رقص با‌ پرستو ها

رقص با‌ پرستو ها

  • رقص با‌ پرستو ها

     

    داشتم دفن می‌کردم
    خیالی را در این تاریک
    خیال رقص با پرستو ها در جاده های بلوغ پر بوسه

    و من می‌دانم که خواهم سوخت
    خواهم سوخت
    و این غم انگیز یقین مرا می‌رساند به سروری ابدی
    گرچه خواهم سوخت
    اما خواهد رویید از خاکسترم جنگل
    از خاکسترم دریا
    از خاکسترم باران
    و این باران خواهد رفت آتش.
    گرچه می‌دانم فرو خواهند ریخت استخوان هایم از رنج
    اما پله هایی روزی از وجودم می‌شوند سبز
    و خواهند رفت مردمانی از آن بالا
    تا بیارند ماه را روی زمین
    و چشم هایم
    این چشم هایی که آتش فشان بودند
    از سیاه نمناکش جویبار ها می‌شوند جاری
    و در هر جویباری گم می‌شود آتشی، رنجی، غمی

    داشتم دفن می‌کردم خیالی را در گوشه اتاق تاریک در انزوای پاییز
    و نسیم که از دیدار باران آمده بود
    به من می‌گفت:” گرچه خواهی سوخت
    اما زندگی چون خون
    در رگ هایت می‌شود جاری
    از خاکسترت خواهند شکفت گل ها
    و خواهند رقصید مردمانی با پرستو ها
    زیر بوسه های پاییز.”

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    نازنین رستمی
    Latest posts by نازنین رستمی (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *