شعر داریوش دولتشاهی احمدرضا احمدی

داریوش دولتشاهی به اتاق من آمد گفت بیا جهان را فتح کنیم

  • داریوش دولتشاهی به اتاق من آمد گفت بیا جهان را فتح کنیم احمدرضا احمدی

     

    داریوش دولتشاهی به اتاق من آمد گفت بیا جهان را فتح کنیم گفتم ایرادی ندارد

    بگذار بعد از ساعت اداری شب تا صبح خیابان‌های تهران را طی کردیم گردو خوردیم

    عرض و طول جهان را حساب کردیم فردا صبح دیدیم جهان تحفه‌ای نیست اما

    رهایش نکردیم داریوش صدها قطعه‌ی موسیقی نوشت و من صدها شعر نوشتم

    ما به جهان پشت‌پا زدیم اما هنوز جهان می‌چرخید که داریوش تنها بدون من

    خیابان‌های نیویورک را گشت گردو هم نخورد در رویا جهان را با هم نصف کردیم

    گل‌های پیوسته نرگس سهم من و گل‌های پراکنده‌‌ی گل سرخ سهم داریوش شد

    زندگی گاهی مرا فراموش می‌کرد و به صورتم لجن می‌پاشید داریوش از راه دور

    دست‌هایش را از آب شفاف پر می‌کرد و بر صورت من می‌پاشید ما آب‌های مرده‌ی

    جهان را که از شط‌ها به دریا می‌رفت خزان زده کردیم و افروختیم روزهای باران

    داریوش دولتشاهی را به یاد می‌آورم صدای تارش را که شنیدم بوی خوش

    افراهای کوچه‌های قدیمی گلاب‌دره را به چشمانم آویختم از خانه‌ی من تا پورتلند

    خانه‌ی داریوش دولتشاهی میلیون‌ها کیلومتر فاصله است اما من در صدا و صدای

    تارش غوطه‌ور می‌شدم داریوش همیشه دوزخ را از من پنهان می‌کرد بهشت را در

    یک بستنی نانی جا داد و به من داد اکنون در این دلتنگی صبح جمعه که هوا ابری

    است من هم دو سه تیله‌ی شیشه‌ای دارم مانده‌ی بهشت را در یک سبد گلابی

    که سرد است و طعم گیلاس دارد برای داریوش دولتشاهی می‌فرستم.

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    25 جمله معروف ابله داستایوفسکی – تکه کتاب

    شعر خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت حافظ _ غزل 16

    جایگاه قالب های کلاسیک در اندیشه نوگرای نیما

    شعر پنجره فروغ فرخزاد

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آ

    هان! هلا! آی!

    مطالب بیشتر در:

    بیوگرافی احمدرضا احمدی

     

    اشعار احمدرضا احمدی

     

    مجموعه شعر شعرها و یادهای دفترهای کاهی

     

    داریوش دولتشاهی به اتاق من آمد گفت بیا جهان را فتح کنیم

    نثری که خواندیم به این شکل شروع شد: «داریوش دولتشاهی به اتاق من آمد گفت بیا جهان را فتح کنیم گفتم ایرادی ندارد بگذار بعد از ساعت اداری شب تا صبح خیابان‌های تهران را طی کردیم گردو خوردیم عرض و طول جهان را حساب کردیم فردا صبح دیدیم جهان تحفه‌ای نیست اما رهایش نکردیم» آیا با این سطرها برای شروعِ این نثر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و نثر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین احمدرضا احمدی که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع نثر انتخاب کرده؟ شما اگر جای احمدرضا احمدی بودید، این نثر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «بهشت را در یک بستنی نانی جا داد و به من داد اکنون در این دلتنگی صبح جمعه که هوا ابری است من هم دو سه تیله‌ی شیشه‌ای دارم مانده‌ی بهشت را در یک سبد گلابی که سرد است و طعم گیلاس دارد برای داریوش دولتشاهی می‌فرستم.» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

     

    دیدگاه شما برای داریوش دولتشاهی احمدرضا احمدی

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای داریوش دولتشاهی احمدرضا احمدی بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

     

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    فاطمه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *