پادشهی بود به عهد قدیم

پادشهی بود به عهد قدیم _ شاه لئیم

  • شعر پادشهی بود به عهد قدیم _ شاه لئیم _ ملک الشعرا بهار 

     

    پادشهی بود به عهد قدیم

    شیفتهٔ خوردنی و زر و سیم

     

    لاغر پنداری و فربه بری

    ای عجب آکنده بر لاغری

     

    فربهی مرد به مغز سر است

    فربه بی‌مغز بلی لاغر است

     

    فربه بی‌مغزکدویی است خوار

    لاغر پر مایه دُر شاهوار

     

    از دو جهان سیم و زر او را و بس

    وز ملکی تاج سر او را و بس

     

    فسحت ملکیش ز اندازه بیش

    با نظری تنگ‌تر از مشت خویش

     

    حاصل مردم شده هر سو به‌باد

    لیک شه از مزرعه خویش شاد

     

    مملکت از جور وزیران تباه

    لیک نکو حاصل مزروع شاه

     

    زارع گرینده بر احوال خویش

    شاه‌ خوش از حاصل امسال خویش

     

    سیم و زر آورده بهم چون جهود

    داده پس آنگاه به تربیح و سود

     

    نی غم خلق و نه غم مملکت

    بی‌خبر از بیش و کم مملکت

     

    سود خور و زر طلب‌و چشم‌تنگ

    بی‌عظمت‌چون ‌نم‌خون‌ روز جنگ

     

    نه ز پی صلح‌، وزیری هژیر

    نه ز پی جنگ‌، سواری دلیر

     

    کف لئیمش نشد ازحرص و آز

    جز ز پی زر ستدن هیچ باز

     

    بسته جز از زر ز دو گیتی نظر

    زر و دگر زر و دگر باز زر

     

    پرطمع و کوردل و تیره‌جان

    پادشه و زارع و بازارگان

     

    چون که تجارت کند و زرع‌، شاه

    تاجر و زارع به که جوید پناه‌؟‌!

     

    شاه بکوشد ز پی سیم و زر

    لیک کند بخش بر اهل هنر

     

    گه به سپه‌،‌ تا به رهش سر دهند

    گه به رعیت‌، که بدو زر دهند

     

    شه که‌به یک‌دست دهد سیم و زر

    باز ستاندش به دست دگر

     

    بندهٔ دینار و عبید دِرم

    شاه رعیت نبود لاجرم

     

    گنج برآورد و سپه کرد پست

    بی‌سپهی نظم ولایت شکست

     

    ملک برآشفت و سیه گشت روز

    گشت نهان اختر گیتی‌فروز

     

    خلق شتابان سوی درگه به خشم

    رخت فروبسته شه تنگ‌چشم

     

    با دو سه فراش جگر سوخته

    با دو سه صندوق زر اندوخته

     

    برکتف هر یک صندوق زر

    خم شده از بار گرانشان کمر

     

    یک‌تن از آن سه ز تعب شد فکار

    آه برآورد و بیفکند بار

     

    گفت به صندوق که ای گنج زر

    حاصل خون جگر رنجبر

     

    خلق رسیدند و برآشفت کوی

    هان به خداوند خود از من بگوی

     

    کانچه در اینجاست اگر شهریار

    بخش نمودی به سلاح و سوار

     

    حالتش امروز به از این بُدی

    خفت و خواریش نه چندین ‌بُدی

     

    گنج که سرمایهٔ سالاری است

    چون‌ نشود خرج‌، گرانباری است

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)

     

    قالب: مثنوی

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    بهار قطعهٔ فرخ شنید و خرم گشت

    من و تو هر دو ای …

    خوش می‌روی به تنها تن‌ها فدای جانت – 150

    خواهی شرف مردم دانا باشد – ۱۱۱

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    پادشهی بود به عهد قدیم

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «پادشهی بود به عهد قدیم شیفتهٔ خوردنی و زر و سیم لاغر پنداری و فربه بری ای عجب آکنده بر لاغری» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «حالتش امروز به از این بُدی خفت و خواریش نه چندین ‌بُدی گنج که سرمایهٔ سالاری است چون‌ نشود خرج‌، گرانباری است» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر شاه لئیم ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر شاه لئیم ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *