دانلود آلبوم قصه ی دخترای ننه دریا با صدای احمد شاملو + پخش آنلاین و متن کامل – دکلمه شعر: در این مطلب، دانلود دکلمه صوتی آلبوم قصه ی دخترای ننه دریا با صدای احمد شاملو را برای شما آماده کردهایم به همراه پلی لیست پخش آنلاین.
دانلود آلبوم قصه ی دخترای ننه دریا
دکلمه و شعر: احمد شاملو
نام آلبوم: قصه ی دخترای ننه دریا
آهنگساز: حسین علیزاده
شعرهای این آلبوم از مجموعه شعرهای «قصه دخترای ننه ردیا» تشکیل شده است.
دانلود آلبوم قصه دخترای ننه دریا با لینک مستقیم به صورت یکجا
دکلمه اشعار قصه دخترای ننه دریا الف. بامداد صوتی
در این پلی لیست پخش آنلاین صدای جاودانهی احمد شاملو را میشنویم به همراه اشعاری از آلبوم قصه دخترای ننه دریا. این شعرها عبارتند از: «قصه دخترای ننه دریا» تشکیل شده است.
احمد شاملو برجسته ترین شاعر در این زمینه است؛ شاملو با کاربرد گسترده ترانه های کودکانه در برخی از شعرهایش کاری متفاوت از دیگران انجام داد؛ کاری که در تاریخ ادبیات ایران مخاطب دوگانه یافت هم بزرگسالان و هم کودکان و این ارزش کار او را بیشتر می کرد (محمدی ،قاینی ۱۳۸۴ ج ۶ ۷۳۶ منظومۀ پریا نمونه ای از شعر ،اجتماعی سیاسی شاملو است که آن را در سال ۱۳۳۲ بعد از کودتا سرود و در آن اوضاع بد اجتماعی را بیان و جامعه آرمانی خود را ترسیم می کند. شاملو از همان آغاز این منظومه را به دختر بچه ای به نام فاطمه ابطحی و رقص معصومانه اش تقدیم کرد؛ در حقیقت با انتخابی آگاهانه ابتدا شعر را برای کودکان سرود اما در واقع مسائل اجتماعی و سیاسی را در آن بیان کرد؛ خودش دربارۀ اجتماعی بودن این منظومه می گوید: «پریا شعری بود که من مستقیماً به سفارش اجتماع .نوشتم دلیلش هم این بود که جامعه آن را نیاز داشت و من که در متن جامعه بودم این نیاز را درک کردم و بدان پاسخ گفتم و جامعه هم بی درنگ آن را تحویل گرفت و برد، لازمش داشت و من این را با پوست و گوشتم احساس کرده بودم» (حریری، ۱۳۶۵ : ۴۱ )
پاراگرافی که خواندید از مقاله ی بررسی شعر کودک در شعر نو بود.
متن آلبوم قصه دخترای ننه دریا
در زیر متن آلبوم قصه دخترای ننه دریا را می خوانید که این اشعار توسط احمد شاملو سروده شده اند.
آلبوم قصه دخترای ننه دریا احمد شاملو
یکی بود یکی نبود.
جز خدا هیچی نبود
زیرِ این تاقِ کبود،
نه ستاره
نه سرود.عموصحرا، تُپُلی
با دو تا لُپِ گُلی
پا و دستش کوچولو
ریش و روحش دوقلو
چپقش خالی و سرد
دلکش دریای درد،
دَرِ باغو بسّه بود
دَمِ باغ نشسّه بود:«ــ عموصحرا! پسرات کو؟»
«ــ لبِ دریان پسرام.
دخترای ننهدریا رو خاطرخوان پسرام.
طفلیا، تنگِ غلاغپر، پاکِشون
خسته و مرده، میان
از سرِ مزرعهشون.
تنِشون خسّهی کار
دلِشون مُردهی زار
دسّاشون پینهتَرَک
لباساشون نمدک
پاهاشون لُخت و پتی
کجکلاشون نمدی،
میشینن با دلِ تنگ
لبِ دریا سرِ سنگ.طفلیا شب تا سحر گریهکنون
خوابو از چشمِ بهدردوختهشون پس میرونن
توی دریایِ نمور
میریزن اشکای شور
میخونن ــ آخ که چه دلدوز و چه دلسوز میخونن! ــ:«ــ دخترای ننهدریا! کومهمون سرد و سیاس
چشِ امیدِمون اول به خدا، بعد به شماس.کورهها سرد شدن
سبزهها زرد شدن
خندهها درد شدن.از سرِ تپه، شبا
شیههی اسبای گاری نمیاد،
از دلِ بیشه، غروب
چهچهِ سار و قناری نمیاد،دیگه از شهرِ سرود
تکسواری نمیاد.دیگه مهتاب نمیاد
کرمِ شبتاب نمیاد.
برکت از کومه رفت
رستم از شانومه رفت:تو هوا وقتی که برق میجّه و بارون میکنه
کمونِ رنگهبهرنگش دیگه بیرون نمیاد،
رو زمین وقتی که دیب دنیارو پُرخون میکنه
سوارِ رخشِ قشنگش دیگه میدون نمیاد.شبا شب نیس دیگه، یخدونِ غمه
عنکبوتای سیا شب تو هوا تار میتنه.دیگه شب مرواریدوزون نمیشه
آسمون مثلِ قدیم شبها چراغون نمیشه.
غصهی کوچیکِ سردی مثِ اشک ــ
جای هر ستاره سوسو میزنه،
سرِ هر شاخهی خشک
از سحر تا دلِ شب جغده که هوهو میزنه.دلا از غصه سیاس
آخه پس خونهی خورشید کجاس؟قفله؟ وازش میکنیم!
قهره؟ نازش میکنیم!
میکِشیم منتِشو
میخریم همتِشو!مگه زوره؟ به خدا هیچکی به تاریکیِ شب تن نمیده
موشِ کورم که میگن دشمنِ نوره، به تیغِ تاریکی گردن نمیده!دخترای ننهدریا! رو زمین عشق نموند
خیلی وخ پیش باروبندیلِشو بست خونه تکوند
دیگه دل مثلِ قدیم عاشق و شیدا نمیشه
تو کتابم دیگه اونجور چیزا پیدا نمیشه.دنیا زندون شده: نه عشق، نه امید، نه شور،
برهوتی شده دنیا که تا چِش کار میکنه مُردهس و گور.نه امیدی ــ چه امیدی؟ بهخدا حیفِ امید! ــ
نه چراغی ــ چه چراغی؟ چیزِ خوبی میشه دید؟ ــ
نه سلامی ــ چه سلامی؟ همه خونتشنهی هم! ــ
نه نشاطی ــ چه نشاطی؟ مگه راهش میده غم؟ ــ:داش آکل، مردِ لوتی،
ته خندق تو قوتی!
توی باغِ بیبیجون
جمجمک، بلگِ خزون!دیگه دِه مثلِ قدیم نیس که از آب دُر میگرفت
باغاش انگار باهارا از شکوفه گُر میگرفت:آب به چشمه! حالا رعیت سرِ آب خون میکنه
واسه چار چیکهی آب، چلتا رو بیجون میکنه.
نعشا میگندن و میپوسن و شالی میسوزه
پای دار، قاتلِ بیچاره همونجور تو هوا چِش میدوزهــ «چی میجوره تو هوا؟
رفته تو فکرِ خدا؟…»ــ «نه برادر! تو نخِ ابره که بارون بزنه
شالی از خشکی درآد، پوکِ نشا دون بزنه:
اگه بارون بزنه!
آخ! اگه بارون بزنه!».دخترای ننهدریا! دلِمون سرد و سیاس
چِشِ امیدمون اول به خدا بعد به شماس.اَزَتون پوستِ پیازی نمیخایم
خودِتون بسِمونین، بقچه جاهازی نمیخایم.
چادرِ یزدی و پاچین نداریم
زیرِ پامون حصیره، قالیچه و قارچین نداریم.بذارین برکتِ جادوی شما
دِهِ ویرونه رو آباد کنه
شبنمِ موی شما
جیگرِ تشنهمونو شاد کنه
شادی از بوی شما مَس شه همینجا بمونه
غم، بره گریهکنون، خونهی غم جابمونه…»□
پسرای عموصحرا، لبِ دریای کبود
زیرِ ابر و مه و دود
شبو از رازِ سیا پُر میکنن،
توی دریای نمور
میریزن اشکای شور
کاسهی دریارو پُردُر میکنن.دخترای ننهدریا، تَهِ آب
میشینن مست و خراب.نیمهعُریون تنِشون
خزهها پیرهنِشون
تنِشون هُرمِ سراب
خندهشون غُلغُلِ آب
لبِشون تُنگِ نمک
وصلِشون خندهی شک
دلِشون دریای خون،
پای دیفارِ خزه
میخونن ضجهکنون:«ــ پسرای عموصحرا لبِتون کاسهنبات
صدتا هجرون واسه یه وصلِ شما خمس و زکات!
دریا از اشکِ شما شور شد و رفت
بختِمون از دَمِ در دور شد و رفت.
رازِ عشقو سرِ صحرا نریزین
اشکِتون شوره، تو دریا نریزین!
اگه آب شور بشه، دریا به زمین دَس نمیده
ننهدریام دیگه مارو به شما پس نمیده.
دیگه اونوَخ تا قیامت دلِ ما گنجِ غمه
اگه تا عمر داریم گریه کنیم، باز کمه.
پرده زنبوریِ دریا میشه بُرجِ غمِمون
عشقِتون دق میشه، تا حشر میشه همدَمِمون!»□
مگه دیفارِ خزه موش نداره؟
مگه موش گوش نداره؟ ــموشِ دیفار، ننهدریا رو خبردار میکنه:
ننهدریا، کج و کوج
بددل و لوس و لجوج،
جادو در کار میکنه. ــ
تا صداشون نرسه
لبِ دریای خزه،
از لجِش، غیهکشون ابرا رو بیدار میکنه:اسبای ابرِ سیا
تو هوا شیههکشون،
بشکهی خالیِ رعد
روی بومِ آسمون.
آسمون، غرومب غرومب!
طبلِ آتیش، دودودومب!
نعرهی موجِ بلا
میره تا عرشِ خدا؛
صخرهها از خوشی فریاد میزنن.
دخترا از دلِ آب داد میزنن:«ــ پسرایِ عموصحرا!
دلِ ما پیشِ شماس.
نکنه فکر کنین
حقه زیرِ سرِ ماس:
ننهدریای حسود
کرده این آتش و دود!»□
پسرا، حیف! که جز نعره و دلریسهی باد
هیچ صدای دیگهیی
به گوشاشون نمیاد! ــ
غمِشون سنگِ صبور
کجکلاشون نمدک
نگاشون خسته و دور
دلِشون غصهتَرَک،
تو سیاهی، سوت و کور
گوش میدن به موجِ سرد
میریزن اشکای شور
توی دریای نمور…□
جُم جُمَک برقِ بلا
طبلِ آتیش تو هوا!
خیزخیزک موجِ عبوس
تا دَمِ عرشِ خدا!
نه ستاره نه سرود
لبِ دریای حسود،
زیرِ این تاقِ کبود
جز خدا هیچی نبود
جز خدا هیچی نبود!۱۳۳۸
- ناخن کبود برق – سیب ها و قلب ها - اکتبر 11, 2023
- برف آمد و بزم روز را آراست – منظره - اکتبر 11, 2023
- شب با درخت ها سخن از آفتاب رفت – دولت بیدار - اکتبر 11, 2023