شعر انتظار هوشنگ ابتهاج

باز آی دلبرا که دلم بی قرار توست – انتظار

  • باز آی دلبرا که دلم بی قرار توست – شعر انتظار هوشنگ ابتهاج

     

    باز آی دلبرا که دلم بی قرار توست
    وین جان بر لب آمده در انتظار توست

    در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
    جز باده ای که در قدح غمگسار توست

    ساقی به دست باش که این مست می پرست
    چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست

    هر سوی موج فتنه گرفته ست و زین میان
    آسایشی که هست مرا در کنار توست

    سیری مباد سوخته ی تشنه کام را
    تا جرعه نوش چشمه ی شیرین گوار توست

    بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد
    ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست

    هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت
    این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست

    ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
    آن آرزو که در دل امیدوار توست

     

    سیری مباد سوخته ی تشنه کام را

    همانطور که میدانیم نام این شعر «انتظار» است اما در میان مردم با نام های «ساقی به دست باش که این مست می پرست» ، «بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد» ، «ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست» و «سیری مباد سوخته ی تشنه کام را»  نیز شناخته می شود.

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    نمونه ای از تاثیر ادبیات آلمان بر ادبیات معاصر ایران

    شعر پانزده سال گذشت نیما یوشیج

    شعر رهگذر فروغ فرخزاد

    شعری از محمد سعید میرزایی

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

    مطالب بیشتر در:

    بیوگرافی هوشنگ ابتهاج

     

    اشعارهوشنگ ابتهاج

     

    مجموعه شعر سیاه مشق

     

    صفحه اینستاگرام هوشنگ ابتهاج

     

    کانال تلگرام هوشنگ ابتهاج

     

    باز آی دلبرا که دلم بی قرار توست

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «باز آی دلبرا که دلم بی قرار توست وین جان بر لب آمده در انتظار توست در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست جز باده ای که در قدح غمگسار توست ساقی به دست باش که این مست می پرست چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست» آیا با این بیت ها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین هوشنگ ابتهاج که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این بیت ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای هوشنگ ابتهاج بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای بیت های پایانی یعنی : «هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
    آن آرزو که در دل امیدوار توست» از چه بیت هایی استفاده می‌کردید؟

     

    دیدگاه شما برای شعر انتظار هوشنگ ابتهاج

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر انتظار هوشنگ ابتهاج بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    فاطمه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *