با اطمینان میفهمیدم چرا رنج – شعر در طراوت و نابودی حادثه احمدرضا احمدی
با اطمینان میفهمیدم چرا رنج، بوسه میشد
گفتگوی جهات شمال و جنوب کافی نبود تا عشق را دشنام دهم
شب همان قدر پهناور بود، که درخت از شدت سرما، از من لباس بخواهد
که من چشمانم را کامل کنم
که خواب را، خفته در یک سطر باران، ببینم.
کدام خطر جنگ بود که من هر روز سردتر، در یک لبخند تکرار میشدم
من، وفادار به سرنوشت میلیونها انسان نبودم
که نه من آنها را در خواب دیده بودم
و نه آنها مرا در بیداری.
در دل میگفتم:
لباس نو که پوشیدم، قفل را که با عطر گشودم
میان قلبها فرق نخواهم نهاد
رسوایی را کفن خواهم کرد
و لبخند را آنقدر ادامه خواهم داد
تا قلبم سرنوشت همهی قلبها باشد.
طبل من کجا بود؟
صدای فرتوت من بوسه میخواست
بوسه میخواست تا شفا را، از بیماریهای کامل بهار بیاورد
و من، حتی در خطرناکترین دروغها، خویش را باور میکردم
حس من متون غمانگیز خطرناکی بود که از من، تنها، حرفه میخواست
من از میان جمعیت، خودم را بدست میآورم
خودم را انتخاب میکردم
تا شفا یابم.
میخواستم مؤدبانه گریبان
یک عطر، یک پروانه، یک کلید
و یک گاوآهن را
بگیرم
تا این وظایف هولناک صبح و شب را
به آنها
تلقین کنم
و در باران مرخص شوم.
اما عقیدهام گمنام بود
آخرین حرفم از تقدیر بیم داشت
و عمرم
-بی اغراق-
کفاف مرا نمیداد.
در را آهسته بستم
خود را در درگاه کاشتم
توقعات باکرهی من شباهتی به سالها و روزها نداشت.
اکنون قدرت و حکمرانی من
فقر لبخندی در طراوت و نابودی حادثه است.
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
25 جمله معروف ابله داستایوفسکی – تکه کتاب
شعر خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت حافظ _ غزل 16
جایگاه قالب های کلاسیک در اندیشه نوگرای نیما
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
مطالب بیشتر در:
بیوگرافی احمدرضا احمدیاشعار احمدرضا احمدی
مجموعه شعر وقت خوب مصائب
با اطمینان میفهمیدم چرا رنج بوسه میشد
شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «با اطمینان میفهمیدم چرا رنج، بوسه میشد گفتگوی جهات شمال و جنوب کافی نبود تا عشق را دشنام دهم شب همان قدر پهناور بود، که درخت از شدت سرما، از من لباس بخواهد که من چشمانم را کامل کنم که خواب را، خفته در یک سطر باران، ببینم.» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز میتوانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذابتر و زیباتر باشد؟ به طور یقین احمدرضا احمدی که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای احمدرضا احمدی بودید، این شعر را چگونه شروع میکردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «در را آهسته بستم خود را در درگاه کاشتم توقعات باکرهی من شباهتی به سالها و روزها نداشت. اکنون قدرت و حکمرانی من فقر لبخندی در طراوت و نابودی حادثه است.» از چه سطر هایی استفاده میکردید؟
دیدگاه شما برای شعر در طراوت و نابودی حادثه احمدرضا احمدی
دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاهها برای شعر در طراوت و نابودی حادثه احمدرضا احمدی بنویسید. اگر از شعر لذت بردهاید، بنویسید که چرا لذت بردهاید و اگر لذت نبردهاید، دلیل آن را بنویسید.
اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان میشنویم.
اگر عکسنوشتهای با این شعر درست کردهاید، در بخش دیدگاهها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.
پیشنهاد میکنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.
- ناخن کبود برق – سیب ها و قلب ها - اکتبر 11, 2023
- برف آمد و بزم روز را آراست – منظره - اکتبر 11, 2023
- شب با درخت ها سخن از آفتاب رفت – دولت بیدار - اکتبر 11, 2023