در شنیدن چهرهی دریایی – شعر ثانیه دقیقه ساعت در آسایشگاه کلمات احمدرضا احمدی
۱
در شنیدن چهرهی دریایی – مذهبی «تو»ها
و در شستن یادگارهای سکوت
درختان ایمان
دریاها
مذاهب
صداها
نامهای گل و میلاد پروانهها را
بر پوست ساکت و بینایم
حک کردند.
ثانیه
دقیقه
ساعت
خلیج مه را آفتاب میکردند
مههای ذوب شده
ثانیه
دقیقه
و ساعت
را مرطوب میکرد.
من در خلیج خشک حقیقت بیداری
ثانیه
دقیقه
و ساعت مرطوب را
بر فراز تن خود و خدایان پنهان آشفتهی کلمات نیاموخته
پرواز میدادم.
۲
پروانهها هنوز مرا نشناخته بودند
فرصت داشتم تا به خانه بازگردم
تا مه را از روی کلمات بردارم
– مهی که به درخت انار مسافر بود –
نه گفتم: «آری»
و نه گفتم: «نه»
شاید میشد گفت: «آری، نه»
در میان این «آری و نه» درخت میرویید.
درخت از میان «آری و نه» بیرون آمد
و روبروی صبح نشست
ایمان شد.
این ایمان خصوصیترین گیاه خانه را کشت
درختهای خصوصی در عمومیترین ایمانها خشک شدند
درختان ایمان فقط در میلاد پیامبران گل دادند.
روز گل، روز تعطیل بود
پروانهها به روی این تعطیل ننشستند.
۳
پروانهها مرا شناختند و
به روی پوست ساکت و بینایم
به پرواز آمدند
پروانهها به ثانیه رسیدند
با ثانیه بنای فرصت را ساختند
سنگهای بنا
– بیداری و خواب – را
چشمانی حامل بود که رنگ آبی را
در شهرستان کودکیم گم کرده بود.
من ثانیه
پوست خود
و پروانهها را
میشنیدم
خلیجهای فرصت، سفینههای عرفان عظیم آب را
بر من خالکوبی کردند.
۴
من از عکس انسان تیرباران شده شنیدم
که آنقدر وقت نیست تا گل را دلداری دهم.
در یک ثانیه برای خورشید لباس دوختم
در یک ثانیه آسمان آبی را به روی تخت خواباندم.
فرصت نبود تا در زخم خلیجهای پوستم
گلهای مذهبی بکارم.
فقط یک ثانیه فرصت بود
برای نگاهداری آن لحظهی خوشبخت
که در میان خورشید و گل آفتابگردان
با نفس خویش داوری میکرد
فقط یک ثانیه فرصت بود
که آسمان نشسته بر انگشتان ژرف چمن را
وسعت دهم.
□
بر بام این آسمان کسی خفته است که خدا نیست.
یک ثانیه فرصت است
که بدویم و در انتهای میدان
دستهای تابستانیمان را
به چهرهی خورشید بزنیم
فقط یک ثانیه فرصت است.
۵
گلولههای تن انسان تیرباران شده
دقیقه و ثانیه را از توری میگذرانند
آنها، با لباس شخصی و گلهای دیوانهای که بر سینه دارند
در قرنطینهی نور ایستادهاند تا از مرز بگذرند.
لباس و گلها را باید در قرنطینه جا گذاشت
گلهای دیوانه بیدار میشوند
اما از این مرز که صبح بر آن قدم میزند
نمیتوانند بگذرند.
دقیقه و ثانیه، تهی از لباس و گل
قدم بر این مرز مینهند
لباس سربازهای آخرین پرسش را بر تن میکنند
و قلبهای عرق ریزشان
روزنامههای ماندهی شهرستانی را ورق میزند.
۶
دقیقه و ثانیه به تنهایی دویدند و عرق کردند
شیشهی ساعتها تار شد
مردمان بدنبال بوتهی باران میگشتند.
دقیقه از ساعت هراس داشت
و از بیماری اعداد وخیم
جان سپرد
جامهی ثانیه در کنار جسد دقیقه مانده بود
ساعت رسید
جامه را بر تن کرد
و بدیدار صبح مهآلود کلمات رفت.
۷
به کلمات رهسپاریم
این سایه، آوازخوانی است که خانه و آواز خویش را گم کرده است
ثانیه با طنز کلیدی به او داده است که فقط شب را میگشاید
ثانیه این کلید را با عطرهای دیوانه صیقل داده است.
مرد،
ثانیه
شب
و آواز را
در خلیج چشم میبیند
او به بهاری رهسپار است که کامل نیست
چرا که در آن
درخت انار با فراموشی فصل نخستین آفتاب
گل کرد و میوه داد.
درختان خرافاتی تیربارانشان میکنند
مرد گلولهها را از تن انارها بیرون میکشد
گلولهها طعم همهی میوهها را دارند
و طعم انار
در میان آنها
جزیرهی فروتنی ست.
۸
من به خانه بودم
و مه از روی همهی کلمات رفته بود
تنها کلمات آواز
مرد
و انار
مهآلود مانده بود.
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
25 جمله معروف ابله داستایوفسکی – تکه کتاب
شعر خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت حافظ _ غزل 16
جایگاه قالب های کلاسیک در اندیشه نوگرای نیما
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
مطالب بیشتر در:
بیوگرافی احمدرضا احمدیاشعار احمدرضا احمدی
مجموعه شعر وقت خوب مصائب
در شنیدن چهرهی دریایی مذهبی تو ها
شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «در شنیدن چهرهی دریایی – مذهبی «تو»ها و در شستن یادگارهای سکوت درختان ایمان دریاها مذاهب صداها نامهای گل و میلاد پروانهها را بر پوست ساکت و بینایم حک کردند» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز میتوانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذابتر و زیباتر باشد؟ به طور یقین احمدرضا احمدی که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای احمدرضا احمدی بودید، این شعر را چگونه شروع میکردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «من به خانه بودم و مه از روی همهی کلمات رفته بود تنها کلمات آواز مرد و انار مهآلود مانده بود.» از چه سطر هایی استفاده میکردید؟
دیدگاه شما برای شعر ثانیه دقیقه ساعت در آسایشگاه کلمات احمدرضا احمدی
دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاهها برای شعر ثانیه دقیقه ساعت در آسایشگاه کلمات احمدرضا احمدی بنویسید. اگر از شعر لذت بردهاید، بنویسید که چرا لذت بردهاید و اگر لذت نبردهاید، دلیل آن را بنویسید.
اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان میشنویم.
اگر عکسنوشتهای با این شعر درست کردهاید، در بخش دیدگاهها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.
پیشنهاد میکنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.
- ناخن کبود برق – سیب ها و قلب ها - اکتبر 11, 2023
- برف آمد و بزم روز را آراست – منظره - اکتبر 11, 2023
- شب با درخت ها سخن از آفتاب رفت – دولت بیدار - اکتبر 11, 2023