فرهاد-را-چو-بر-رخ-شیرین-نظر-فتاد

فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد – 156

  • دانلود دکلمه صوتی شعر فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد سعدی – غزل 156 + پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر. دودش به سر درآمد و از پای درفتاد. مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد.

     

    شعر فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد – غزل 156 – سعدی

     

    فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد

    دودش به سر درآمد و از پای درفتاد

     

    مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد

    فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد

     

    رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد

    یک بارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد

     

    وامق چو کارش از غم عذرا به جان رسید

    کارش مدام با غم و آه سحر فتاد

     

    زین گونه صد هزار کس از پیر و از جوان

    مست از شراب عشق چو من بی‌خبر فتاد

     

    بسیار کس شدند اسیر کمند عشق

    تنها نه از برای من این شور و شر فتاد

     

    روزی به دلبری نظری کرد چشم من

    زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد

     

    عشق آمد آن چنان به دلم در زد آتشی

    کز وی هزار سوز مرا در جگر فتاد

     

    بر من مگیر اگر شدم آشفته دل ز عشق

    مانند این بسی ز قضا و قدر فتاد

     

    سعدی ز خلق چند نهان راز دل کنی

    چون ماجرای عشق تو یک یک به در فتاد

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    سعدی قالب: غزل وزن شعر: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)

     

    فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد سعدی است. این قطعه‌ها توسط  محسن لیله‌کوهی، سعیده تهرانی‌نسب و حمیدرضا محمدی خوانده شده‌اند.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    تا یار عنان به باد و کشتی داده است – ۸۲

    ای کمان‌ابرو به عاشق کن ترحم گاه گاهی _ 99

    به روزی سخت سرد، ازماه اسفند

    ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت

     

    معنی فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد

    فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد دودش به سر درآمد و از پای درفتاد

    وقتی نظر فرهاد بر رخ شیرین افتاد ، آه از نهادش بلند شد و از پای درآمده .

    [ نظر = نگاه / دود به سر آمدن = کنایه از شیفته و بی قرار گشتن / از پای درافتادن = کنایه از بیچاره و درمانده شدن ]

    فرهاد = عاشق شیرین و رقیب خسرو پرویز بود .

     

    معنی مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد

    مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد

    و هنگامی که مجنون از شراب رخسار لیلی از خود بی خود شد . دیگر به پدر و مادر خویش نیندیشید و از زر وسیم هم چشم پوشید .

    [ طلعت = چهره و رخسار / فارغ افتادن = بی نیاز و مستغنی گشتن ]

    لیلی و مجنون = لیلی ، دختر مهدی بن سعد یا مهدی بن ربیعه بود که مجنون بن قیس بن ملوّح عاشق او شد و در عشق او سر به بیابانها نهاد و در فراق معشوقه شعرها گفت و خاک ها بر سر ریخت .

     

    معنی رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد

    رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد یک بارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد

    وقتی که رامین غم عشق ویس را برگزید ، از تاج و تخت پادشاهی جدا افتاد .

    [ کلاه و کمر = تاج و کمربند شاهی ]

    ویس و رامین = از داستانهای کهن ایرانی که در قرن پنجم به وسیلۀ فخرالدین اسعد گرگانی منظوم شد ، بر طبق این اثر ، ویس نخست همسر برادر خود به نام ویرو می شود و سپس با پادشاهی به نام شاه موبد ازدواج می کند ، امّا دل به عشق برادر شوهر خود موسوم به رامین می بندد . باعث این کار دایۀ ویس بود که زنی چاپلوس و مکّار بود و نقش دلّاله داشت . کار آنان به رسوایی می کشد ، امّا هیچ کدام دست از عشق ننگین خود برنمی دارند ، سرانجام پس از مرگ شاه موبد با یکدیگر ازدواج می کنند . در این داستان از جدایی های موقت ویس و رامین ، نامه نوشتن آنها به هم ، جنگ شاه موبد با برادر ، ازدواج رامین به جهت فراموش کردن ویس ، رسیدن نامۀ ویس به رامین و دوباره به سوی ویس رفتن به سبب آن نامۀ پر سوز و گُداز و ماجراهای دیگر سخن می رود (فرهنگ تلمیحات) .

     

    معنی وامق چو کارش از غم عذرا به جان رسید

    وامق چو کارش از غم عذرا به جان رسید کارش مدام با غم و آه سحر فتاد

    و هنگامی که کار وامق در غم عشق عذرا از حدّ تحمّل گذشت ، از آن پس مدام ، کارش غصّه خوردن و در سحرگاهان آه کشیدن بود .

    [ وامق و عذرا = وامق ، اسم شاهزادۀ یمنی است که عاشق شاهزاده خانمی چینی به نامِ عذرا بود / به جان رسیدن = کنایه از به هلاکت نزدیک شدن ، تا حدّ مردن آمدن ]

     

    معنی زین گونه صد هزار کس از پیر و از جوان

    زین گونه صد هزار کس از پیر و از جوان مست از شراب عشق چو من بی‌خبر فتاد

    صد هزار نفر پیر و جوان مثل من از شراب عشق سرمست افتاده اند .

    [ بی خبر افتادن = کنایه از مست و بی خویش و مدهوش گشتن ]

     

    معنی بسیار کس شدند اسیر کمند عشق

    بسیار کس شدند اسیر کمند عشق تنها نه از برای من این شور و شر فتاد

    این شور و شر عشق فقط گریبان مرا نگرفته است ، بلکه مردمان بسیاری اسیر کمند عشق گشته اند . [ شور و شر = فتنه و آشوب ]

     

    معنی روزی به دلبری نظری کرد چشم من

    روزی به دلبری نظری کرد چشم من زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد

    روزی چشم من از سر عشق به دلبری نظری افکند و در اثر آن یک نگاه هر دو جهان در نظرم بی ارزش شد .

    [ نظر = نگاه / از نظر افتادن = کنایه از بی ارزش و خوار شدن ، بی اعتبار گشتن ]

     

    معنی عشق آمد آن چنان به دلم در زد آتشی

    عشق آمد آن چنان به دلم در زد آتشی کز وی هزار سوز مرا در جگر فتاد

    عشق آمد و چنان آتشی در دلم زد که در اثر آن هزار سوز به جگرم افتاد .

    [ آتش به دل زدن = کنایه از بی قرار و شیفته کردن / سوز در جگر افتادن = کنایه از مشوّش و پریشان و ناآرام گشتن ]

     

    معنی بر من مگیر اگر شدم آشفته دل ز عشق

    بر من مگیر اگر شدم آشفته دل ز عشق مانند این بسی ز قضا و قدر فتاد

    اگر در اثر عاشقی دلی پریشان دارم ، بر من خردم مگیر . نمونه هایی از این دست در اثر قضا و قدر ، بسیار به وجود آمده است .

    [ گرفتن = مؤاخذه کرده ، ایراد گرفتن / قضا و قدر = سرنوشت ]

     

    معنی سعدی ز خلق چند نهان راز دل کنی

    سعدی ز خلق چند نهان راز دل کنی چون ماجرای عشق تو یک یک به در فتاد

    ای سعدی ، از آنجا که حکایت عشق تو تماماََ آشکار گشته است ، چگونه می توانی راز دل خویش را از مردم پنهان داری .

    [ ماجرا = سرگذشت ، آنچه اتفاق افتاده باشد / به درافتادن = فاش گشتن ، آشکار شدن ]

     

     

    معنی غزل فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد سعدی چیست؟

    وقتی نظر فرهاد بر رخ شیرین افتاد ، آه از نهادش بلند شد و از پای درآمده .

    [ نظر = نگاه / دود به سر آمدن = کنایه از شیفته و بی قرار گشتن / از پای درافتادن = کنایه از بیچاره و درمانده شدن ]

    فرهاد = عاشق شیرین و رقیب خسرو پرویز بود .

     

    شعر فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد اثر کیست؟

    این شعر اثر سعدی شیرازی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    مهدیه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *