    و جذبمان میکرد در انبوه سوزان نفسها تپشها و تبسم های دزدانه (فرخزاد، تولدی دیگر: ۲۷۸)

    عشقی که شاعر را مجذب خود میکند دیگر آن عشق سطحی و خالی از اندیشه نیست؛ حتی تمناهای تن و خواهشهای جسمانی نیز دیگر به گونه ای صریح بیان نمیشود. فروغ زبانی تازه و شاعرانه برای بیان احساسات عاشقانه انتخاب میکند و عشق او دیگر تنها در قالب یک عشق جسمانی نمی گنجد و فقط شاهد خواستهای جسمانی نیستیم، بلکه شاعر، عشق را عاملی برای به دست آوردن شناخت تازه ای از خود و جهان پیرامونش به شمار می آورد.
    دیدم که در وزیدن دستانش
    جسمیت وجودم
    تحلیل میرود…
    دیدم که پوست تنم از انبساط عشق ترک می خورد
    دیدم که حجم آتشینم آهسته آب شد
    و ریخت و ریخت و ریخت
    در ماه ماه به گودی نشسته ماه منقلب تار (فرخزاد، تولدی دیگر: ۳۰۸)

    وصلی که در این شعرها از آن سخن میگوید روایتی تازه از عشق است و با توجه به این که نگاه و بیان عاشقانه ی شاعر تغییر کرده است، فروغ به جنبه های جدیدی از معشوق توجه میکند که پیش از آن برایش مهم نبود و آرام آرام از توصیفات عینی به سوی توصیفات ذهنی گرایش مییابد .
    معشوق من
    با آن تن برهنه ی بی شرم
    بر ساق های نیرومندش چون مرگ ایستاد (فرخزاد، تولدی دیگر: ۳۳۳)

    در ابتدای این شعر فروغ طرحی ساده اما اندیشمندانه ای از معشوق ارائه میکند و بعد با تعابیری نو و ژرف اندیشانه، معشوقش را معرفی میکند
    معشوق من گویی از نسلهای فراموش گشته است
    معشوق من
    همچون طبیعت
    مفهوم ناگزیر صریحی دارد
    او وحشیانه آزاد است. (فرخزاد، تولدی دیگر: ٣٢٤)

    شاعر پس از ارائه تصاویری ناب و بدیع از معشوق که در شعر فارسی تازگی دارد، این گونه توصیف معشوق خود را به اوج میرساند:
    معشوق من
    انسان ساده ای است
    انسان ساده ای که من او را در سرزمین شوم عجایب
    چون آخرین نشانه ی یک مذهب شگفت
    در لابه لای بوته ی پستان هایم
    پنهان نموده ام فرخزاد، تولدی دیگر: (٣٢٦)

     عشق به جنسیت و زنانگی :
    در دو مجموعه ی تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، نوعی عشق به جنسیت و زنانگی دیده می شود. گویی شاعر بار دیگر وجود خود را کشف کرده است و در پی اثبات آن است فروغ با زبانی شاعرانه تصاویری تاب و بدیع از قابلیت های زنانه ارائه میکند و به آن میبالد شاعر پس از رها شدن از بند عشقهایی که صرفاً برای تمنیات جسمانی بود، گویا بار دیگر خود را پیدا کرده است و جنسیت و هویت خود را بازیافته است.
    من خوشه های نارس گندم را
    به زیر پستان می گیرم
    و شیر میدهم (فرخزاد ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد: ٤٣٨)
    و در اندوه صدای جان دادن که به من می گوید:
    دست هایت را
    دوست میدارم
    دست هایم را در باغچه می کارم
    سبز خواهم شد، میدانم میدانم میدانم
    و پرستوها در گودال انگشتان جوهری ام تخم خواهند گذاشت (فرخزاد، ۱۳۸۲: ٣٠٤)

    در این شعرها فروغ فراتر از من فردی و به عنوان نماینده ی جنس زن بر تواناییهای بالقوه ی خود میبالد و در نهایت به این باور می رسد که زن منشاء رشد و باروری است. زمینی است که ریشه ها را به هم پیوند میدهد و مهم تر از همه زندگی دیگری وابسته به اوست.
    مرا پناه دهید ای زنان ساده ی کامل
    که از ورای پوست سرانگشت های نازکتان
    سیر جنبش كيف آور جنینی را دنبال می کند
    و در شکاف گریبانتان همیشه هوا
    به بوی شیر تازه می آمیزد. (فرخزاد، تولدی دیگر: ۳۵۵)

    من به یاد آوردم
    اولین روز بلوغم را
    که همه اندامم
    باز میشد در بهنی معصوم
    تا بیامیزد با آن نامعلوم (فرخزاد، تولدی دیگر: ۳۰۵)

    او خود را زن میبیند زنی که به تنهایی معنا و هویت دارد و هویتش در کنار یک مرد و با حضور یک مرد شکل نمی گیرد بلکه مستقل از یک مرد .است این دیدگاه او نوعی سنت شکنی فرهنگی محسوب میشود؛ زیرا فروغ برای نخستین بار، زن را دارای هویتی مستقل از مرد بر می شمارد که به خودی خود دارای هویت و استقلال است.
    و این منم زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد
    در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین و باس ساده و غمناک آسمان
    و ناتوانی این دستهای سیمانی ایمان بیاوریم به آغاز فصلی سرد: ۲۱)

    عشق به جاودانگی :
    اگرچه شعر فروغ مملو از واژه هایی است که به یأس افسردگی و جدایی از معشوق اشاره می کند، در لابه لای شعر او می توان روزنه هایی را از امید به یافتن عشقی جاودان مشاهده کرد این موارد چندان پر بسامد نیست، ولی به سبب اهمیت موضوع قابل توجه است. فروغ همچنان که در جست وجوی عشق است، در پی تداوم و جاودانگی آن نیز هست.
    رفته است و مهرش از دلم نمی رود
    ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست
    ای ستاره ها، ستاره ها، ستاره ها
    پس دیار عاشقان جاودان کجاست (فرخزاد، اسیر (۱۰۱)

    بی گمان زان جهان رویایی
    زهره بر من فکنده دیدی عشق
    می نویسم به روی دفتر خویش
    جاودان باشای سپیده عشق (فرخزاد، دیوار: ١٤٣)

    از منظر فروغ جاودانگی به معنای تداوم رابطه پس از وصال است. گاهی فروغ از تجربه های شخصی خود فراتر می رود و از عشقی ناب سخن میگوید که به واقع عشقی جاودان است؛ عشقی که بر تاریکی چیره می شود و به جاودانگی میانجامد این نوع نگاه به عشق و جاودانگی در دو دفتر آخر او بروز بیشتری دارد؛ زیرا فروغ در این دو دفتر، شاعری است که با جهان بینی تازه ای به موضوعات پیرامون خود می نگرد.
    سخن از دستان عاشق ماست
    که پلی از پیغام و عطر و نور و نسیم
    بر فراز شبها ساختند ،(فرخزاد تولدی دیگر ۳۵۹)

    در برابر این علاقه به جاودانگی ،عشق بیم زوال و نابودی عشق همواره همراه شاعر است و همچون سایهای عشق را همراهی میکند. او مرگ را در حرکت میبیند و نگران آن است که این حرکت روزی به عشق که تمام دل خوشی اوست برسد.
    آنچنان آلوده است عشق غمناکم با بیم زوال
    که همه زندگی ام می لرزد چون تو را می نگرم
    مثل این است که از پنجره ای
    تک درختم را سرشار از برگ
    در تب زرد خزان می نگرم (فرخزاد، تولدی دیگر ۲۸۱)

    فروغ شاعری را نوعی ایستادگی در برابر مرگ میداند و چنین میگوید: «من نمیتوانم توضیح بدهم که چرا شعر می گویم فکر میکنم همه ی آنها که کار هنری میکنند علتش یا لااقل یکی از علتهایش یک جور نیاز نا آگاهانه است به مقابله و ایستادگی در برابر زوال (فرخزاد، مجله آرش، دوره دوم، ۱۳۴۳)
    عشق و میل و نفرت و دردم را
    در غربت شبانه ی قبرستان
    موشی به نام مرگ جویده است (فرخزاد، تولدی دیگر ٣٤٥)

    موضوع مرگ یکی از موضوعات جدی است که ذهن شاعر را فراگرفته است و همواره وی به آن میاندیشد. «گاهی اوقات فکر میکنم درست است که مرگ هم یکی از قوانین طبیعت است اما آدم تنها در برابر این قانون است که احساس حقارت و کوچکی میکند یک مسئله ای است که هیچ کاریش نمیشود کرد، حتی نمیشود مبارزه کرد برای از بین بردنش» (فرخزاد، مجله آرش ۱۳۴۳)
    در شب کوچک من دلهره و یرانیست
    گوش کن
    وزش ظلمت را می شنوی
    من غریبانه به این خوشبختی می نگرم
    من به نومیدی خود معتادم (فرخزاد، تولدی دیگر ۲۹۱)

    سیمای معشوق در شعر فروغ

     جنسیت معشوق
    فروغ که بی پروا از عشق جسمانی سخن میگوید بارها و بارها از لفظ مرد برای نشان دادن معشوق خود استفاده کرده است. اگرچه مضامین مشترکی در اشعار نخستین فروغ با اشعار عاشقانه ی شاعران سنت گرا می توان یافت، بیان جنسیت معشوق یکی از وجوه بارز اختلاف شعر او با دیگر شاعران است شاعر معشوق خود را از معشوق اساطیری و ادبی موجود در شعر فارسی متمایز میکند و عشقی زمینی را در شعر خود بی پروا مطرح می کند و از این حیث به یک
    ساختار شکنی فرهنگی می پردازد
    خلوت خالی و خاموش مرا
    تو پر از خاطره کردی ای مرد
    شعر من شعله ی احساس من است
    تو مرا شاعره کرده ی ای مرد (فرخزاد، اسیر: ۵۷)

    آه ای مردی که لب های مرا
    از شرار بوسه ها سوزانده ای
    هیچ در عمق دو چشم خامشم
    راز این دیوانگی را خوانده ای؟ (فرخزاد، اسیر: ۸۰)

     ویژگیهای معشوق
    یکی از موضوعاتی که در اشعار عاشقانه فارسی از آغاز مطرح بوده است ویژگیهای ظاهری معشوق است. توصیف چهره و ظاهر معشوق و بیان ویژگیهای رفتاری او در شعر شاعران سنت گرا به فراوانی دیده می شود. یکی از جنبه های اشعار عاشقانه فروغ نیز توصیف معشوق از نظر ویژگیهای ظاهری و رفتاری است.
    آنچه شعر فروغ را در این زمینه با شعر پیشینیان متمایز میسازد توصیفهای او از معشوقی واقعی است. فروغ از کلیشه های متعارف در بیان ویژگیهای معشوق استفاده نمیکند بلکه با نگاهی دقیق معشوق شعر خود را برای خواننده به زیباترین شکل معرفی می کند.
    معشوقی که در شعر فروغ به تصویر کشیده میشود دارای بازوانی توانمند چشمانی وحشی و و نگاهی آتشین و بوسه های گرم و دلنشین است.
    می خواهمش که بفشردم بر خویش
    بر خویش بفشرد من شیدا را
    بر هستی ام بپیچد و پیچد سخت آن بازوان گرم و توانا را (فرخزاد، اسیر: ۱۲)

    در گذشت پر شتاب لحظه های سرد
    چشمهای وحشی تو در سکوت خویش گرد من دیوار می سازد (فرخزاد، دیوار: ١٦٨)
    از لبانش کی نشان دارم به جان
    جز شرار بوسه های دلنشین
    پر تنم کی مانده از او یادگار
    جز فشار بازوان آهنین (فرخزاد، اسیر: ٥٤)

    فروغ بیش از توصیف ویژگیهای جسمانی به توصیف ویژگیهای رفتاری معشوق پرداخته است. و برای معشوق خود صفاتی همچون ،سرکشی ،غرور عهد شکنی بی وفایی و هوسرانی را بر می شمرد بیشتر این ویژگیها، از جمله ویژگی های تکرارشونده ی معشوق در شعر فارسی است و در اشعار گذشتگان نیز نمود فراوانی دارد، ولی آنچه موجب تمایز شعر فروغ با دیگران میشود زبان شاعرانه و بیان تجربه های عاطفی و عاشقانه ی اوست که برای خواننده قابل درک و فهم است.
    به زمین می زنی و می شکنی
    عاقبت شیشه ی امیدی را
    سخت مغروری و میسازی سرد
    در دلی آتش جاویدی را (فرخزاد، اسیر: ٥٦)

    نگه دگر به سوی من چه میکنی؟
    چو در بر رقیب من نشسته ای
    به حیرتم که بعد از آن غریبها
    تو هم پی فریب من نشسته ای
    به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا
    جام خود به جام دیگری زدی
    چو فال حافظ آن میانه باز شد
    تو فال خود به نام دیگری زدی (فرخزاد، ۱۳۸۲: ١٤٦)

    آرزویی است مرا در دل
    که روان سوزد و جان کاهد
    هر دم آن مرد هوسران را
    با غم و اشک و فغان خواهد (فروغ جاودانه، اسیر ۲۲)

    کارکردهای عشق در شعر فروغ

    پاره ای از روان شناسان معتقدند جذابیت جسمانی، محرک بسیار قدرتمندی در بروز شیدایی است. چشم انداز عاشقان شیدا، نوعی آرمانگرایی و تنها توجه به جنبه های مثبت است که بدین لحاظ میتوان آن را با چشم انداز منفی دیدن همه ی امور به هنگام گسستن مهر و الفت قیاس کرد تنها مثبت را دیدن چنان تصویر آرمان گرایانه ای از معشوق فراهم میسازد که در پرتو آن همه ی نکات و خصوصیات منفی در هاله ای از ابهام قرار میگیرد (نگاه شود به تی بک ۱۳۹۲:۴۹)

    در شعر فروغ فرخزاد میتوان برای عشق سه کارکرد اصلی در نظر گرفت:
    ١- لذت بخشی
    ۲- حیات بخشی
    ۳-هدایتگری

    ٤-١- لذت بخشی:
    فروغ فرخزاد هنگامی که از عشق جسمانی سخن به میان می آورد اولین و مهمترین کارکرد عشق برای او، رفع نیازهای جسمانی است که نهایت خواسته ی او از عشق است و هنگام بیان آن نیز از زبانی صریح و لحنی بی پرده بهره می گیرد.
    شرمناک و پر از نیازی گنگ
    با نگاهی که رنگ مستی داشت
    در دو چشمش نگاه کردم و گفت
    باید از عشق حاصلی برداشت
    سایه ای روی سایه ای خم شد
    در نهان گاه ناز پرور شب
    نفسی روی گونه ای لغزید
    بوسه ای شعله زد میان دو لب (فرخزاد، اسیر: ۲۸)

    شاعر در کنار کام جویی جسمانی به لذات معنوی پدید آمده از عشق نیز توجه دارد و معتقد است عشق . آرامش روح و جان آدمی میشود و او را از روابط روزمره بالاتر می برد و افقهای تازه ای از زندگانی را پیش چشم او می گشاید. شاعر میتواند در سایه ی این عشق از دنیا و آنچه در اوست چشم بپوشد و این بی نیازی و استغنای حاصل ااز عشق، نیازهای روحی او را برآورده می سازد.
    باز هم میتوان به گیسویم
    چنگی از روی عشق و مستی زد
    بازهم می توان در آغوشم
    پشت پا بر جهان هستی زد فرخزاد اسیر (٦٠)

    ٤-٢- حیات بخشی:
    یکی از مهمترین کارکردهای عشق در شعر فروغ فرخزاد ایجاد زندگانی تازه برای عاشق است و گویی عشق، موجب میشود تا عاشق از نابودی رهایی پیدا کند و جانی تازه به دست آورد.
    آه ای با جان من آمیخته
    ای مرا از گور من انگیخته
    چون ستاره با دو بال زر نشان
    آمده از دور دست آسمان (فرخزاد، تولدی دیگر: (١٧٦)

    کسی که مهربانی یک جسم زنده را به تو می بخشد جز درک حس زنده بودن از تو چه میخواهد (فرخزاد ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد: ٤٢١)
    من تشنه میان بازوان او
    همچون علفی از شوق روبیدم
    تا عطر شکوفه های لرزان را
    در جام شب شکفته نوشیدم (فرخزاد، دیوار ۱۸۳)
    باید توجه داشت که در مجموعه های نخستین اشعار فروغ فرخزاد، حیات بخشی عشق آمیخته با واژه های از حوزه ی لذتهای جسمانی است اما در دو مجموعه ی آخر به دلیل تغییری که در نگرش شاعر ایجاد شده است واژه ها و تصاویر ارائه شده حاصل تفکر و اندیشهای ژرف در این زمینه است.

    ٤-٣- هدایتگری
    از دیگر کارکردهای عشق در شعر فروغ نقش هدایتگری است. در شعر فروغ عشق با نمادهایی همچون چراغ، آفتاب، مهتاب و باران طرح میشود که موجب تحول عاشق و راه یابی او به عوالم تازه می.شود عشق آرمانی و معشوق راستین از نظر فروغ موجب هدایت و راه یافتن به عوالم تازه است و افقهای گسترده ای را پیش روی آدمی می گشاید. شاعر از معشوق خود میخواهد تا با چراغ ،عشق خانه ی او را روشن نماید و او را به سوی خوش بختی رهنمون سازد.

    اگر به خانه من آمدی، برای من ای مهربان
    چراغ بیاور
    و یک دریچه که از آن
    به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم فرخزاد، تولدی دیگر: ٣٤٣)

    شاعر عشق را عامل هدایت میداند و اگر رابطه ای عاشقانه وجود نداشته باشد از نظر او آدمی در ظلماتی همیشگی باقی می ماند
    چراغ های رابطه تاریکند
    چراغ های رابطه تاریکند
    کسی مرا به آفتاب
    معرفی نخواهد کرد
    کسی مرا به مهمانی گنجشک ها نخواهد برد
    پرواز را به خاطر بسپار
    پرنده مردنی است (فرخزاد، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد: ٤٤١)

    فروغ عشق را زیبایی بخش وجود آدمی میداند و آن را چون لطف و رحمتی میپندارد که موجب پاکی انسانها از زشتی ها و آلودگیها میشود
    عشق تو همچو پرتو مهتاب است
    تابیده بی خبر به لجنزاری
    باران رحمتی است که می بارد
    بر سنگلاخ قلب گنه کاری (فرخزاد، اسیر: ۲۵)

    از نظر فروغ فرخزاد برخی از عشقهای جسمانی بر پایه ی دروغ شکل میگیرد و انسانها حتی در کامجویی های جسمانی خود نمی توانند به لذتی حقیقی دست یابند و به دروغ از لذت جسمانی یاد میکنند. البته این دیدگاه در دو مجموعه ی تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصلی سرد وجود دارد؛ زیرا نگرش شاعر به عشق در این دو مجموعه تغییر یافته است.
    می توان همچون عروسکهای کوکی بود
    با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید
    می توان با هر فشار هرزه دستی
    بی سبب فریاد کرد و گفت آه من بسیار خوشبختم
    می توان فریاد زد
    با صدایی سخت کاذب، سخت بیگانه
    ” دوست میدارم ”
    می توان در بازوان چیره ی یک مرد
    ماده ای زیبا و سالم بود
    با تنی چون سفره ی چرمین
    با دو پستان درشت سخت
    می توان در بستر یک ،مست یک دیوانه یک ولگرد
    عصمت یک عشق را آلود (فرخزاد، تولدی دیگر: ۳۱۸)

    چه مهربان بودی ای یار ای یگانه ترین یار
    چه مهربان بودی وقتی دروغ می گفتی
    چه مهربان بودی وقتی که پلکهای آینه ها را می بستی
    و چلچراغ ها را
    از ساق های سیمی می چیدی
    و در سیاهی ظالم مرا به سوی چراگاه عشق میبردی
    (فرخزاد ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد: ٢٦٥)

    در شعر فروغ همواره با من فردی شاعر مواجه هستیم و شاید مضامین شعری ،فروغ نمودی از درک کامل او نسبت به حوادثی است که در زندگی شاعر رخ داده است و موجب نوعی بدبینی به مقوله ی ازدواج و دروغین شمردن عشقهای از این دست شده است:
    و خواهرم که دوست گلها بود
    و حرفهای ساده قلبش را
    وقتی مادر او را می زد
    به جمع مهربان و ساکت آنها میبرد
    و گاه گاه خانواده ی ماهی ها را
    به آفتاب و شیرینی مهمان می کرد..
    او خانه اش در آن سوی شهر است
    او در میان خانه ی مصنوعی اش
    با ماهیان قرمز مصنوعی اش
    و در پناه عشق همسر مصنوعی اش
    و زیر شاخه های درختان سیب مصنوعی
    آوازهای مصنوعی میخواند
    و بچه های طبیعی می سازد
    (فروغ جاودانه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد: ۲۸۵)

    چگونه ناتمامی قلبم بزرگ شد
    و هیچ نیمه ای این نیمه را تمام نکرد!
    چگونه ایستادم و دیدم
    زمین به زیر دو پایم ز تکیه گاه تهی میشود
    و گرمی تن جانم
    به انتظار پوچ تنم ره نمی برد (فروغ جاودانه، تولدی دیگر: ۲۱۵)

    سالها رفت و شبی
    زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه ی زر
    دید در نقش فروزنده ی او
    روزهایی که به امید وفای شوهر
    به هدر رفته، هدر (فروغ جاودانه، اسیر: ٤٣)

    نتیجه مقالۀ عشق و کارکردهای آن در اشعار فروغ فرخراد

    عشق و کارکردهای آن در اشعار فروغ فرخزاد یکی از موضوعات مهم به شمار می آید. عشق مهم ترین درون مایه ی شعر اوست و هنر فروغ در درونی کردن عشق و بیان آن با زبانی سخته و استوار به صورتی اندیشمندانه است. فروغ در تمامی دفاتر شعر خود که به گونه ای نمود زندگی او نیز بوده است عشق را در بسیاری از وجوه آن تجربه کرده است. در سه دفتر نخست از نبود دلی عشق آشنا و فردی با قابلیت فهم و درک عشق نالیده است. فرخزاد در دو دفتر دیگرشعرش عشق را در وجود خود نهادینه کرده است و عشق در شعر او به عنصری فرارونده و بالنده تبدیل شده است. در شعر فروغ فرخزاد میتوان انواع گوناگون عشق را مشاهده کرد و از این منظر با تنوع مضامین عاشقانه در شعر او روبه رو هستیم فروغ برای عشق کارکردهای گوناگونی همچون لذت بخشی حیات بخشی و هدایتگری در نظر می گیرد و معتقد است عشق واقعی از عشق جسمانی سرچشمه میگیرد و عاشق را به تعالی و درکی تازه از هستی میرساند. موضوعی که از نظر فروغ بسیار مهم است و میتواند یک رابطه ی عاشقانه را از میان ببرد، مرگ است. فروغ مرگ را به عنوان یکی از قوانین طبیعت میپذیرد و با آن که همواره سایه سنگین آن را حس میکند، لحظه ای از عاشقانه زیستن دور نمی شود.

    فهرست منابع
    حقوقی محمد (۱۳۷۲) شعر فروغ فرخزاد از آغاز تا امروز شعرهای برگزیده تفسیر و تحلیل موفق ترین شعرها: انتشارات نگاه
    تی بک آرون (۱۳۹۳) عشق هرگز کافی نیست [ ترجمه مهدی قراچه داغی: نشر ذهن آویز
    شمیسا، سیروس (۱۳۷۳) نگاهی به فروغ فرخزاد: انتشارات مروارید
    جعفری، عبدالرضا (۱۳۷۸). فروغ جاودانه: انتشارات تنویر
    مشرف آزاد تهرانی محمود پریشادخت شعر: نشر ثالث
    «گفت و شنود با فروغ فرخزاد مجله آرش شماره ۱- دوره دوم: ۵۶
    «خاطراتی از یک گفت و گو (۱۳۴۵). مجله سپید و سیاه. شماره ۷۰۱
    فرخزاد فروغ (۱۳۸۲). مجموعه اشعار فروغ فرخزاد تهران موسسه انتشارات نگاه

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    کیمیا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»