خورشید به گِل نَهُفت می‌نتوانم

خورشید به گِل نَهُفت می‌نتوانم – 128

  • دکلمه صوتی خورشید به گِل نَهُفت می‌نتوانم  – رباعی 128از خیام + معنی، تحلیل و تفسیر فلسفی و اسرار زمانه گفت می‌نتوانم از بحر تفکرم برآورد خرد.

     

     

    خورشید به گِل نَهُفت می‌نتوانم

    و اسرار زمانه گفت می‌نتوانم

     

    از بحر تفکرم برآورد خرد

    دُرّی که ز بیم سُفت می‌نتوانم

     

     

    دُرّی که ز بیم سُفت می‌نتوانم

    در قالب رباعی ضربه‌ی اصلی شعر در مصرع آخر اتفاق می‌افتد. از ابتدا انگار به گونه‌ای شاعر می‌خواسته ما را آماده کند تا برسد به مصرع آخر، به همین دلیل همیشه سطر آخر رباعی در ذهن مخاطب خوب به یاد می‌ماند، و این شعر حکیم عمر خیام را نیز بسیاری از مردم با نام «دُرّی که ز بیم سُفت می‌نتوانم» می‌شناسند.

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    حکیم عمر خیام قالب: رباعی وزن شعر: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)

     

    دکلمه خورشید به گِل نَهُفت می‌نتوانم صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر «خورشید به گِل نَهُفت می‌نتوانم» از خیام است. این قطعه‌ ها توسط داوود ملک زاده و زهرا بهمنی خوانده شده‌اند.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

     

    معنی و تفسیر خورشید به گِل نَهُفت می‌نتوانم

     

    خیام دو باره لب به اعتراض می گشاید و به همه سو هجمه می برد. به طبیعیات و به فلاسفه و به معلمهای اخلاق و به فقهای عظام که هر یک کارهایی می کنند و یا توصیه هایی دارند که من قادر به این کارها و گفته ها نیستم.
    خورشید ویژگی اش این است که در گل فرو می رود. منظورش غروب کردن خورشید و فرو رفتن در دریا است. و یا غایب شدن در پشت کوهها است که از آن تعبیر می شود به گل. خیام می گوید من نمی توانم چنین کاری بکنم. این که نمی توانم یعنی قادر به چنین کاری نیستم یا این که این ادعا را نمی توانم بپذیریم.
    فلاسفه و حکما پرده ها را کنار زده اند و اسرار پشت پرده را به خیال خود بیرون ریخته اند اما من که فیلسوف نیستم که پی به اسرار عالم ببرم. نمی توانم و راهی به اسرار عالم ندارم.
    هم چنان که غرق تفکر بودم یک ندای درونی برخاست و به من نهیب زد که درّ و آن سنگ گرانبهایی که از روی بیم و ترس بخواهی بسازی تو قادر به چنین کاری نیستی. گیرم که از سر ترس بتوانی آهن را طلا کنی تو را چه سود به این ترس و بیم نمی ارزد. منظورش بهشت است که از ترس و بیم فرد بخواهد راهی بهشت بشود.

    حسن جمشیدی

     

    دیدگاه کاربران درباره‌ی خورشید به گِل نَهُفت می‌نتوانم

     

    بهرام مشهور می گوید:

    کاری با انواع تفاسیر و برداشتهای دینی و غیر دینی که از این رباعی بشود ندارم ، تنها از نظر دستور زبان پارسی معنای آن چنین می شود :
    خورشید به گِل نهفت می نتوانم
    یعنی خورشید به وسیله گِل یا به درون گِل نهفته می شود من نمی توانم بپذیرم
    و اسرار زمانه گفت می نتوانم
    یعنی من نمی توانم اسرار زمانه را بگویم
    از بحر تفکرم برآورد خرد
    یعنی خرد از بحر تفکر من ( یا از غور من در تفکر) فریاد برآورد ( که گویی خرد اصرار زیادی داشته که این را بجای سخن عادی با فریاد بگوید )
    دُری که ز بیم سُفت می نتوانم
    یعنی جواهری که با وحشت سُفته و پرداخته شود من نمی پذیرم.

    فرهاد می گوید:

    “خورشید به گل نهفت می نتوانم”. برای آنها که چون خیام اهل تفکرند، ترجمه آیه 86 سوره کهف را میاورم: “تـا به غروبگاه آفتاب رسید (در آنجا) احساس کرد که خورشید در چشمه (یا دریا) ی – تـیـره و گـل آلودی فرو می رود”.

     

     

    شعر خورشید به گِل نَهُفت می‌نتوانم اثر کیست؟

    این شعر اثر خیام است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *