و آن قضایا که در خراسان بود

و آن قضایا که در خراسان بود

  • شعر و آن قضایا که در خراسان بود _ ملک الشعرا بهار 

    داستان انقلاب خراسان

     

    و آن قضایا که در خراسان بود

    هم ز جهل پلیس نادان بود

     

    که به یک روز پاسبان بلد

    راند قانون به مردم مشهد

     

    کرد نسخ کله بهانهٔ خوبش

    شد به‌دنبال آب و دانهٔ خوبش

     

    به گمانش که کاری آسانست

    لیک غافل که این خراسانست

     

    مردمانی به کار دین پابست

    همه پابند آن شعارکه هست

     

    خلق کم‌مایه و کلاه گران

    شدت پاسبان مزید بر آن

     

    رسته‌ها بسته گشت و غوغا شد

    انقلابی عظیم برپا شد

     

    گرد گشتند خلق در مسجد

    بهر پاس شعار خویش بجد

     

    تلگرافی به شه فرستادند

    کس بدان پیشگه فرستادند

     

    شه ندانست عیب کار کجاست

    چون‌ ندانست‌، گم‌شد از ره‌ راست

     

    داد فرمان که قتل‌عام کنند

    کارشان در شبی تمام کنند

     

    لشگری گردشان گرفت به‌ شب

    برشد ازآن حظیره بانگ و جلب

     

    پاسبان و سپاهی از هر سوی

    با فقیران شدند روباروی

     

    بگرفتندشان به تیغ و به تیر

    به فلک برشد آه وبانگ نفیر

     

    صحن‌مسجد، به‌خون‌شد آغشته

    نیمه‌ای خسته نیمه‌ای کشته

     

    همگی را سحر برون بردند

    مرده و زنده خاکشان کردند

     

    محشری بیگنه هلاک شدند

    خاک بودند و باز خاک شدند

     

    آن جنایت که ناگهانی بود

    همه تقصیر شهربانی بود

     

    این اداها که عین گمراهیست

    یادگار اصول درگاهیست

     

    کاو نه تعلیم پاسبانی داشت

    خوی دژخیمی و عوانی داشت

     

    بود هتاک و ناکس و نامرد

    دیگران را به خوی خود پرورد

     

    هست‌دیری کزین اداره جداست

    لیک آثار او هنوز بجاست

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)

     

    قالب: منظومه

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    لولیئی گفت با پسر، هشدار _ قطعه

    از تو دل برنکنم تا دل و جانم باشد – 195

    شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد – 194

     

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    و آن قضایا که در خراسان بود

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «و آن قضایا که در خراسان بود هم ز جهل پلیس نادان بود که به یک روز پاسبان بلد راند قانون به مردم مشهد» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «بود هتاک و ناکس و نامرد دیگران را به خوی خود پرورد هست‌دیری کزین اداره جداست لیک آثار او هنوز بجاست» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر داستان انقلاب خراسان ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر داستان انقلاب خراسان ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *