با شما هستم من، ای … شما – شعر فراموش مهدی اخوان ثالث
با شما هستم من، ای … شما
چشمههایی که ازین راهگذر میگذرید
با نگاهی همه آسودگی و ناز و غرور
مست و مستانه هماهنگ سکوت
به زمین و به زمان مینگرید
او درین دشت بزرگ
چشمهٔ کوچک بی نامی بود
کز نهانخانه ی تاریک زمین
در سحرگاه شبی سرد و سیاه
به جهان چشم گشود
با کسی راز نگفت
در مسیرش نه گیاهی، نه گلی، هیچ نرست
رهروی هم به کنارش ننشست
کفتری نیز در او بال نشست
من ندیم شب و روزش بودم
صبح یک روز که برخاستم از خواب، ندیدم او را
به کجا رفته، نمیدانم، دیری ست که نیست
از شما پرسم من، ای … شما
رهروان هیچ نیاسودند
خوشدل و خرم و مستانه
لذت خویش پرستانه
گرم سیر و سفر و زمزمهشان بودند
با شما هستم من، ای … شما
سبزههای تر، چون طوطی شاد
بوتههای گل، چون طاووس مست
که بر این دامنهتان دستی کشت
نقشتان شیرین بست
چو بهشتی به زمین، یا چو زمینی به بهشت
او بر آن تپهٔ دور
پای آن کوه کمر بسته ز ابر
دم آن غار غریب
بوتهٔ وحشی تنهایی بود
کز شبستان غم آلود زمین
در غروبی خونین
به جهان چشم گشود
نه به او رهگذری کرد سلام
نه نسیمی به سویش برد پیام
نه بر او ابری یک قطره فشاند
نه بر او مرغی یک نغمه سرود
من ندیم شب و روزش بودم
صبح یک روز نبود او، به کجا رفته، ندانم به کجا
از شما پرسم من، ای شما
طاووسان فارغ و خاموش نگه کردند
نگی بی غم و بیگانه
طوطیان سر خوش و مستانه
سر به نزدیک هم آوردند
با شما هستم من، ای شما
اخترانی که درین خلوت صحرای بزرگ
شب کهاید، چو هزاران گله گرگ
چشم بر لاشهٔ رنجور زمین دوختهاید
واندر آهنگ بی آزرم نگهتان تک و توک
سکههایی همه قلب و سیه اما به زر اندوده ز احساس و شرف
حیله بازانه نگه داشته، اندوختهاید
او در آن ساحل مغموم افق
اختر کوچک مهجوری بود
کز پس پستوی تاریک سپهر
در دل نیمشبی خلوت و اسرار آمیز
با دلی ملتهب از شعلهٔ مهر
به جهان چشم گشود
نه به مردابی یک ماهی پیر
هشت بر پولکش از وی تصویر
نه بر او چشمی یک بوسه پراند
نه نگاهی به سویش راه کشید
نه به انگشت کس او را بنمود
تا شبی رفت و ندانم به کجا
از شما پرسم من، ای … شما
گرگها خیره نگه کردند
هم صدا زوزه بر آوردند
ما ندیدیم، ندیدیمش
نام، هرگز نشنیدیمش
نیم شب بود و هوا ساکت و سرد
تازه ماه از پس کهسار برون آمده بود
تازه زندان من از پرتو پر الهامش
کز پس پنجرهای میله نشان میتابید
سایه روشن شده بود
و آن پرستو که چنان گمشده ای داشت، هنوز
همچنان در طلبش غمزده بود
ماه او را دم آن پنجره آورد و به وی
با سر انگشت مرا داد نشان
کاین همان است، همان گمشده ی بی سامان
که درین دخمهٔ غمگین سیاه
کاهدش جان و تن و همت و هوش
میشود سرد و خموش
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
شعر کژمژ و بی انتها احمد شاملو
شعر اینجا پرنده بود سهراب سپهری
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
اشعار مهدی اخوان ثالث
مجموعه شعر زمستان
با شما هستم من ای شما
شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «با شما هستم من، ای … شما چشمههایی که ازین راهگذر میگذرید با نگاهی همه آسودگی و ناز و غرور مست و مستانه هماهنگ سکوت به زمین و به زمان مینگرید او درین دشت بزرگ چشمهٔ کوچک بی نامی بود کز نهانخانه ی تاریک زمین در سحرگاه شبی سرد و سیاه به جهان چشم گشود با کسی راز نگفت» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز میتوانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذابتر و زیباتر باشد؟ به طور یقین مهدی اخوان ثالث که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطرها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای مهدی اخوان ثالث بودید، این شعر را چگونه شروع میکردید؟ و به جای سطرهای پایانی یعنی : «و آن پرستو که چنان گمشده ای داشت، هنوز همچنان در طلبش غمزده بود ماه او را دم آن پنجره آورد و به وی با سر انگشت مرا داد نشان کاین همان است، همان گمشده ی بی سامان که درین دخمهٔ غمگین سیاه کاهدش جان و تن و همت و هوش میشود سرد و خموش» از چه سطرهایی استفاده میکردید؟
دیدگاه شما برای شعر فراموش مهدی اخوان ثالث
دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاهها برای شعر فراموش مهدی اخوان ثالث بنویسید. اگر از شعر لذت بردهاید، بنویسید که چرا لذت بردهاید و اگر لذت نبردهاید، دلیل آن را بنویسید.
اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان میشنویم.
اگر عکسنوشتهای با این شعر درست کردهاید، در بخش دیدگاهها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.
پیشنهاد میکنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.
- ناخن کبود برق – سیب ها و قلب ها - اکتبر 11, 2023
- برف آمد و بزم روز را آراست – منظره - اکتبر 11, 2023
- شب با درخت ها سخن از آفتاب رفت – دولت بیدار - اکتبر 11, 2023