عاشق، زار

عاشق، زار

  • عاشق، زار

     

    خواستم تا که دل از بند تو آزاد کنم

    شوم از دست تو راحت و دلی شاد کنم،،،،

    بنشستی بر اغیار  و  زدی طعنه به من،،

    بشکند  پیر  فلک  دست نمک خورده ی من،،،،

    نشدی سایه ای  برسر نشدی محرم راز،،، بگو ای شاخه ی خشکیده، چه باشد هدفت،،

    به تمسخر زده ای طعنه به قلب و دل من

    من چه گویم به تو این بوده مرام و هنرت

    خسته و زار و پریشان،،،ز جفایت ای یار

    تو بیا بر من، دلخسته، محبت بنما

    قدمی  سوی منِ عاشق زارت بردار

    که تا سرمه  کشم گرد  و  غبار قدمت

    نظری کن سوی این عاشق و دلخسته ی خویش

    تا  شود  شاد و غزل خوان،،،به یـُمـن نـفست #آذریان

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    sedighe 1346
    Latest posts by sedighe 1346 (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *