شعر برگ ها احمدرضا احمدی

این برگها -این برگهای عزیز من – برگ ها

  • این برگها -این برگهای عزیز من – شعر برگ ها احمدرضا احمدی

     

    این برگها -این برگهای عزیز من

    منتظر پاییزاند

    که فرو ریزند

    آنگاه

    در کف خیابان‌ها

    در زیر پای عابران

    گمنام و تنها بمیرند

    پس چرا

    برای دلداری ما

    حتی برای فقط یکبار

    طغیان نکردند

    که تا زمستان بر شاخه‌ها بمانند

    پس ما

    خویش را در انبوه این برگهای

    بر زمین مانده یافتیم

    چه عجب ما هم منتظر پاییز بودیم

    آن گاه که آن برگهای عزیز و دوست داشتنی

    در کنار ما می‌مردند، ما را به یاد نیاوردند

    در میان گورها

    در کنار صدف‌ها

    خفته بودیم

    ما شاهد بودیم

    آنان

    در حضور ما چگونه

    روز و رویا و بهار نارنج‌ها را در میان خود تقسیم کردند

    سپس جرعه‌ای آب نوشیدند و به اتاق رفتند

    آنان

    ندانستند:

    ما کنایه‌ای از دریا بودیم

    ما کنایه‌ای از مه بودیم

    ما کنایه‌ای از این بهار نارنج‌ها بودیم

    که حتی در شب هم عزیز و دلنشین بودند

    پس ما تسلیم آن اندک سکه شدیم

    که برای تکه‌ای نان زنده بودیم

    به یاد آوردی

    دریا از ما دور بود

    به یاد آوردی

    عشق از ما دور بود

    به یاد آوردی

    تکه‌ای نان و جرعه‌ای آب

    از ما دور بود

    کارهای بی‌حاصل کردیم

    بهار نارنج‌ها را به بهت‌زدگان سپردیم

    سپس

    کتاب‌های بی‌خواننده را

    در نور شمع

    در زیر حمله‌های هوایی

    غلط گیری کردیم

    به آنانی سلام گفتیم

    که سال‌ها پیش

    مرده بودند

    راستی ما به چه دلخوش بودیم

    به بهار نارنج‌هایی

    که با قطار شب به پایتخت برده شدند و کسی عطر آنها را نبویید

    به لبخند بی‌آلایش دخترانی که در قطار ساعت ۱۰ صبح در مه گم شدند

    و در ساعت ۱۱ صبح کسی دیگر آنان را به یاد نداشت

    به صدای سنتوری که ناگهان در بمباران غروب جمعه ساکت شد-

    خاموش شد

    در زیر بمباران‌های هوایی در کنار سفره‌ای که کسی رغبت نشستن در

    کنار آنرا نداشت، تو با حوصله -تو با اشتیاق- مدادها را برای من آماده

    می‌کردی که من این دوران مرگ سفره میان اتاق -مرگ عسل و مرگ

    غزل را بنویسم من هم نپرسیدم برای چه کسی بنویسم

    برای کسی که سرانجام روزی در زلزله می‌میرد

    پس من و تو دانستیم:

    باید سفره را

    باید

    غزل را

    باید عسل را

    باید روزهای بی‌ آلایش را

    باید روزهای با‌ آلایش را

    به باد سپرد

    اما نتوانستیم

    پس دوباره:

    ما زنان آبستن را دوست داشتیم

    ما پسران عاشق را دوست داشتیم

    ما گیاهان مرده در قبرستان را دوست داشتیم

    دریغ که ما

    بهت زدگان در غروب را صدا کردیم

    آنگاه

    که زنان آبستن سرانجام زائیدند

    آنگاه

    که ما پسران عاشق را از قبرستان

    به خانه آوردیم

    چای را گرم کردیم -نان را گرم کردیم

    سفره را در میان اتاق پهن کردیم

    در خانه را قفل کردیم

    به نوازنده سنتور که به ما خیره بود

    گفتیم: ما بر تو احترام داریم

    که در همه‌ی این سال‌ها

    در کنار این سفره بی‌نان

    ما را

    یار بودی.

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    25 جمله معروف ابله داستایوفسکی – تکه کتاب

    شعر خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت حافظ _ غزل 16

    جایگاه قالب های کلاسیک در اندیشه نوگرای نیما

    شعر پنجره فروغ فرخزاد

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

    آ

    هان! هلا! آی!


    مطالب بیشتر در:

    بیوگرافی احمدرضا احمدی

     

    اشعار احمدرضا احمدی

     

    مجموعه شعر عزیز من

     

    این برگها این برگهای عزیز من

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «این برگها -این برگهای عزیز من منتظر پاییزاند که فرو ریزند آنگاه در کف خیابان‌ها در زیر پای عابران گمنام و تنها بمیرند پس چرا برای دلداری ما حتی برای فقط یکبار طغیان نکردند که تا زمستان بر شاخه‌ها بمانند» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین احمدرضا احمدی که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای احمدرضا احمدی بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «آنگاه که ما پسران عاشق را از قبرستان به خانه آوردیم چای را گرم کردیم -نان را گرم کردیم سفره را در میان اتاق پهن کردیم در خانه را قفل کردیم به نوازنده سنتور که به ما خیره بود گفتیم: ما بر تو احترام داریم که در همه‌ی این سال‌ها در کنار این سفره بی‌نان ما را یار بودی.» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

     

    دیدگاه شما برای شعر برگ ها احمدرضا احمدی

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر برگ ها احمدرضا احمدی بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

     

     

     

     

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    فاطمه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *