ای سید عراقی شغلی دگر نداری

ای سید عراقی شغلی دگر نداری

  • شعر ای سید عراقی شغلی دگر نداری ملک الشعرا بهار 

    به یکی از وکلای مجلس

     

    ای سید عراقی شغلی دگر نداری

    یا دخلکی تراشی یا پولکی درآری

     

    وانجاکه‌دخلکی‌نیست‌آری‌خلاف اگرچه

    سیییایتیال ایایلای ی یا

     

    بیچاره‌ای به هر کار جز کار چاپلوسی

    بیگانه‌ای ز هر فن‌، جز فن مفتخواری

     

    در کربلا ندیدی جز علم جیب کندن

    واندرنجف‌نخواندی‌جزدرس‌خرسواری

     

    دلال مظلماتی مبل ادارجاتی

    گه در محاسباتی‌، گه در خزانه‌داری

     

    بدقلب و روسیاهی بداصل و دین‌تباهی

    هم ملعنت پناهی‌، هم مفسدت شعاری

     

    خود را همی چه‌پوشی‌چون‌آب‌در بن چه

    کز افتضاح پیدا چون شعله بر مناری

     

    ریش و ردا و مندیل فسق ترا نپوشد

    زبرا چو بوی ناخوش از پرده آشکاری

     

    درکار خیر سستی‌، در اخذ رشوه چستی

    از بس که نادرستی‌، از بس که نابکاری

     

    داری گمان که خسرو نشناسدت‌، نه بالله

    شاه‌از من وتو صدبار زیرک‌تر است باری

     

    تو خام قلتبان را خسرو نکو شناسد

    لیکن برو نیارد از فرط پخته کاری

     

    چوپان‌حکمت‌اندیش‌درصد رمه‌بزومیش

    بیند مواشی خویش در وقت سرشماری

     

    باشد دورویی تو نزدیک شه مسلم

    چون سکه‌های مغشوش پیدا ز کم‌عیاری

     

    من مورد عتابم اما که بی گناهم

    تو مورد عطایی اما گناه کاری

     

    تو سودخو‌یش‌خواهی‌درحضرت‌شهنشه

    من خیر خلق خواهم در قرب شهریاری

     

    زین خیرخواهی من خسرو زیان نبیند

    تو از خباثت خویش آن را زیان شماری

     

    بر بنده شد اشارت کاز انتخاب بگذر

    تا خدمت وطن را طرزی دگر گزاری

     

    من در وطن‌پرستی مشهورم و وطن را

    محتاج شاه دانم وین طرز ملکداری

     

    بهر وطن گذشتم از سود خوبش و بالله

    گر قصد جان نماید، شادم به جان‌سپاری

     

    گر مملکت گلستان گردد ز مُردن من

    من مرگ خویش خواهم از پیشگاه باری

     

    لیکن توکیستی خود تا از وطن زنی دم

    کاز سفرهٔ اجانب شادی به ربزه‌خواری

     

    من تکیه گاه پنهان از اجنبی ندارم

    تو تکیه گاه پنهان جز اجنبی نداری

     

    ورنه چرا چو خسرو بگماردم به خدمت

    تو در خرابی آن همت همی گماری

     

    من محنت سفر را پذرفتم وگذشتم

    از خانمان و اطفال وز جفت و از جواری

     

    من در هوای خسرو ازکام دل گذشتم

    تو چیست‌ات کزین غم جان می‌کنی به‌زاری

     

    بودم گمان که گر شه بر من شود گران‌سر

    اول تو در شفاعت پا در میان گذاری

     

    اکنون شهم ببخشید لیکن تو می‌نبخشی

    رحمت براین مروت بن طرز دوستاری

     

    من آمدم به زنهار اندر پناه خسرو

    خسروکجا شکیبد از زبنهارداری

     

    شه زینهارداری داند، ولی تو ناکس

    گوبی که شه نخواهد جز زبنهارخواری

     

    تو خشم پادشه را دانی‌، ولی ندانی

    کآن خشم‌راست همراه فضل و بزرگواری

     

    تو کوری و ز خورشید جز گرمیئی ندانی

    کزچشم تست پنهان آن نورکردگاری

     

    من از تو پیش بودم در خدمت شهنشه

    لیکن اعادی من کردند بد شعاری

     

    شادم که عدل یزدان کیفر کشید از آن قوم

    وز آستان خسرو افکندشان به خواری

     

    روز تو هم سر آید، روزی که شاه کیتی

    بخشد به پاکمردان سرخط کامکاری

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    فغان از این جهان و ابتلای او

    مرا دلی است ز دست زمانه غرقه به خون

    حراج عشق – چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم

    45 – چنین در دفتر آورد آن سخن‌سنج – نالیدن شیرین در جدائی خسرو

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

    ای سید عراقی شغلی دگر نداری

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «ای سید عراقی شغلی دگر نداری یا دخلکی تراشی یا پولکی درآری وانجاکه‌دخلکی‌نیست‌آری‌خلاف اگرچه سیییایتیال ایایلای ی یا» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «شادم که عدل یزدان کیفر کشید از آن قوم وز آستان خسرو افکندشان به خواری روز تو هم سر آید، روزی که شاه کیتی بخشد به پاکمردان سرخط کامکاری» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر به یکی از وکلای مجلس ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر به یکی از وکلای مجلس ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *