خبرهایی از یک واژه رسید – شعر یک فاجعه تد هیوز
خبرهایی از یک واژه رسید
کلاغ دید که او انسان ها را می کشد. کلاغ سیر خورد.
دید که تمام شهر ها را
بولدوزر وار ویران می کند. دوباره سیر خورد.
او دریای فضولات سمّی اش را دید.
نگران شد.
دید که نفس او زمین را می سوزاند
غبار و ذغال می کند.
دورتر پروازکرد و خیره شد.
واژه جاری شد، تمام دهان،
بی گوش، بی چشم.
دید که شهرها را
چون پستان های ماده خوک می مکد
مردمان را می بلعید
تا جایی که هیچکس باقی نماند.
همه در واژه هضم شدند.
واژه لب های بزرگ اش را، کلاغ وار
بر برآمدگی زمین گذاشت، مثل یک مارماهی غول آسا –
و شروع به مکیدن کرد.
اما تلاش اش بیهوده بود.
نتوانست جز آدمی چیزی ببلعد.
پس منقبض شد، تکید و چروکید،
وارفت
چون قارچی پوسیده
سرانجام، دریاچه ی خشکیده ی نمکزار.
دوران او به سر رسید.
هرآنچه از او به جا ماند بیابانی خشک بود
برق زنان از استخوان آدمیان.
جایی که کلاغ قدم زنان به فکر فرو رفت.
مترجم: حسین مکی زاده
پیشنهاد ویژه برای مطالعه:
شعر مرا دوست بدار اندکی ولی طولانی کریستوفر مارلو
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
شعر جهان
خبرهایی از یک واژه رسید.کلاغ دید که او انسان ها را می کشد.
شعری که خواندیم اثر «تد هیوز » بود، هیوز از «شاعران انگلستان» است. شعر بالا با سطر «خبرهایی از یک واژه رسید.
کلاغ دید که او انسان ها را می کشد» شروع می شود. کدام سطرِ شعر برای شما جذابیتِ بیشتری ایجاد می کند؟
دیدگاه شما درباره شعر یک فاجعه تد هیوز
دیدگاهتان را درباره ی شعر یک فاجعه تد هیوز، این شاعر خوبِ انگلستان بنویسید. اگر ترجمه ی دیگری از این شعر سراغ دارید، آن را در بخش دیدگاهها اضافه کنید تا روی صفحه کار شود. و اگر تمایل دارید می توانید این شعر را با صدای خودتان بخوانید یا ویدیویی از آن درست کنید و در بخش دیدگاهها به اشتراک بگذارید.
- هرچه را دست میسایم – شعر تن تو - ژانویه 29, 2023
- نه، نه دوباره میگوید. نه، نه – شعور - ژانویه 25, 2023
- او در دستهایش چیزهایی دارد که باهم نمیخوانند – شعر چیزی مثل - ژانویه 25, 2023