شعر گرگ خوبی ز پردلان گروه _ ملک الشعرا بهار
حکایت کسی که با پلنگ دوستی کرد و موشان را بیازرد
گرگ خوبی ز پردلان گروه
با پلنگی رفیق شد در کوه
شده ز اخلاص، یارغار پلنگ
خورشش بودی از شکار پلنگ
بهر مخدوم خود به پنهانی
مینمودی شکار گردانی
آهوان را نویدها دادی
به سوی غارشان فرستادی
بز و پازن ز کوه میراندی
خر و گاو از طویله میخواندی
همه را با فسون وبا تدبیر
می کشاندی به صیدگاه امیر
بد در آن غار لانهٔ موشی
هریکی موش چند خرگوشی
نگرفتی پلنگ شیر شکار
از سر مرحمت به موشان کار
لیکن آن کهنه خادم ظلمه
میرساندی به موشها صدمه
تا که روزی پلنگ خرم بود
یار غارش قرین و همدم بود
اندکی با رفیق گرم گرفت
یار غارش حلیم و نرم گرفت
یار نادان به حیله و نیرنگ
خواست گردد سوار پشت پلنگ
دد زکبر و سخط بدو نگرید
با سرپنجه خشتکش بدرید
ازپی کشتنش نشد رنجه
دور کردش به نیم سرپنجه
کرد او را ز غار خویش برون
گشت آن یار غار، خوار و زبون
سوی ده زآن نشیمن ممتاز
با نشین دریده آمد باز
رفت تا مرهمی به ریش نهد
دارویی بر نشین خویش نهد
موشهایی کزو غمین بودند
راه و بیراه در کمین بودند
چون که باکون پارهاش دیدند
از پی انتقام جنبیدند
موش، عاشق بود به زخم پلنگ
میکند سوی زخمدار آهنگ
گر برآن زخم آید و میزد
خسته از جای برنمیخیزد
من شنودستم این سخن ز استاد
عهد با اوست هرچه باداباد
بوالفرج نیز قطعهای دارد
وندر آن این حدیث بگزارد
الغرض موشی از میان خیزید
نیمشب بر جراحتش میزید
زخم ناسور گشت از آن زهراب
شد بنای وجود مرد خراب
مرد و کردند در زمین چالش
رو ز موشان بپرس احوالش
آن وزبری که نیست مردمدار
بهتر از اوست گرگ مردمخوار
وای آن کو به پشتوانی شاه
بر رعیت کند به کبر نگاه
دل مخلوق را بیازارد
تا دل شاه را نگهدارد
چون درافتاد بر زبان عوام
آخر از شاه بشنود دشنام
شه چودشنام داد و راند از در
میهمان میشود به قصر قجر
چون که در قصرگشت جای بجا
تیز آخر دهد به مرگ فجا
وان که آمد به نزد خلق عزیز
احترامش کنند شاهان نیز
وگر ازشاه بشنود دشنام
آفرینش کنند خیل انام
جانش این آفرین نگهدارد
عزّتش را همین نگه دارد
مطالب بیشتر در:
ملک الشعرا بهارشعر مشروطه
وزن شعر: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: منظومه
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
بررسی مؤلفه های سوررئالیسم و کارکردهای زبان سوررئال
در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آئورت
(ئُ) [ فر. ] (اِ.) سرخرگ بزرگی که به بطن چپ قلب متصل است و خون تصفیه شده را به تمام بدن میرساند، بزرگ سرخرگ. (فره)
گرگ خوبی ز پردلان گروه
شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «گرگ خوبی ز پردلان گروه با پلنگی رفیق شد در کوه شده ز اخلاص، یارغار پلنگ خورشش بودی از شکار پلنگ» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز میتوانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذابتر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار بودید، این شعر را چگونه شروع میکردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «وگر ازشاه بشنود دشنام آفرینش کنند خیل انام جانش این آفرین نگهدارد عزّتش را همین نگه دارد» از چه سطر هایی استفاده میکردید؟
شعر حکایت کسی که با پلنگ دوستی کرد و موشان را بیازرد ملک الشعرا بهار
دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاهها برای شعر حکایت کسی که با پلنگ دوستی کرد و موشان را بیازرد ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت بردهاید، بنویسید که چرا لذت بردهاید و اگر لذت نبردهاید، دلیل آن را بنویسید.
اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان میشنویم.
اگر عکسنوشتهای با این شعر درست کردهاید، در بخش دیدگاهها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.
پیشنهاد میکنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.
- به هر که جور نکردی نمی توانستی - ژانویه 29, 2024
- چشم مستت شوخی آغازد همی - ژانویه 29, 2024
- هزار سال رهست از تو تا مسلمانی - ژانویه 29, 2024