در «‌اوین‌» داشتم گلستانی

در «‌اوین‌» داشتم گلستانی

  • شعر در «‌اوین‌» داشتم گلستانی _ ملک الشعرا بهار

    شرح ملاقات آیرم رئیس شهربانی

     

    در «‌اوین‌» داشتم گلستانی

    باغ و آب و درخت و ایوانی

     

    پر ز سیب و گلابی و شفرنگ

    آب جاری در او روان ده سنگ

     

    صاف و هموار ساخته راهش

    رفته گردونه تا به درگاهش

     

    سردسیری به دامن کهسار

    سر بهم داده گلبن و اشجار

     

    چون به منزل میان نمودم سست

    بگرفتم شمار قرض‌، نخست

     

    گفتم این وام‌ها بباید داد

    سر بی‌وام بر حصیر نهاد

     

    خفته بی‌وام بر نمد خوشتر

    که به سنجاب و وامخواه بدر

     

    وام کز بهر صنعت و پیشه است

    گر کشد دیرتر چه اندیشه است

     

    ور ستانی و نوش جان سازی

    بایدش زودتر بپردازی

     

    خواستم زود مرد دلالی

    کارپرداز و پاچه ورمالی

     

    سیدی چیره در زبانبازی

    گرم در پشت هم دراندازی

     

    سخنش پخته لهجه‌اش جدی

    قسم او خدایی و جدی

     

    گفتم این باغ را برو بفروش

    ده دو حق‌الحباله بادت نوش

     

    دین ازین‌رو زری توان اندوخت

    رفت و آن باغ را چون برق فروخت

     

    زرگرفتم به وام‌ها دادم

    با دلی خون به کنجی افتادم

     

    زی فروغی شدم نخستین بار

    تا ببینم چه کرد بایدکار

     

    میر نظمیه را هم اندر حال

    دیدم وکردم از نیاز سوال

     

    تا گناهان من بیان سازد

    جرم ناکرده‌ام عیان سازد

     

    تا بدانم که چیست تکلیفم

    نکند کس دوباره توقیفم

     

    گفت سربسته گویمت رازی

    تا خود آن را به فکرحل سازی

     

    فکر کن تا به روزگار کهن

    دین ظلمیت بوده برگردن‌؟

     

    از ره سهو یا ز راه هوس

    ستمی رفته است از تو به کس‌؟

     

    مگر افشانده‌ای زکج ‌رایی

    تخم ظلمی به عهد برنایی

     

    تخم ظلم تو ظلم بار آورد

    وقت پیریت درکنار آورد

     

    زانتقام قضا هراسانم

    ظلم ظلم آرد این‌قدر دانم

     

    چون صمیمانه بود اطوارش

    عجب آمد مرا زگفتارش

     

    بلعجب‌وار یافتم سخنش

    دوختم دیده بر لب و دهنش

     

    گفتم ار من بدی به کس کردم

    از سر جهل یا هوس کردم

     

    توکه با من به‌عمد بدکردی

    بی‌شک آن بد به‌حق خودکردی

     

    زین بدی‌ها قرین آفاتی

    سخت مستوجب مکافاتی

     

    گفت دارم بدین حدیث اقرار

    که مرا سخت باشد آخرکار

     

    چون بدین‌جا رسید این تقریر

    سخن اندر سخن فکند امیر

     

    عذر خود خواست زان جفاکاری

    استمالت نمود و دلداری

     

    گشتم از نزد آن ستمگر باز

    غرق اندیشه‌های دور و دراز

     

    دهن از بحث وگفتگو بستم

    لب ز لا و نعم فرو بستم

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)

     

    قالب: منظومه

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    لولیئی گفت با پسر، هشدار _ قطعه

    از تو دل برنکنم تا دل و جانم باشد – 195

    شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد – 194

     

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    در «‌اوین‌» داشتم گلستانی

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «در «‌اوین‌» داشتم گلستانی باغ و آب و درخت و ایوانی پر ز سیب و گلابی و شفرنگ آب جاری در او روان ده سنگ» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «گشتم از نزد آن ستمگر باز غرق اندیشه‌های دور و دراز دهن از بحث وگفتگو بستم لب ز لا و نعم فرو بستم» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر شرح ملاقات آیرم رئیس شهربانی ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر شرح ملاقات آیرم رئیس شهربانی ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *