سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست

سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست

  • شعر سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست _ ملک الشعرا بهار 

    سعدی

     

    سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست

    یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست

     

    یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست

    هیچم ار نیست‌، تمنای توام باری هست

     

    «‌مشنو ای‌دوست که غیراز تو مرا یاری هست

    یا شب و روز به جزفکر توام کاری هست‌»

     

    لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس

    به هوس بال زد وگشت گرفتار قفس

     

    پای‌بند تو ندارد سر دمسازی کس

    موسی این‌جا بنهد رخت به امید قبس

     

    «‌به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس

    که به هر حلقهٔ زلف تو گرفتاری هست‌»

     

    بی گلستان تو در دست به جز خاری نیست

    به ز گفتار تو بی‌شائبه‌، گفتاری نیست

     

    فارغ از جلوهٔ حسنت در و دیواری نیست

    ای که در دار ادب‌، غیر تو دیاری نیست

     

    گر بگویم که مرا با تو سر وکاری نیست

    در و دیوارگواهی بدهد کاری هست‌»

     

    دل ز باغ سخنت‌، ورد کرامت بوید

    پیرو مسلک تو راه سلامت پوید

     

    دولت نام تو حاشاکه تمامت جوید

    کاب گفتار تو دامان قیامت شوید

     

    «‌هرکه عیبم کند ازعشق و ملامت گوید

    تاندیده است تو را برمنش انکاری هست‌»

     

    روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم

    شب نباشدکه ثنای تو مکرر نکنم

     

    منکر فضل تو را نهی ز منکر نکنم

    نزد اعمی صفت مهر منور نکنم

     

    «‌صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم

    همه دانند که در صحبت گل خاری هست‌»

     

    هرکه را عشق نباشد، نتوان زنده شمرد

    وانکه جانش ز محبت اثری یافت‌، نمرد

     

    تربت پارس چو جان‌، جسم تو در سینه فشرد

    لیک در خاک وطن آتش عشقت نفسرد

     

    «‌باد، خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد

    آب هر طیب که در طبلهٔ عطاری هست‌»

     

    سعدیا نیست به کاشانهٔ دل غیر تو کس

    تا نفس هست به یاد تو برآریم نفس

     

    ما به جز حشمت و جاه تو نداریم هوس

    ای دم گرم تو آتش زده در ناکس و کس

     

    «‌نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس

    که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست‌»

     

    کام جان پر شکر از شعر چو قند تو بود

    بیت معمور ادب‌، طبع بلند تو بود

     

    زنده‌، جان بشر از حکمت و پند تو بود

    سعدیا! گردن جان‌ها به کمند تو بود

     

    «‌من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود

    سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست‌»

     

    راستی دفتر سعدی به گلستان ماند

    طیباتش به گل و لاله و ریحان ماند

     

    اوست پیغمبر و آن نامه به فرقان ماند

    وانکه او را کند انکار، به شیطان ماند

     

    «‌عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند

    «‌داستانی است که بر هر سر بازاری هست‌»

     

     

    شعر سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست صوتی

    پلیر زیر دکلمه ی صوتی شعر سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست از ملک الشعرا بهار است. این قطعه توسط م. کریمی خوانده شده است.

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)

     

    قالب: مسمط

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    دانی ز چه یک نام حق آمد غفار – ۱۷۰

    فلق لیل‌الفراق‌، وریح وصل تفوح

    ایا کودک خوب شیرین‌زبان

    هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد – 166

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست هیچم ار نیست‌، تمنای توام باری هست» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «اوست پیغمبر و آن نامه به فرقان ماند وانکه او را کند انکار، به شیطان ماند «‌عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند «‌داستانی است که بر هر سر بازاری هست‌»» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر سعدی ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر سعدی ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»