در خیلی از بعدازظهرها فکر میکردیم – شعر صندلی را به کوچه بیاوریم احمدرضا احمدی
در خیلی از بعدازظهرها
فکر میکردیم
صندلیها را از اتاق
به کوچه بیاوریم
و حرف آن دوست را بگوییم.
آن روزها غذای گرم را دوست نداشتیم
که اگر نامه مینوشتیم
بگوییم: غذا سرد میشد
ما نامه هم ننوشتیم
همیشه خیال میکردیم
دوست ما فقط تمبرهای پست را دوست دارد
متولد شد
حتی میتوانست آرزو کند
که جمعه پایان هفته نباشد
کامل شد
حتی میتوانست آرزو کند
چای زودتر از قهوه سرد شود
میتوانست بگوید:
مردمان باستان غذای سرد را دوست دارند
ولی ما میگوییم:
در روزهای خوش هم گلدان را آب نداد
بعدازظهرها به خانه میآمد
ظرفها را میشست
در آینه نگاه میکرد
به گلدان فرصت گل دادن نداد
فقط به خیابان رفت.
ما بعد از مرگ دوست
گلدان دوست را به خانه آوردیم
نام گلهای گلدان را نمیدانیم
فرصت نداشت نام گلها را به ما بگوید.
در تمام عمر دوست ما
در تمام زمین
فقط دو سه مزرعهی گندم زرد شدند.
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
25 جمله معروف ابله داستایوفسکی – تکه کتاب
شعر خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت حافظ _ غزل 16
جایگاه قالب های کلاسیک در اندیشه نوگرای نیما
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
مطالب بیشتر در:
بیوگرافی احمدرضا احمدیاشعار احمدرضا احمدی
مجموعه شعر ما روی زمین هستیم
در خیلی از بعدازظهرها
شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «در خیلی از بعدازظهرها فکر میکردیم صندلیها را از اتاق به کوچه بیاوریم و حرف آن دوست را بگوییم. آن روزها غذای گرم را دوست نداشتیم که اگر نامه مینوشتیم بگوییم: غذا سرد میشد ما نامه هم ننوشتیم» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز میتوانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذابتر و زیباتر باشد؟ به طور یقین احمدرضا احمدی که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای احمدرضا احمدی بودید، این شعر را چگونه شروع میکردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «ما بعد از مرگ دوست گلدان دوست را به خانه آوردیم نام گلهای گلدان را نمیدانیم فرصت نداشت نام گلها را به ما بگوید. در تمام عمر دوست ما در تمام زمین فقط دو سه مزرعهی گندم زرد شدند.» از چه سطر هایی استفاده میکردید؟
دیدگاه شما برای شعر صندلی را به خانه بیاوریم احمدرضا احمدی
دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاهها برای شعر صندلی را به خانه بیاوریم احمدرضا احمدی بنویسید. اگر از شعر لذت بردهاید، بنویسید که چرا لذت بردهاید و اگر لذت نبردهاید، دلیل آن را بنویسید.
اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان میشنویم.
اگر عکسنوشتهای با این شعر درست کردهاید، در بخش دیدگاهها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.
پیشنهاد میکنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.
- ناخن کبود برق – سیب ها و قلب ها - اکتبر 11, 2023
- برف آمد و بزم روز را آراست – منظره - اکتبر 11, 2023
- شب با درخت ها سخن از آفتاب رفت – دولت بیدار - اکتبر 11, 2023