شعر گفتمشهنگاموصل است ای بتفرخار، گفت _ غزل32 _ ملک الشعرا بهار
گفتمشهنگاموصل است ای بتفرخار، گفت:
باش اکنون تا برآید، گفتم: ازگل خار، گفت:
جانت اندر هجر، گفتم: جان پی ایثار تست
گرچه هست این هدیه در نزد تو بیمقدار، گفت:
عاشقا! این ناله و آه و فغان از جور کیست؟
گفتم: از جور تو معشوق جفاکردار، گفت:
عاشقان را رنج باید بردگفتم: رنج عشق؟
گفت: از آن دشوارتر، گفتم: فراق یار؟ گفت:
آنچه سوزد جان عاشق، گفتمش جور رقیب؟
گفت: نی، گفتم: نگاه یار با اغیار؟ گفت:
آری، آری، گفتم: از اغیار نتوان بست چشم
گاه گاهی گوشهٔ چشمی به ما میدار گفت:
چشم مست ما تو را هم ساغری برکف نهاد؟
گفتم: از میخانه کس بیرون رود هشیار؟ گفت:
ناوک دلدوز ما را شد دلت آماجگاه؟
گفتمش جانا مرا نبود دلی درکار، گفت:
دل ببردند ازکفت؟ گفتم: بلی گفت:این جفا
ازکه سر زد؟ گفتم: از آن طرهٔ طرار، گفت:
روی دل در پردهٔ حسرت چه پوشی غنچهوار
گفتم: از درد فراق آن گل رخسار، گفت:
گفتهٔ دلدار گشت آیین گفتار «بهار»
گفتمش آیین جان است آنچه را دلدار گفت
شعر گفتمشهنگاموصل است ای بتفرخار، گفت صوتی
پلیر زیر دکلمه ی صوتی شعر گفتمشهنگاموصل است ای بتفرخار، گفت از ملک الشعرا بهار است. این قطعه توسط عندلیب خوانده شده است.
مطالب بیشتر در:
ملک الشعرا بهارشعر مشروطه
وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
عشق و نفرت فردی و اجتماعی در آثار
چو گل بیش ندهم سران را صداعی – ۲۱۷
تو اگر خامی و ما سوخته، توفیر بسی است _ 23
گهی با دزد افتد کار و گاهی با عسس ما را _ 3
در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آ
(حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".
گفتمشهنگاموصل است ای بتفرخار، گفت
شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «گفتمشهنگاموصل است ای بتفرخار، گفت: باش اکنون تا برآید، گفتم: ازگل خار، گفت: جانت اندر هجر، گفتم: جان پی ایثار تست گرچه هست این هدیه در نزد تو بیمقدار، گفت:» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز میتوانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذابتر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار بودید، این شعر را چگونه شروع میکردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «روی دل در پردهٔ حسرت چه پوشی غنچهوار گفتم: از درد فراق آن گل رخسار، گفت: گفتهٔ دلدار گشت آیین گفتار «بهار» گفتمش آیین جان است آنچه را دلدار گفت» از چه سطر هایی استفاده میکردید؟
شعر گفتمشهنگاموصل است ای بتفرخار، گفت ملک الشعرا بهار
دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاهها برای شعر گفتمشهنگاموصل است ای بتفرخار، گفت ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت بردهاید، بنویسید که چرا لذت بردهاید و اگر لذت نبردهاید، دلیل آن را بنویسید.
اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان میشنویم.
اگر عکسنوشتهای با این شعر درست کردهاید، در بخش دیدگاهها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.
پیشنهاد میکنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.
- به هر که جور نکردی نمی توانستی - ژانویه 29, 2024
- چشم مستت شوخی آغازد همی - ژانویه 29, 2024
- هزار سال رهست از تو تا مسلمانی - ژانویه 29, 2024