ماه مرداد چون به پایان شد

ماه مرداد چون به پایان شد

  • شعر ماه مرداد چون به پایان شد _ ملک الشعرا بهار 

    گفتار ششم عزیمت بهار به اصفهان و شرح آن

     

    ماه مرداد چون به پایان شد

    اثر شفقتی نمایان شد

     

    لیک لطفی که بدتر از قهر است

    پادزهری که بدتر از زهر است

     

    گفت با من رئیس شعبهٔ چار

    که رسیده است حکمی از دربار

     

    که ز تهران برون فرستیمت

    خود بفرمای چون فرستیمت

     

    جز خراسان که‌ نیست رخصت آن

    به کجا رفت خواهی از تهران‌؟

     

    گفتم ارنیست رخصت مشهد

    حبس بهتر مرا ز نفی بلد

     

    می‌توانم در آن شریف مقام

    زندگانی کنم بر اقوام

     

    لیک جای دگر غریب افتم

    از همه چیز بی‌نصیب افتم

     

    که مرا نیست خانه و لانه

    نه اثاثی فراخور خانه

     

    هم نه آزادیئی که کارکنم

    خوبش را صاحب اعتبارکنم

     

    پس همان به که اندرین محبس

    بگذرانم بسان مرغ قفس

     

    وز سر شوق هفته‌ای یکبار

    زن و اطفال راکنم دیدار

     

    گفت ناچار بایدت رفتن

    امر دربار را پذیرفتن

     

    چار ناچار چون چنان دیدم

    اصفهان را به حبس بگزیدم

     

    گفتم این شهر شهر شاهانست

    جای یاران و نیکخواهانست

     

    اصفهان نیمهٔ جهان گفتند

    نیمی از وصف اصفهان گفتند

     

    دوستانی عزیز دارم نیز

    چیست بهتر ز دوستان عزیز

     

    خواستم رخصتی که در این حال

    بروم شب به نزد اهل و عیال

     

    چون که بود از وظیفه ی مردی

    خواستم‌زوبه‌حجب‌و خونسردی

     

    کاز پس‌ پنج‌ماهه رنج فراق

    امشب از جفت خود نباشم طاق

     

    گرچه بود آن وظیفه اخلاقی

    نپذیرفتش از قرمساقی

     

    عصر زی خانه رهسپر گشتم

    شب دوباره به حبس برگشتم

     

    ظهر فردا سوار فُرد شدم

    تا صفاهان ز صدمه خرد شدم

     

    در صفاهان شدم به خانهٔ صدر

    شیخ عبدالحسین عالی قدر

     

    میهمان کرد بنده را چل روز

    شرمسارم ز لطف‌هاش هنوز

     

    دوستانی در اصفهان دارم

    که ز هر یک صد امتنان دارم

     

    عرضه کردند بر من آن احباب

    آن یکی خانه وان دگر اسباب

     

    سیدی نام او به علم علم

    خانه‌ام داد از طریق کرم

     

    آن یکی پرده داد و قالیچه

    دگری فرش داد و قالیچه

     

    سر و سامانکی به خود دادم

    پس پی بچه‌ها فرستادم

     

    کودکان آمدند با مادر

    لَله و دایه‌، کلفت و نوکر

     

    خانه‌ام بود برکرانه شهر

    کرد ازین رو پلیس با من قهر

     

    لاجرم دزد زد به خانهٔ ما

    کرد پر شیون آشیانه ی ما

     

    دزد کز جانب پلیس آید

    هرچه کالا برد نفیس آید

     

    لیک گفتند این مثل زین پیش

    نبرد دزد خانهٔ درویش

     

    دزد دانا به گنج و کان زندا

    دزد ناشی به کاهدان زندا

     

    چون بدانستم این معامله چیست

    وان اداهای ابلهانه ز کیست

     

    به سرایی شدم که هست ایمن

    من ز نظمیه و پلیس از من

     

    هست آزاده‌ای صفاهانی

    نیکمردی به نام سلطانی

     

    نیکبختی رفیق‌ و خوش محضر

    دوستدار کمال و اهل هنر

     

    هم خردمند و هم سخن‌دانست

    با سواد است و عین انسانست

     

    خانهٔ خویش را به من یله کرد

    از کرم با خدا معامله کرد

     

    نیز چون یافت تنگدستی من

    گفت تقدیم تست هستی من

     

    این تعارف ازو نپذرفتم

    جز دو پنجاه قرض نگرفتم

     

    لیک روحم رهین همت اوست

    گردنم زبر بار منت اوست

     

    خاندان امین به من یارند

    همه چون «‌اعتماد تجارند»

     

    وز پزشکان چو مصطفی و امین‌

    غث معنی ز هر دو گشته سمین

     

    دوستان دگرکه تا هستم

    به عنایات جمله پا بستم

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)

     

    قالب: منظومه

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    خواندم ‌اندر حدیث « کنفوسیوس‌»

    از تو دل برنکنم تا دل و جانم باشد – 195

    بیوگرافی پل الوار

    ای نبرده کسی به کنه تو راه

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    ماه مرداد چون به پایان شد

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «ماه مرداد چون به پایان شد اثر شفقتی نمایان شد لیک لطفی که بدتر از قهر است پادزهری که بدتر از زهر است» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «وز پزشکان چو مصطفی و امین‌ غث معنی ز هر دو گشته سمین دوستان دگرکه تا هستم به عنایات جمله پا بستم» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر گفتار ششم عزیمت بهار به اصفهان و شرح آن ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر گفتار ششم عزیمت بهار به اصفهان و شرح آن ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *