که-می‌رود-به-شفاعت-که-دوست-بازآرد

که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد – 165

  • دانلود دکلمه صوتی شعر که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد سعدی – غزل 165 + پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر. که عیش خلوت بی او کدورتی دارد. که را مجال سخن گفتن است به حضرت او.

     

    شعر که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد – غزل 165 – سعدی

     

    که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد

    که عیش خلوت بی او کدورتی دارد

     

    که را مجال سخن گفتن است به حضرت او

    مگر نسیم صبا کاین پیام بگزارد

     

    ستیزه بردن با دوستان همین مثلست

    که تشنه چشمه حیوان به گل بینبارد

     

    مرا که گفت دل از یار مهربان بردار

    به اعتماد صبوری که شوق نگذارد

     

    که گفت هر چه ببینی ز خاطرت برود

    مرا تمام یقین شد که سهو پندارد

     

    حرام باد بر آن کس نشست با معشوق

    که از سر همه برخاستن نمی‌یارد

     

    درست ناید از آن مدعی حقیقت عشق

    که در مواجهه تیغش زنند و سر خارد

     

    به کام دشمنم ای دوست این چنین مگذار

    کس این کند که دل دوستان بیازارد

     

    بیا که در قدمت اوفتم و گر بکشی

    نمیرد آن که به دست تو روح بسپارد

     

    حکایت شب هجران که بازداند گفت

    مگر کسی که چو سعدی ستاره بشمارد

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    سعدی قالب: غزل وزن شعر: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)

     

    که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد سعدی است. این قطعه‌ها توسط محسن لیله‌کوهی، سعیده تهرانی‌نسب و حمیدرضا محمدی خوانده شده‌اند.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    15 جمله معروف مرگ خوش آلبر کامو – تکه کتاب

    شعر مرا دوست بدار اندکی ولی طولانی کریستوفر مارلو

    شعر ما را همه شب نمی‌برد خواب سعدی – غزل 26

    شعر چون عهده نمیشود کسی فردا را خیام – رباعی 2

     

    معنی که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد

    که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد که عیش خلوت بی او کدورتی دارد

    چه کسی برای پایمردی به نزد دوست می رود تا او را برگرداند ؟ برای آنکه زندگی در تنهایی و بدون او صفایی ندارد .

    [ شفاعت = خواهشگری و التماس ، پایمردی / عیش = شادی و خوشی / خلوت = گوشه نشینی و عزلت / کدورت = تیرگی و ملامت ]

     

    معنی که را مجال سخن گفتن است به حضرت او

    که را مجال سخن گفتن است به حضرت او مگر نسیم صبا کاین پیام بگزارد

    چه کسی مجال آن را می یابد که به آستانه ی دوست رسد و با وی سخن گوید ؟ شاید نسیم صبحگاهی بتواند این پیغام را به دوست برساند‌ .

    [ مجال بودن = فرصت بودن / حضرت = درگاه ، پیشگاه / مگر = قید شک و تردید است ، شاید / نسیم = بوی خوش ]

    صبا = نسیمِ خوشی که به هنگامِ صبح در فصلِ بهار می وزد و سبب شکفتن گل ها و گیاهان می گردد و پیام آور عاشقان است . « در تذکرة اولیا مذکور است : صبا بادی است که از زیرِ عرش خیزد و آن در وقتِ صبح وزد . بادی لطیف و خنک است و در اصطلاح سالکان ، باد صبا اشارت است از نفحاتِ رحمانیه که از مشرقِ روحانیت می آید . » ( شرح اصطلاحات تصوّف ) . صبا یکی از عناصر فارسی است که در غزلیات سعدی فراوان آمده و به نام های نسیمِ سحر ، بادِ شمال و بادِ صبحگاهی از آن یاد شده است .

     

    معنی ستیزه بردن با دوستان همین مثلست

    ستیزه بردن با دوستان همین مثلست که تشنه چشمه حیوان به گل بینبارد

    ستیزه کردن با دوستان مانند این است که شخص تشنه ، چشمۀ آب حیات را با گِل پُر کند و خود را از آن محروم سازد .

    [ ستیزه بردن = لجاج و دشمنی کردن / مثل = داستان / انباردن = پر کردن و انباشتن ]

    چشمۀ حیوان = چشمۀ حیات ، آب حیوان ، آب زندگی ، آب خضر ، در غزلیات سعدی همۀ این ترکیبات بکار رفته است . به عقیدۀ قدما آبی بوده است در ظلمات که در انتهای دنیای مسکون جای دارد و هر کس از آن چشمه بنوشد عمر جاودانی خواهد یافت .

    در اساطیر آمده است که ذوالقرنین که بنابر باوری قدیمی همان اسکندر مقدونی است . برای یافتن آن چشمه به ظلمات رفت . امّا نتوانست بدان دست یابد ، ولی خضر پیغمبر که وزیر و پسرخالۀ او بود به همراه الیاس نبی آن چشمه را یافتند و از آبش نوشیدند و عمر جاودان پیدا کردند . این افسانه ، علّت مضامین بسیار در اشعار فارسی شده است . در اصطلاح صوفیان گاهی کنایه شده است از سرچشمۀ عشق و محبّت که هر کس از آن بچشد هرگز معدوم و فانی نشود و نیز اشارت به دهان معشوق و گاهی به معنی سخنان پیر و مرشد است که به سالک حیات ابدی می بخشد .

     

    معنی مرا که گفت دل از یار مهربان بردار

    مرا که گفت دل از یار مهربان بردار به اعتماد صبوری که شوق نگذارد

    چه کسی به من گفت با تکیه کردن بر شکیبایی خویش دل از یار مهربان خود بَرکن ؟ این خطاست و بی تردید اشتیاقم نمی گذارد که دل از تو برکنم .

    [ شوق = اشتیاق و آرزومندی و آن جَستن دل است برای دیدن معشوق ، در نزد عارفان آتشی است که خداوند در دل اولیای خود قرار می دهد / دل برداشتن از کسی = کنایه از رها کردن و ترک گفتن کسی ]

     

    معنی که گفت هر چه ببینی ز خاطرت برود

    که گفت هر چه ببینی ز خاطرت برود مرا تمام یقین شد که سهو پندارد

    چه کسی گفت که هر چه از دوست در ذهنت نقش بسته محو خواهد شد و آنها را فراموش خواهی کرد ؟ بطور حتم یقین دارم که او در مورد زدودن یاد دوست از ذهنم اشتباه کرده است .

    [ خاطر = فکر و اندیشه ، دل / تمام = به کلّی ، یکسره ]

     

    معنی حرام باد بر آن کس نشست با معشوق

    حرام باد بر آن کس نشست با معشوق که از سر همه برخاستن نمی‌یارد

    همنشینی با معشوق برای کسی که همه چیز و کس را در راه او ترک نمی کند ، حرام باد .

    [ یارستن = توانستن / از سر همه برخاستن = کنایه از «از همه گذشتن و رها کردن»  ]

     

    معنی درست ناید از آن مدعی حقیقت عشق

    درست ناید از آن مدعی حقیقت عشق که در مواجهه تیغش زنند و سر خارد

    از آن لاف زنی که در رویارویی با شمشیر غم عشق پای پس می کشد و درنگ می کند ، ادّعای عشق باورکردنی نیست .

    [ مدّعی = ادعا کننده و لاف زن و کسی که دعوی هنر و عشق کند ولی کم مایه و دروغگوست / مواجهه = رو به رو ، برابر / سر خاراندن = کنایه از سستی و تعلّل کردن ]

     

    معنی به کام دشمنم ای دوست این چنین مگذار

    به کام دشمنم ای دوست این چنین مگذار کس این کند که دل دوستان بیازارد

    ای دوست مرا این چنین دشمن کام مکن . آیا کسی این کار را می کند که حاصلش آزردن دوستان است ؟

    [ کام = خواست و آرزو / گذاشتن = رها کردن ]

     

    معنی بیا که در قدمت اوفتم و گر بکشی

    بیا که در قدمت اوفتم و گر بکشی نمیرد آن که به دست تو روح بسپارد

    ای معشوق ، حتّی اگر مرا بکُشی ، بازگرد تا خو را زیر گام هایت اندازم ، زیرا کسی را که تو بکُشی ، مُرده محسوب نمی شود .

    [ روح سپاردن = جان دادن و مُردن / در قدم کسی افتادن = کنایه از مطیع و فرمانبردار کسی شدن ]

     

    معنی حکایت شب هجران که بازداند گفت

    حکایت شب هجران که بازداند گفت مگر کسی که چو سعدی ستاره بشمارد

    چه کسی می تواند ماجرای شب فراق را بازگوید ؟ بی تردید کسی که مثل سعدی شب ها بیدار مانده و شب زنده داری کرده است .

    [ دانستن = توانستن / ستاره شمردن = کنایه از بیدار بودن و شب زنده داری کردن ]

     

     

    معنی غزل که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد سعدی چیست؟

    چه کسی برای پایمردی به نزد دوست می رود تا او را برگرداند ؟ برای آنکه زندگی در تنهایی و بدون او صفایی ندارد .

    [ شفاعت = خواهشگری و التماس ، پایمردی / عیش = شادی و خوشی / خلوت = گوشه نشینی و عزلت / کدورت = تیرگی و ملامت ]

     

    شعر که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد اثر کیست؟

    این شعر اثر سعدی شیرازی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    مهدیه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *