دکلمه صوتی در پردۀ اسرار کسی را ره نیست – رباعی 32 از خیام + معنی، تحلیل و تفسیر فلسفی. زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست.
در پردۀ اسرار کسی را ره نیست
زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست
می خور که چنین فسانهها کوته نیست
می خور که چنین فسانهها کوته نیست
در قالب رباعی ضربهی اصلی شعر در مصرع آخر اتفاق میافتد. از ابتدا انگار به گونهای شاعر میخواسته ما را آماده کند تا برسد به مصرع آخر، به همین دلیل همیشه سطر آخر رباعی در ذهن مخاطب خوب به یاد میماند، و این شعر حکیم عمر خیام را نیز بسیاری از مردم با نام «می خور که چنین فسانهها کوته نیست» میشناسند.
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
حکیم عمر خیام قالب: رباعی وزن شعر: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
در پردۀ اسرار کسی را ره نیست صوتی
پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر «در پردۀ اسرار کسی را ره نیست» از خیام است. این قطعهها توسط زهرا بهمنی و داوود ملک زاده خوانده شدهاند.
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
یگونه
(یَ نِ) (ص.) یک گونه ؛ یکسان، یک جور.
تفسیر فلسفی در پردۀ اسرار کسی را ره نیست
تفسیر زیر از عبدالحسین عادل زاده است. انتشار این متن به معنای تایید یا انکار محتوای آن نیست.
در پردۀ اسرار کسی را ره نیست
زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست
می خور که چنین فسانهها کوته نیست
شاعر در اینجا باز مستیِ می را در برابر تفسیرهای امیدبخش در باب هستی قرار داده است. همانگونه که پیشتر بیان کردم، خیام در مقام یک انسان خردمند واقعگرا، در یافته است که نمیتوان در باب واقعیت تفاسیر امیدبخش (که در اینجا «افسانه» خوانده شده است) یقین حاصل کرد، از همین رو، میان مستی حاصل از دلخوشی به بیموامیدهای آینده و مستی می، مورد دوم را بر میگزیند، که هر چند آن نیز درنهایت بهنوعی رنگآمیزی واقعیت وجود به وهمی ذهنی است، اما امری است که در آن شائبۀ ایمان و باورداشت به هیچگونه اندیشۀ فرا-واقعیای راه ندارد.
منطق خیام در عین سادگی، در قلۀ خرد و دانایی و آگاهی جای گرفته است: او تفاسیر بهظاهر عمیق و پیچیدهای را که نمیتوان در باب واقعیت آنها هیچگونه داوریِ یقینی کرد به کناری مینهد، و بهروشنی از عدم توانایی ابنای بشر به کسب «آگاهی» در باب چندوچون آنها سخن میگوید؛ و در عین حال، آنچه را که به قدرت خرد و حواس خود، که در تمامی امور زندگی یاریگر حیات و تواناییبخش هستی او بودهاند، از واقعیت وجود کسب کرده است در اوج فروتنی معرفتشناسانه تأیید میکند؛ که همانا آگاهیِ به مسألۀ زوال و نابودی تمامی اجزا هستی است. و در برابر وحشت برآمده از یک چنین واقعیت و آگاهی مهیبی، مستی واقعی، و نه مجازی را، که خود جلوهای از واقعیت هستی است، به جای دلخوشی به افسانههای مستکننده، که خرد آدمی را خشنود نمیسازد، توصیه میکند.
وجود یک چنین نگرشی در انسانی که ستارهشناسی تیزبین بوده است، و در تنظیم دقیقترین گاهشماری تاریخ بشر شرکت داشته است، هیچ جای شگفتی ندارد؛ بهراستی دستاوردی اینچین سترگ در تاریخ دانش بشر، جز به لطف دقت و صداقت حواس و باریکبینی خرد او و همکاراناش به دست نیامده است؛ و حقیقتاً فردی در جایگاه او، چرا میبایست جز نسبت به قدرت خرد و حواس خود سپاسگزار نیرو و ابزار شناختی دیگری بوده باشد؟! آیا حواس او هرگز او را ناکام و وامانده نهاده بودند که بخواهد در ورای آنها به جستجوی طیفی دیگر از ابزارهای شناخت بر آید؟ و اگر این ابزارهای فراحسی موجود بودند، به کدام یک از یافتههای آنها میشد یقین حاصل کرد؟ آیا هیچیک از آنها میتوانستند برایندهایی به قدرت و دقت آنچه مثلا گاهشماریها به مقیاس صدهها و هزارههای عمر بشر به ارمغان میآورند ارایه دهند؟! بهراستی در پیشگاه خرد تندوتیز خیامی، دلگرم به وعد و وعیدهای کدام یک از آنها میشد نشست: پیشگوییهای خردمندانه برآمده از کاوشهای حواس که میتوانست سال و ماه و روز زندگی مردمان هزارهای آینده را بدون حتی یک روز اختلاف پیشبینی کند، یا اندیشههای ذهنی و افسانههای درهم بافتهای که حتی در باب نزدیکترین امیدهای آن نیز نمیشد با اطمینان سخن گفت؟
در مصرع پایانی، اشاره به کوتاه نبودن یک چنین فرضیات و افسانههای ذهنیای، کنایه از کوتاهی عمر و گذر سریع زمان است؛ که باز به گونهای دیگر، تصویرگر وجه متقابل نیروی مستی که خود آفریننده توهم دوام است میباشد.
آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمعِ کمال، شمعِ اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانهای و در خواب شدند
همین مضمون، به شیوهای دیگر، در رباعی بالا بیان شده است. آگاهی به چندوچون سرنوشت و سرشت ازلی و ابدی هستی به شبی ژرف که ابتدا و انتهای آن پیدا نیست تشبیه شده است که در دل آن کسانی به مدد قدرت تخیل و وهم خود سعی بر آن کردهاند که ولو تا مسافتی کوتاه و محدود، رخنه و خللی در این تاریکی بدون مرز ایجاد کنند، و هستی را در دایره محدود ذهنی خود برای خویشتن و دیگران توصیف کنند. اما درنهایت عمل آنها همچون خلق حبابی نورانی در دل تاریکی شب بوده است که توسط یک شمع ایجاد شده. در آخر، آن لکه نورانی با سوختن کامل شمع خاموش میشود و باز تاریکی همان است و ابهام و ناپیدایی همان. این تصویر به تصویری شباهت دارد که مابعدالطبیعه مدرسی از هستی به مرکزیت زمین ارایه میکرد، در مقابل نگرش نسلهای بعد که آن دایره را وسیعتر کردند و کرانههای روشنی شمع را گسترش دادند. لیک شاید تفاوت نسل دانشوران امروز با دانشوران کلاسیک در این باشد که در مابعدالطبیعه مدرسی به زعم خود تمامی هستی را شناخته و به اول و آخر آن وقوف یافته بودند و هیچ چیز ناپیدایی را دیگر در ورای آن قابل تصور نمیدانستند، به عبارتی دیگر، هستی در قالب کلیتی مجتمع و قابل تصور توصیف شده بود و هیچ چیز ناشناختهای در باب آن وجود نداشت، اما امروز با وجود گسترش عظیم دایره شناخت ذهن بشر از هستی، شناسندگان خود معترف اند که تنها کمتر 5 درصد از این هستی سترگ را شناختهاند؛ و طُرفه آنکه این هستی ناشناخته نیز برای آنها تنها هستی ممکن نیست و وجود بسیاری هستی های دیگر، ورای هستی و کیهانی که منظومه ما در آن قرار گرفته است، نیز برای آنان قابل تصور است!
آرند یکی و دیگری بربایند
بر هیچ کسی راز همی نگشایند
ما را ز قضا جز این قدر ننمایند
پیمانه عمر ما است، میپیمایند
همچنان که در شرح رباعی «خوبی و بدی که نهاد بشر است…» بیان کردم، استفاده از تعبیر «قضا و قدر» توسط خیام، انتقالدهنده معنایی که معمولاً عامه در نخستین نگاه از آن برداشت می کنند و اکثراً مضمونی جبری را میرساند نیست؛ در واقع، قضا در معنای فلسفی و کلامی کلاسیک آن به ماهیت ذاتی و ازلی هستی و آنچه که جبراً و خارج از اختیار انسان در طبیعت و کیهان رخ میدهد اطلاق میشده است. به عبارت دیگر، تمامی خواص و ویژگی ذاتی حیات مادی در جهان که بدون توجه به خواستها و تلاشهای آدمی رخ میدهد و آدمی برای استفاده هر بیشتر و بهتر از اختیار خود میبایست آنها را همواره مدنظر خویش قرار دهد در حوزه قضای کیهانی قرار میگیرد، و آنچه که با نظر به این قضا صورت میپذرد به حوزه قَدَر مربوط میشود.
با این تفاصیل، عظیمترین، برجستهترین و تأثیرگذارترین قضای کیهانی ما همانا زوالپذیری و تغییر و تبدل دمادم و شدنهای پیوسته است که همچون سایر خواص ذاتی هستی، راه خود را میرود و به آمال و خواستههای آگاهانۀ بشری بیتوجه است. اینکه یک چین خواص و ماهیتهایی از چه رو و چرا در هستی نهاده شدهاند، پرسشی است که خرد خیامی راهی برای درک آن نمییابد و البته پاسخهایی را نیز که توسط برخی ایدئولوژیها و مکاتب به این پرسشها داده شده صرفاً از سر وهم و افسانهسرایی، و نه واقعیت و خرد، میداند و تکیه بر آنها را صرفاً برای توجیه ذهنی وجود واقعی بشر و ضرورت رهایی از تنگای وحشت آن میداند. لیک خرد او این اجازه را به او نمیدهد که با دلگرم شدن به اوهام و افسانههایی که در باب توجیه ماهیت هراسناک وجود ارایه شده است حیات را برای خود تحملپذیر و گوارا کند، بلکه راه او راه مستی و بیخویشی است، در عین درک خردمندانه و کاملاً آگاهانه وجود، بی هیچ شائبه دروغ و ناراستی.
دیدگاه کاربران دربارهی در پردۀ اسرار کسی را ره نیست خیام
محمد می گوید:
حافظ متناسب بامفهوم این رباعی گفته است:
سخن از مطرب ومی گوی وراز دهر کمتر جو
که کس نگشود ونگشاید به حکمت این معما را
پرده اسرار به قول خیام وراز دهر به قول حافظ اگر چه ناشناخته است ولی اعتراف شده که چنین پرده ورازی وجود دارد اصولا اینکه بدانیم که چیزهائی هست که نمیدانیم خیلی مهم است ومستلزم تواضع خاصی است پس باید کمی توقف کنیم وسرسری نگذریم زیرا در معلومات رسمی ما غرور دانستن وجود دارد وندانستن خفت محسوب میشود ونشانه جهل ماست در اینجا این شعر به یاد میآید
آنکس که نداند ونداند که نداند
در جهل مرکب ابد الدهر بماند
البته اکثر ما ادعای ندانستن داریم ولی اذعان به آن نداریم متدینان غالبا همه مسائل را حل شده میا نگارند ومیگویند خدا جهان را آفریده وانسان را پدیدآورده ودر نهایت جای هر کس بهشت یا جهنم است وتمام وقائل به راز ندانسته نیستند وآنها که اعتقاد دینی ندارند باپندار هائی ظاهراعلمی بی اعتقادی خود را توجیه میکنند گوئی چیزی ورای تصورات آنها وجود ندارد وچه بسا این هردو به معنی صوری کلمات وبرداشتهای سطحی وتلقینات دیگران قانع شده اند
ولی نکته مهم توجه داشتن به آنست که “ناشناخته ” وجود دارد اگر معلومات فعلی هر کس کافیست پس چرا پس از تحقیق به چیزهای نو وتازه دست میآبد ودر سیر وسفر وسیاحت روحیه وافکارش دگرگون میشود دراینجا نمخواهیم بگوئیم باید خلاف نظر خیام وحافظ به اسرار نهائی در عالم اندیشه کنیم خیر مقصود هما نست که اشاره شد یعنی خوب است اعتراف به وجود نا شناخته ها داشته باشیم کلمه “غیب” در قرآن اشاره به این ناشناخته ها یا ناشناختنی ها دارد اگر اسرار جهان وراز دهر معلوم میشد کلمه غیب واعتقاد به آن معنائی نداشت.
با توجه به مطالب فوق تعبیر مناسب موضوع “اعتقاد به غیب “درک اینست که نا شناخته وجود دارد واین مستلزم تواضع ومغرور نبودن به دانسته ها ودر نقطه صفر قرار دادن ذهن است اگر این حالت در کسی پیدا شود ممکن است گشایشی در روحیه خود احساس نماید وبه تصدیق درستی برسد
متین می گوید:
چطور می شود به کسی که به غیب و پرده اسرار اعتقاد دارد و به ضعف و ناتوانی خویش در درک عالم اسرار پی برده اتهام بی دینی زد!!!
می توان از این رباعی برداشت نمود که عقل و ادراک انسان بسان لیوانی است که فقط به اندازه گنجایشش می تواند از اقیانوس بی کران معرفت الهی پر شود نه بیشتر …
فضل الله می گوید:بنظر میرسد دوستانیکه به رباعیات خیام علاقه دارند چنانکه علایق دینی داشته باشند به نفع دین چیزهائی ازاو دریافت میکنند واگربرعکس خلاف دین میاندیشند درتائید اندیشه خود ازاو برداشت هائی مینمایند
واقعیت ایتست که خیام در اندیشه ودرک عالی خود بجائی رسیده که از اندیشه همه گروهها وفرقه های مخالف وموافق عبور کرده وبه ساحت آزادگی دست یافته است ، ولی اهل هر فرقه وگروهی( چه موافق یا مخالف دین) میتوانند از آثاراو بهره ببرند و عملا هم اینطور شده و وهیچگاه در مصادره جمع خاصی قرار نگرفته است
مشهوراست که میگویند فرد درصورتی برجمع اثر گذار است که عضو آنها نباشد وبیطرف وازکنار سخن بگوید واین نکته ایست که صحتش به تجربه معلوم شده است
شعر در پردۀ اسرار کسی را ره نیست اثر کیست؟
اثر خیام است.
معنی در پردۀ اسرار کسی را ره نیست چیست؟
- گویند مرا که دوزخی باشد مست – 42 - ژانویه 24, 2023
- گویند کسان بهشت با حور خوش است – 41 - ژانویه 23, 2023
- گر شاخ بقا ز بیخ بختت رستست – 40 - ژانویه 23, 2023