شعر هرگز این قصه ندانست کسی هوشنگ ابتهاج

هرگز این قصه ندانست کسی آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست

  • شعر هرگز این قصه ندانست کسی آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست هوشنگ ابتهاج

     

    هرگز این قصه ندانست کسی
    آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست
    سر فرو داشت نمی گفت سخن
    نگهش از نگهم داشت گریز
    مدتی بود که دیگر با من
    بر سر ِ مهر نبود
    آه ، این درد مرا می فرسود :
    ” او به دل عشق ِ دگر می ورزد ”
    گریه سر دادم در دامن ِ او
    های هایی که هنوز
    تنم از خاطره اش می لرزد !
    بر سرم دست کشید
    در کنارم بنشست
    بوسه بخشید به من
    لیک می دانستم
    که دلش با دل ِ من سرد شده است !

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    شعر پوزخند تد هیوز

    شعر ای طایران قدس را عشقت فزوده بال‌ها مولانا – غزل 2

    دانلود آهنگ میبوسمت شروین حاجی پور

    بازسرایی در شعر احمد شاملو 

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

    مطالب بیشتر در:

    بیوگرافی هوشنگ ابتهاج

     

    اشعارهوشنگ ابتهاج

     

    مجموعه شعر تاسیان

     

    صفحه اینستاگرام هوشنگ ابتهاج

     

    کانال تلگرام هوشنگ ابتهاج

     

    هرگز این قصه ندانست کسی

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «هرگز این قصه ندانست کسی آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست سر فرو داشت نمی گفت سخن نگهش از نگهم داشت گریز مدتی بود که دیگر با من بر سر ِ مهر نبود» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین هوشنگ ابتهاج که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای هوشنگ ابتهاج بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «تنم از خاطره اش می لرزد ! بر سرم دست کشید در کنارم بنشست بوسه بخشید به من لیک می دانستم که دلش با دل ِ من سرد شده است !» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

     

    دیدگاه شما برای شعر قصه هوشنگ ابتهاج

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر قصه هوشنگ ابتهاج بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    فاطمه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *