تاثیر-مکتب-سمبولیسم-بر-شعر-تنی-چند-از-شاعران-معاصر

تاثیر مکتب سمبولیسم بر شعر تنی چند از شاعران معاصر

  • تاثیر مکتب سمبولیسم بر شعر تنی چند از شاعران معاصر : مکتب سمبولیسم، یکی از مکاتب ادبی اروپایی است که در نیمه ی دوم قرن نوزدهم پس از مکتبهایی چون کلاسیسم ، رمانتیسم، رئالیسم و ناتورالیسم به وجود آمده، چدویک در تعریف سمبولیسم می گوید: «سمبولیسم هنر بیان افکار و عواطف، ته از راه مستقیم بلکه از راه اشاره به چه گونگی آنها و اشاره به نمادهایی بی توضیح برای ایجاد آن افکار و عواطف در ذهن خواننده است. » (چدویک، ۱۳۷۸: ۱۱) این مکتب بر روند تحولات ادبی سایر ملل از جمله ایران تأثیراتی گذاشته است. پایه گذار سمبولیسم نوین ایران نیما یوشیج است. او درس خواندهی مدرسهی سنلویی بود و با زبان فرانسه و مکاتب ادبی آن کاملاً آشنایی داشت از این رو، همان طور که در شعر آزاد ،فرانسه مصراع های کوتاه و بلند و ساده کردن قافیه …. وجود داشت او نیز کوشید وزن شعر فارسی را بشکند و شعر ایران را از قید قافیهی سنتی آزاد کند به گونه ای که مضمون تعیین کننده ی طول مصراع ها باشد. به این ترتیب، او از یک طرف تغییری اساسی در ظاهر شعر به وجود آورد و از طرف دیگر مضمون اجتماعی – سیاسی و توجه به دردهای مردم را که در اصول مکتب سمبولیسم اروپا ،نبود در قالب نماد در شعر نوین ایران وارد کرد. در شعر پیروان نیما نیز از جمله مهدی اخوان ثالث، سهراب سپهری، هوشنگ ابتهاج، احمد شاملو، فروغ فرخزاد و… نمادهای فراوانی وجود دارد که برای فهم هر چه بیش تر شعرشان این نمادها باید رمزگشایی و تأویل شود.

    تاکنون تحقیقات کامل و فراوانی در زمینه ی مکاتب ادبی غرب انجام گرفته است؛ به عنوان مثال در کتابهایی نظیر مکتب های ادبی اثر رضا سید حسینی و مکتب های ادبی اثر سیروس شمیسا به شرح مکاتب ادبی غرب و ویژگیهای هر مکتب پرداخته شده همچنین در زمینهی بررسی و نقد شعر معاصر فارسی نیز کتب مفید و ارزنده ای چون طلا در مس از رضا براهنی و چشم انداز شعر فارسی از حمید زرین کوب نوشته شده است؛ اما قابل ذکر است در هیچ کدام به صورت کامل تأثیر این مکاتب بر شعر معاصر ایران نشان داده نشده است. از آن جایی که آشنایی با ویژگیهای این مکاتب و شاعران بزرگ مکاتب اروپایی برای فهم شعر معاصر ما لازم و واجب است ما در این مقاله کوشیده ایم تا تأثیر مکتب سمبولیسم اروپا را بر شعر معاصر ایران که تا کنون تحقیق جامع و کاملی در زمینه ی آن صورت نگرفته بود بررسی نماییم و به پرسشهایی از این قبیل پاسخ دهیم: مکتب سمبولیسم اروپا بر شعر کدام یک از شاعران ایران تأثیر گذاشته است؟ تفاوتها و شباهتهای مکتب ادبی سمبولیسم با جریان شعر معاصر ایران چیست؟ آیا جریان شعر معاصر ایران از مکاتب ادبی اروپا از جمله مکتب سمبولیسم عیناً الگوبرداری شده است و در آن خلاقیتی وجود ندارد؟

    نویسندگان: اشرف عصاری، دکتر علی ساجدی

    از آرشیو مطالب نیز دیدن کنید:

    نقد ادبی فروغ فرخزاد نیما یوشیج سهراب سپهری احمد شاملو سمبولیسم

    تاثیر مکتب سمبولیسم بر شعر تنی چند از شاعران معاصر

    سمبل

    سمبل ،علامت، رمز، دال یا نشانه ای است که معرف چیز دیگری میباشد به عنوان مثال ترازو سمبل عدالت، گوی یا عصای سلطانی سمبل پادشاهی کبوتر سمبل صلح بزغاله سمبل شهوت شیر سمبل قدرت گل سرخ سمبل زیبایی، سوسن سمبل ،پاکیزگی، صلیب شکسته سمبل نازیسم آلمان و فاشیسم است.
    تفاوت سمبل با نشانه در آن است که هر نشانه مفهوم ساده و واحدی دارد مانند علائم راهنمایی و رانندگی؛ اما نماد، مفاهیمی پیچیده تر از نشانه یا علامت است مانند برگ و زیتون با مفهوم ،صلح یا تندیس دست بریده در مذهب شیعه. این گونه نمادها بیانگر زمینه ی وسیعی از افکار و دیدگاهها هستند و البته در شرایط متفاوت مفاهیم متفاوتی را می رسانند. (ثروت، ۱۳۸۵ ۱۵۹)

    در اعمال و حرکات ما نیز شکل نمادین وجود دارد چنان که گره کردن مشت نماد تعرض و پوزش، بالا آوردن دستها نماد
    تسلیم و انقیاد بالابردن اندک سر با بستن چشمها نماد پاسخ منفی است. (همان: ۱۶۰)

     شباهتهای سمبولیسم فارسی با مکتب سمبولیسم اروپایی

    از آن جا که شاعران و نویسندگان عهد مشروطه با زبان و ادب فرانسه آشنایی داشتند و همچنین به واسطه ی ترجمه هایی که از اشعار و آثار شاعران و نویسندگان معروف این مکتب در عهد مشروطه و پس از آن صورت گرفت سمبولیسم اروپایی در شعر فارسی تأثیر گذاشت و شباهتهایی میان شعر آنان دیده میشود که بعضی از این شباهتها عبارت اند از:
    (۱) در هر دو برای بیان افکار و عواطف از نماد استفاده شده است؛
    (۲) هر دو نیاز به رمزگشایی و تأویل دارند و نمیتوان برداشت واحد و مشخصی از شعر آنان ارائه داد؛ (۳) در هر دو از عروض سنتی عدول شد؛ مثلاً نیما یوشیج با کوتاه و بلند کردن مصراع ها پل ورلن و استفان مالارمه را به یاد می آورد. احمد شاملو با عدول از وزن و ایجاد شعر سپید، آرتور رمبو در فرانسه را به یاد می آورد. «ققنوس» نیما بی شباهت به پرنده»ی مالارمه نیست.
    (۴) در هر دو جریان به آهنگ و موسیقی کلمات برای فهم به تر عواطف استفاده شده است. چنان که در شعر ایران، شاملو و فروغ فرخزاد از موسیقی کلمات به جای موسیقی حاصل از وزن استفاده کرده اند. (حسین پور چاقی، ۱۳۸۴: ۱۹۸)

    تفاوت سمبولیسم فارسی با مکتب سمبولیسم فرانسه

    (1) مكتب سمبولیسم فرانسه تحت تأثیر ایدئالیسم و سمبولیسم ایران تحت تأثیر واقع گرایی بود.
    (۲) مهم ترین تفاوت مكتب سمبولیسم اروپا با جریان سمبولیسم فارسی این است که سمبولیسم فارسی شعر متعهد و جامعه گرا و بیان کننده ی مسائل اجتماعی و سیاسی و آرزوها و دردهای انسانی است؛ در حالی که مکتب سمبولیسم اروپایی گرایش به شعر محض و ناب دارد و بیان کننده ی مسائل اجتماعی و سیاسی نیست.
    (۳)شاعران نمادگرای فارسی به جنبه ی تعلیمی و آموزندگی شعر اعتقاد داشتند؛ اما سمبولیسم اروپایی پیرو مکتب زیبایی
    گرایی در شعر بود و جنبه ی تعلیمی برای شعر نمیدید.
    (۴) سمبولیسم اروپا به «رؤیا» و «تخیل» بیش از تفکر ارج میدهد؛ اما سمبولیسم ایرانی در کنار تخیل متفکرانه است.
    (همان: ۱۹۹)

    «جامعه گرایی» و «نمادگرایی» در شعر معاصر ایران

    ۱- جامعه گرایی
    جامعه گرایی و توجه به دردهای مردم در شعر معاصر از زمان مشروطه با مضامینی چون ،قانون وطن، تعلیم و تربیت نوین آزادی و…. وارد شده است؛ اما تبدیل کردن آن به شعر اجتماعی و سیاسی و یافتن شکل و قالب مناسب برای بیان آنها کاری است که نیما یوشیج و پیروانش موفق به انجام آن شده اند اشعار آغازین نیما مثل «افسانه» و «ای شب» رمانتیک و تغزلی است؛ اما نیما به تدریج از این شیوه فاصله میگیرد و به سمت شعری متفکرانه با موضوع سیاسی – اجتماعی و بیان نمادین و قالبی نو گرایش پیدا می کند. او با سرودن شعرهایی چون ،ققنوس ای ،آدمها کار ،شب پا پادشاه فتح آقا ،تو کا مهتاب، ماخ اولا و … جریانی خاص را که بعدها به نام سمبولیسم اجتماعی یا شعر نوی حماسی و اجتماعی یا شعر نیمایی معروف میشود؛ پایه گذاری کرد. در واقع نیما با این اشعار تعهد و التزام نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی را در شعر فارسی به وجود آورد (همان: ۲۰۰)

    ۲- نمادگرایی
    گرایش نیما و پیروان او به زبان رمزی بی تأثیر از آشنایی آنان با مکتب سمبولیسم اروپایی نبوده است به ویژه این که نیما زبان فرانسه را خوب میدانست و در نتیجه با ادبیات و مکاتب فرانسه به خوبی آشنا بود. همچنین در آن سالها، شعر بعضی از شاعران سمبولیست معروف اروپایی به زبان فارسی ترجمه شده بود از یک سو شاعران نسبت به بیان مسائل سیاسی و اجتماعی در شعر احساس مسؤولیت میکنند و از طرف دیگر به علت جو خفقان حاکم و ترس و تهدید نمیتوانند به مسؤولیت سیاسی – اجتماعی خود عمل کنند پس باید به زبان رمز و اشاره رو آورند.
    گذشته از این بیان مستقیم مسائل سیاسی و اجتماعی در شعر سروده های شاعران را از عنصر ادبی تهی میکند؛ پس برای رفع این مشکل، شیوه ی بیان رمزی را بر میگزینند؛ مثلاً در شعر «داروگ از نیما داروگ قورباغه ی درختی که خواندن آن نشانه ی قریب الوقوع بودن ریزش باران است نماد پیام آور آزادی و انقلاب است و نیما به طور ضمنی از اوضاع نابه سامان کشور انتقاد میکند.
    و نکته ی دیگر در شعر این شاعران این است که توجه به زبان نمادین باعث شده است که شعر این شاعران تا حدود زیادی باشد و نتوان برای یک شعر معنی مشخص و مورد اتفاق ارائه داد. (همان: (۲۰۲)
    خشک آمد کشتگاه من
    در جوار کشت همسایه
    گرچه میگویند: «می گریند روی ساحل نزدیک
    سوگواران در میان سوگوارن؟
    قاصد روزان ابری داروگ کی میرسد باران (نیما، ۱۳۸۹: ۷۶۰)

    ۱- تأثیر مکتب سمبولیسم در شعر نیما یوشیج

    ۱-۱-ققنوس
    حس می کند که زندگی او چنان
    مرغان دیگر از به سر آید
    در
    خواب و خورد
    رنجی بود کز آن نتوان نام برد (نیما، ۱۳۸۹: ۳۲۶)

    نیما از جمله شاعرانی است که از میراث های فرهنگی ،تمدتی اسطوره ای تاریخی و ادبی تأثیر پذیرفته است. برای نمونه نخستین شعر نو فارسی «ققنوس» از این ویژگی برخوردار میباشد ققنوس که نیما آن را نماد شعر خویش قرار میدهد پرنده ای است اسطوره ای و افسانه ای که داستانهای مربوط به آن در ادبیات کلاسیک فارسی آمده است؛ مثلاً عطار در منطق الطیر خود این افسانه را چنین بازگو میکند :
    هست ققنس طرقه مرغی دل ستان
    موضع این مرغ در هندوستان
    سخت منقاری عجب دارد دراز
    هم چو نی در وی بســـــی سوراخ باز
    سال عمر او بود قرب هزار
    وقت مرگ خود بداند آشکار
    چون عمرش رسد با یک نفس
    بال و پر بر هم زند از پیش و پس
    رون جهد از بال او
    بعد از آن آتش بگردد حال او
    زود در هیزم فتد آتش همی
    پس بسوزد هیزمش خوش خوش همی
    چون نماند ذره ی اخگر پدید
    ققنسی آید ز خاکستر پدید
    (عطار، ۱۳۸۳: ۳۳۷)

    ققنوس پرنده ای اسطوره ای است که عمر او نزدیک هزار سال است در زمان مرگش هیزم فراوان جمع میکند و بال و پر خود را بر هم میزند آتشی از بالهای او بیرون میجهد و در هیزمها میافتد و از خاکستر این ققنوس ، ققنوسی دیگر به وجود می آید. نیما ققنوس را نماد خود میداند که یکه و تنها در مقابل شعر سنتی ایستاده و شیوه ای نوین به وجود آورده است هر چند خود در این مبارزه از بین خواهد رفت اما شیوه ی نوین او باقی خواهد ماند و دیگران دنبال کار او را خواهند گرفت.

    ققنوس مرغ خوش خوان آوازه ی جهان
    آواره مانده از وزش بادهای سرد بر شاخ خیزران
    بنشسته است فرد
    بر گرد او به هر سرشاخی پرندگان
    او ناله های گم شده ترکیب می کند (نیما، ۱۳۸۹: ۳۲۵)

    ققنوس (۱۳۱۶) شعر کاملا تازه ی فارسی است. مصراع ها در آن کوتاه و بلند شده اند و مساوی نیستند، قافیه در آن اختیاری است و این شعر تمثیلی از زندگی خود شاعر است که ققنوس رمز مبارزه رشادت و از خودگذشتگی و ایثار است. در هر صورت نماد انسانی است که در ویرانی آبادی و در نابود شدن، زندگانی دوباره میبیند (دست غیب ۱۳۸۷ ۸) ققنوس در واقع کنایه ای از سرگذشت خود شاعر است و شعر او نمی خواهد زندگی اش مانند دیگران بی حاصل باشد از این رو، خود را در آتش می افکند تا به خاکستر تبدیل شود و جوجه هایش از دل خاکستر بیرون آیند و دنبال کار او را بگیرند زرین کوب، ۱۳۵۸: ۶۶) خاکستر شدن مرغ فاصله ای است که شاعر از جامعه و از محیط اجتماعی خود میگیرد و از روزمرگی جدا میشود؛ اما از خاکستر شدن او مرغان دیگری بر میگشایند و تحمل رنج و درد و خاکستر شدن او هرگز بی ثمر نمیماند چرا که نسلی تازه بعد از او زنده میشود و افکار او را زنده نگه میدارد شاعر با سوختن خودش به نسلهای دیگر و نوآوران دیگر فرصت زندگی میبخشد. (جواری، ۱۳۸۸ ۲۰۰)

    ۲-۱-مانلی
    من نمیدانم پاس چه نظر
    می دهد قصه ی مردی بازم
    من همی دانم کان مولا مرد
    در بر چشمش ناگاهی دیدار نمود
    دل فریبنده ی دریای نهان
    گفت با او به تن آورده همه زحمت ره را هموار
    مرد این جا به چه سودی و به چه کار؟ پس به ناچار به لبها لرزان
    به سخن با آن مه پاره ی دریا افتاد
    بی گنا هستم من
    کار من صید در آب (نیما، ۱۳۸۹: ۵۲۸-۵۲۷)

    مانلی (۱۳۳۶) این اثر نمادین سرگذشت مرد ماهی گیری است که مانلی نام دارد که در یک شب مهتابی به دریا میرود. هنگامی که دریا را طوفان فرامی گیرد پری دریایی نمایان میشود مانلی در پاسخ پری دریایی که پرسید تو که هستی و در دریا
    چه میجویی؟ میگوید
    من که باشم که کسم نام برد
    ای بهین زاده ی دریای گران کار من صید در آب
    و اندر امید چه رزقی ناچیز
    همه عمرم به هدر رفته بر آب
    تنگ روزی تر از من کس نیست (همان: ۵۳۳)
    :مانلی نماد انسانهای تنها رنج دیده و استثمار شده است که روی پای خویش ایستاده اند شخصیتی که رنج بسیار کشیده و اکنون درون گرا است و معتقد است هرکس باید به فکر خودش باشد. الگوی کاملی از ارزشهای انسانی است، همواره لبریز از تلاش ولی نصیبی از این روزگار ستم گر نبرده است مانلی یک شخصیت نیست بیانگر یکی از طبقات اجتماعی است که مجبور
    هستند به امید روزی بسیار کم رنج بسیار تحمل کنند.
    مهربان گشته ی دریایی گفت:
    کوشش یک تن فرد
    چه بسا کافتد بی حاصل و این هست. اما آید اندر کشش رنج مدید
    ارزش مرد پدید
    اگرت رزق نه بر اندازه است
    و گرت رزق براندازه به کار
    در عوض هست تو را چیز دگر… (همان: ۵۴۷)

    پری دریایی آن سوی جهان بینی ،نیماست گویی این شخصیت با : تا با تمام صورت و سیرتهای خویش، بخشهایی از زندگی گم شده ی نیما و مانلی است که در طول عمر در پی آن بوده و به آن نرسیده است. دنیایی که در کلام پری دریایی برای خواننده مجسم میشود: دنیایی است که آرمان نیماست؛ جهانی که مثل وحشت آباد کنونی نیست (ذوالفقاری، ۱۳۸۸: ۲۰۰) پری دریایی از مانلی میخواهد که به عمق دریاها بیاید و شبی را با او بگذراند مانلی پس از تردیدهای فراوان می پذیرد و با پری به عمق دریاها می رود؛ شبی که انگار سالیان دراز طول کشیده است. وقتی که مانلی برمی گردد اثری از هیچ آشنایی نمی یابد و همه ی موجودات از جمله سوسمار و نیلوفر و خروس و … با او همدل و همرازند:
    برخلاف همه شبهای دگر
    هر چه با او به زبان دارد راز
    دم علم کرده به سنگی چالاک سوسماری به تن سربی رنگش گفت:
    «مرد دیر آمده از راه سفر صبح رسید
    بر تن سنگ هم از شبنم شب رنگ دمید آب «دوید» (نیما، ۱۳۸۹: ۵۶۵)

    ۲- تأثیر مکتب سمبولیسم در شعر سهراب سپهری

    اشیا و پدیده ها در شعر سپهری جاندار هستند و شاعر با آنها یکی میشود و بسیاری از آنها را در شعر خود تبدیل به نماد میکند .انار ،اقاقیا ،شعر ،سرو بید از اشیا و پدیدههایی هستند که در شعر سپهری تبدیل به نماد شدهاند. اندیشه در شعر سهراب تحت تأثیر مكتب سمبولیسم و سوررئالیسم است و طبیعت گرایی که از شاخههای این مکاتب است در آثارش فراوان سپهری دنیا گریزی است که پیوسته به دامن طبیعت پناه میبرد بلکه با تماشای طبیعت خداوند را می ستاید همه اجزای طبیعت دلیل خداوند هستند و در شعر او «شب» مظهر پلیدی و «کرکس» مظهر زشتی نیست و خداوند را در دل طبیعت احساس میکند.
    بیان نمادین در سهراب کاملاً با نیما یوشیج شاملو و اخوان متفاوت است او به لحاظ شکل ذهنی شعر و پیام راهش از نیما جدا است او تحت تأثیر فرهنگ هند و چین باستان شعرش تجریدی فلسفی و غنایی میشود و کاملاً سوررئالیستی مینماید.(شمیسا، ۱۳۸۲: ۵)

    ۱-۲-باران:
    ۱) باران سمبل تطهیر شویندگی، طراوت و نگاه تازه شریفیان، ۱۳۸۴: ۱۱۶)
    با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
    دوست را زیر باران باید دید .
    عشق را زیر باران باید جست… سپهری، ۱۳۸۱: ۲۹۲)
    (۲) باران سمبل مکاشفه، تجلی ،شهود واردات الهی و اشراق. (شریفیان، ۱۳۸۴: ۱۱۶)
    یک نفر آمد کتابهای مرا برد
    روی سرم سقفی از تناسب گلها کشید
    عصر مرا با دریچه های مکرر وسیع کرد
    میز مرا زیر معنویت باران نهاد (سپهری، ۱۳۸۱: ۴۰۶)
    (۳) باران سمبل باروری و تأثیرات آسمانی بر روی زمین است. (شریفیان، ۱۳۸۴: ۱۱۶)
    مرا راهی از تو به در نیست
    زمین باران را صدا میزند من تو را (سپهری، ۱۳۸۱: ۱۸۹)

    ۲-۲-خانه:
    ۱) خانه سمبل دل وجود و درون انسان است. آمده ام آمده ام، درها رهگذر باد عدم
    خانه ز خود وارسته جام دویی بشکسته سایه ی یک
    روی ،زمین روی زمان (سپهری، ۱۳۸۱ (۲۴۹)
    (۲) خانه سمبل نوعی نگاه خاص شاعرانه به هستی دنیای ،فکر ،ذهن و اندیشه است. (شریفیان، ۱۳۸۴: ۱۱۷)
    من با تاب من با تب
    خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام (سپهری، ۱۳۸۱: ۲۴۵)
    و هم چنین خانه از نظر سهراب سمبل نوعی زندگی خاص و دستگاه فکری است در واقع خانه میتواند مظهر آرمان شهر
    شاعر باشد.(شمیسا، ۱۳۸۱: ۹۲)
    من درین خانه به گمنامی نمناک علفها نزدیکم
    من صدای نفس باغچه را میشنوم (سپهری، ۱۳۸۶ ۲۸۶)

    ۳-۲-رخت:
    رخت ها را بکنیم
    آب در یک قدمی است (همان: ۲۹)
    رخت سمبل تعلقات مادی، سنتهای دست و پاگیر افکار کهنه و غبار عادات است. (شمیسا، ۱۳۸۲: ۵۳)

    ۴-۲-نوش دارو:
    شراب را بدهید
    شتاب باید کرد
    من از سیاحت در یک حماسه می آیم و مثل آب
    تمام قصه ی سهراب و نوشدارو را روانم (سپهری، ۱۳۸۱ (۳۵۷)

    نوش دارو: رمز حقیقت و وصال محبوب ازلی است. شریفیان ۱۳۸۴ (۱۲۵ شمیسا میگوید در اینجا نوشدارو رمز حقیقت است که همیشه بین آن و سالک سهراب داستانی و سهراب سپهری فاصله ای است. (شمیسا، ۱۳۸۱: ۱۷۳) در این شعر، شراب نیز رمزی برای کنار گذاشتن عقل استدلال اندیش و حسابگر و پناه بردن به سکر و بیخودی و واردشدن در فنا و تا آگاهی از هستی مادی است. (شریفیان، ۱۳۸۴: ۱۲۵)
    این شراب همان شرابی است که به تعبیر صوفیان در الست به انسان نوشانده شده و هنوز انسان از این می ازلی سرمست و سرخوش است
    همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
    که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی(سعدی، ۱۳۷۴: ۷۴۱)
    در شعر زیر سهراب برای شراب صفت دیرین آورده که یادآور می عرفانی است که در الست به انسان داده شده است: از شرابی دیرین شن تابستان در رگها (سپهری، ۱۳۸۱: ۳۳۴)

    ۵-۲-نیلوفر
    کار ما شاید این است
    که میان گل نیلوفر و قرن
    پی آواز حقیقت بدویم (همان: ۲۹۸)
    نیلوفر: سمبل عرفان، تجلیات ،روحانی نفحات ،الهی شکوفایی و بیداری و نیز دنیای اثیری و معنوی است. نیلوفر به خورشید چشم میدوزد و به سوی آن در حرکت است و گویی خورشید را میپرستد. (شریفیان، ۱۳۸۴: ۱۲۶)
    و نیز نوع مشهور آن که نیلوفر آبی خوانده میشود کوشش میکند حجاب آب را پس بزند و خود را به سطح آب برساند تا
    چشم بر معشوق یا خورشید بدوزد. ای ابر گه گاهی بگو آن چشمه ی خورشید را
    در قعر دریا خشک شد از تشنگی نیلوفرت
    (دهلوی، ۱۳۸۰: ۱۱۰)

    در شعر «گل آینه دشت» ،نیلوفر سمبل دنیای معنوی و اثیری است شریفیان، ۱۳۸۴: ۱۲۶)
    شبنم مهتاب می بارد دشت سرشار از بخار آبی گلهای نیلوفر می درخشد روی
    خاک آیینه ای بیطرح (سپهری، ۱۳۸۱: ۱۴۶)
    در شعر کوتاه گذار نیلوفر رمز بیداری عرفانی است (شریفیان ۱۳۸۴ ۱۲۷)
    باز آمدم از چشمه ی خواب کوزه ی تر در دستم
    مرغانی میخواندند نیلوفر وا میشد، کوزه ی تر بشکستم
    در بستم
    و در ایوان تماشای تو بنشستم (سپهری ۱۳۸۱: ۲۴۲)

    ۶-۲- هدهد:
    کجا است سمت حیات؟
    من از کدام طرف میرسم به یک هدهد
    و گوش کن که همین حرف در تمام سفر
    همیشه پنجره ی خواب را به هم میزد (همان: ۳۱۲)
    هدهد رمز پیر و راهنما و مرشد است. (شریفیان، ۱۳۸۴ ۱۲۷)

    قبل از سهراب عطار در منطق الطیر به این رمز توجه کرده است و هدهد را رمز پیر راهدان میداند.
    جمله گفتند این زمان ما را به نقد پیشوایی باید اندر حل و عقد تا کند در راه ما را رهبری زان که نتوان ساختن از خود سری عاقبت گفتند حاکم نیست کس قرعه باید زد طریق این است و بس قرعه بر ک اوفتد سرور بود در میان که تران مه تر بود
    قرعه افـکـنــکنـد بس لايق فتاد قرعه شان بر هـدهـد عـاشــــق فـتـاد جمله او را رهبر خود ساختند گر همی فرمود سرمی باختند هدهد هادی چو آمد پهلوان تاج بر فرقش نهادند آن زمان (عطار، ۱۳۸۳: ۳۰۳)

    ۳- تأثیر مکتب سمبولیسم در شعر مهدی اخوان ثالث

    اخوان ثالث در شعر خود نه به توصیف قناعت میکند. ، تصویر را اساس شعر میداند بلکه شعر خود را به ویژه شعرهای روایتی خود را به صورت شعر تمثیلی جلوه میشد بنابراین شعر اخوان به یک حساب دقیق شعری تمثیلی است؛ زیرا عرض شاعر از نقل وقایع و حکایت خود وقایع نیست بلکه قصه و روایت برای او وسیله ی بیان است. از همان آغاز که قصه ای را مطرح می کند در واقع در پی بیان مسئله ای اجتماعی یا فلسفی است. در شعر اخوان در همه جا باید به دنبال معنی و مفهوم سمبل و تمثیل .رفت (زرین کوب ۱۳۵۸ ۱۷۹)

    ۱-۳- کتیبه
    گروهی از زنان و مردان بسته به زنجیری در پای تخته سنگی شبیه کوه زندگی میکنند ندایی مبهم آنها را به خواندن راز روی تخته سنگ می خواند: یکی از آنها که زنجیرش رهاتر بود، بر فراز تخته سنگ میرود. بر روی کتیبه نوشته است: «کسی راز مرا داند / که از این رو به آن رویم بگرداند نور امید در دل آنها میتابد با هیاهو و تقلایی بسیار سنگ را برمی گردانند؛ کسی را روانه میکنند که راز کتیبه را برایشان بخواند اما با تعجب بسیار میبینند که نوشته ی روی تخته سنگ همان است که بر طرف دیگر آن نوشته بود دوباره همه را ناامیدی فرامی گیرد کسی راز مرا داند که از این رو به آن رویم بگرداند.» (اخوان ثالث،۱۳ :۱۳۵۳)

    اگر دل می کشیدت سوی دلخواهی
    به سویش می توانستی ،خزیدن لیک تا آنجا که رخصت بود (همان: ۹)
    جبر مطرح شده در این شعر نمود جبر تاریخ و طبیعت بشری میباشد و هم نماد جبر اجتماعی و سیاسی انسان امروز کتیبه نماد انسان مجبوری است که تلاش میکند راز هستی را بفهمد؛ اما نوشته ی آن سوی کتیبه نیز همانند این روی آن است. (براهنی، ۱۳۷۱ ۲۷۱/۱) فتاده تخته سنگ آن سوی تر، انگار کوهی بود
    و ما این سو نشسته خسته انبوهی (اخوان ثالث، ۱۳۵۳ ۱۴)
    این که بین افراد بسته به زنجیر و تخته سنگ فاصله ای است بیانگر فاصله ی آدمی با رمز و راز هستی است. (روزبه، ۱۳۸۴:)
    تخته سنگ نماد زندگی و طبیعت مردم میکوشند تخته سنگ را که نماد زندگی و طبیعت است بگردانند تا معمای هستی را کشف کنند؛ اما به همان چیزی پی میبرند که ابتدا دریافته بودند کسی راز مرا داند که از این رو به آن رویم بگرداند (اخوان ثالث، ۱۳۵۳: ۱۳)
    کتیبه تجلی عینی آمال و آرزوهای مردم است. در واقع خود آنها هستند که نجنبیدند اگر جنبیده اند به کلی خود را دگرگون نکرده اند. این خود آنها هستند که این روی و آن رویشان یکی است. آنها نخست باید ذهن خود را از قیود زندگی آزاد
    کنند تا بتوانند دنیا را هم دگرگون شده ببینند(براهنی، ۱۳۷۱: ۲۷۱/۱)
    زنجیر نماد اسارت با مفاهیم همه جانبه اش است.
    یکی از ما که زنجیرش کمی سنگین تر از ما بود، لعنت کرد
    گوشش را و نالان گفت: «باید رفت»
    و ما با خستگی گفتیم: «لعنت بیش باد گوشمان را چشممان را نیز باید رفت
    رفتیم و خزان رفتیم تا جایی که تخت سنگ آنجا بود
    یکی از ما که زنجیرش رهاتر بود بالا رفت آن که خواند: «کسی راز مرا داند که از این رو به آن رویم بگرداند (اخوان ثالث، ۱۳۵۳: ۱۱) شبه نماد شدت استبداد و اسارت است (براهنی، ۱۳۷۱: ۲۷۲/۱)
    شبی که لعنت از مهتاب می بارید و پاهامان ورم میکرد و میخارید شب شط جلیلی بود پر مهتاب
    به مهتاب و شب روشن نگه کردیم شب شط علیلی بود(اخوان ثالث ۱۳۵۳: ۱۳)

    ۲-۳- قصه ی شهر سنگستان
    دوتا کفتر
    نشسته اند روی شاخه ی سدر کهن سالی
    که روییده غریب از همگنان در دامن کوه قوی پیکر (همان: ۱۴)

    شهر سنگستان نماد ایران است که چون جزیره ای بی صاحب آغوش خود را به روی آفاق شرق و غرب و دزدان و صیادان ثروت های بیشمارش گشوده است و مردمانش با وجود تاراج ثروتهایشان بی اعتنا و خاموش هستند و صدای رهبران بیدار در آنها در نمیگیرد. (احمد پور، ۱۳۷۴: ۱۳۴)
    یکی از کبوترها از دیگری میپرسد این مرد پریشان حال که اینجا خوابیده کیست؟ و سرگذشتش چیست؟ آیا گرگ گلهاش را خورده است؟ یا تاجری است که کالایش را دریا فرو برده و یا عاشق سرگشته ای است که آواره ی کوه و بیابان گشته است.
    تصور میکنی نمیخواهد چهره ی ما را ببیند.
    نگفتی جان !خواهر این که خوابیده است اینجا کیست
    تو پنداری نمیخواهد ببیند روی ما را نیز کو را دوست می داریم
    نگفتی ،کیست باری سرگذشتش چیست؟ (اخوان ثالث، ۱۳۵۳ ۱۵)

    این پریشان حال شاهزاده ی شهر سنگستان است که دزدان دریایی به شهرش حمله کردند ولی هر چه از مردمش تقاضای کمک کرد هیچ کس به او جواب نگفت زیرا همه ناگهان سنگ و سرد گردیده بودند.
    یکی آواره مرد است این پریشان گرد
    همان شهزاده ی از شهر خود رانده
    نهاده سر به صحراها گذشته از جزیره ها و دریاها
    نبرده ره به جایی خسته در کوه و کمر مانده بلی دزدان دریایی و قوم جادوان و خیل غوغایی به شهرش حمله آوردند
    و او مانند سردار دلیری نمره زد بر شهر
    دلیران من ای شیران
    صدایی بر نیامد از سری زیرا همه ناگاه سنگ و سرد گردیدند
    از این جا نام او شد شهریار شهر سنگستان (همان: ۲۰)
    این قصه ی دردناک را شنیدم آیا کلیدی هست که این طلسم بسته را بگشاید؟ آری راه حلی هست. او باید در چشمه ی پشت کوهها تنش را بشوید و هفت ریگ از چشمه بردارد به نام هفت امشاسپندان و در چاه بیندازد. از آن چاه آب شیرین خواهد
    جوشید و بختش از خواب خواهد خاست
    چنین باید که شهزاده در آن چشمه بشوید تن…
    اهورا و ایزدان و امشاسپندان را
    با سرود سال خورد نغز بستاید. (همان: (۲۲)
    حال، شهریار خطاب به غار می گوید: «این دو کبوتر جلاوی بشارت گو، گفتنیها را گفتند و بشارتها را دادند و سوی آشیان رفتند اما من تمام این کارها را یک به یک انجام داده ام و به جای آب دود از چاه سر بر کرد آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟ غم دل با تو گویم غار! بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟
    صدا نالنده پاسخ داد: «آری نیست؟» (همان: ۲۴)
    کبوتران در این شعر نماد سفیران شرق و غرب هستند که تجویزها و راهنمایی هایشان برای ملل شرق، نه تنها سودی ه تجویزها و راهنمایی پس ندارد، بلکه در دافزا نیز هستند. هم چنین کبوتران نماد مبارزان دوره ی جنبش ملی نیز هستند که. از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ به جوخه ی اعدام بسته شدند. همچنین در این شعر، شاهزاده نماد مصدق است که سخنانش در مردم جامعه ی آن روز ایران تأثیری نبخشید و حتی او را تبعید و آواره نیز کردند. (کارگر، ۱۳۷۸: ۳۵۰)

    ۴- تأثیر مكتب سمبولیسم در شعر فروغ فرخزاد

    فروغ فرخزاد شاعری است عاطفی با زبانی بسیار صمیمی و مضامینی غنایی که در حوزههای کاملاً جدیدی به شاعری پرداخته است. یکی از این حوزه ها بیان عواطف و احساسات راستین خود میباشد که شعر صمیمانه را در ادبیات فارسی تقویت کرده است تا زمان او نگاههای زنانه ی او به جهان و مسائل زنان در شعر زنان شاعر دیگر سابقه نداشته است. او به زبان عادی مردم امروز از مسائل ایران و ایرانی دوران جدید سخن گفته است (شمیسا، ۱۳۷۶: ۱۷)
    منظومه ی «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» بهترین و مؤثرترین شعر فروغ است. این منظومه شعری بسیار صمیمانه است که با توصیف ناامیدی یک زن آغاز میشود زنی که در آستانه فصلی سرد ایستاده است. در این ،شعر، فصل زمستان سمبل مرگ و نیستی و پریشانی و ویرانی است دستهای این زن سیمانی و ناتوان است و نجات دهنده ی او که روحیه ی خودش باشد در گور خفته است. او به جفت گیری گلها میاندیشد یعنی به آغاز بهار اما این بهار در آینده نیست در حقیقت او به گذشته ی خویش می اندیشد. (همان: ۲۵)

    ۱-۴- شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
    و این منم
    زنی تنها
    در آستانه ی فصلی سرد
    در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
    و یأس ساده و غمناک آسمان
    و ناتوانی این دستهای سیمانی
    در کوچه باد میآید
    و من به جفت گیری گلها میاندیشم (فرخزاد، ۱۳۷۹: ۴۰۴)

    معلوم نیست منظور او از فصل سرد پاییز است یا زمستان زمستان سمبل مرگ و بی حرکتی است و پاییز فصلی است که به علت ایجاد تغییرات سریع در طبیعت آدمی را به مرور گذشتهها و عبرت از آن فرامی خواند. آستانه رمز عبور و انتقال و تغییر موقعیت است حرکتی بین تاریکی و روشنی گذشته و آینده ایستادن در آستانه، ماندن در خاطرات و قرار گرفتن در معرض تغییر است و از این رو برای روان آدمی خطرناک است شاید به این سبب بود ” که قدما در آستانه نشستن را شوم میدانستند و هر کس را که در آستانه مینشسته است به داخل فرامی خوانده اند. گویا در گذشته کسی که مطالباتی از کسی داشته است. آستانه ی در مینشسته یا می ایستاده است و نشستن در آستانه ی در را حرکتی طلب کارانه می دانسته اند و اگر کسی بر آستانه مینشسته است خطاب به او میگفتند: طلبکاری؟ مولانا در غزلیات شمس میگوید: شوم است بر آستانه منشین خانه درآ زود تاریک کند آن که او را جاش ستانه است (مولوی، ۱۳۷۷: ۶۹)
    آدمی باید تکلیف خود را روشن کند یا به خانه ی دل رود یا به خانه ی عقل یا در گذشته بماند یا قدم به آینده نهد. در این شعر، فروغ در آستانه ی گذشته و حال ایستاده است؛ اما او تاریکی گذشته را انتخاب می.کند. (شمیسا، ۱۳۷۶: ۳۰) زمان گذشت
    زمان گذشت
    و ساعت چهار بار نواخت
    چهار بار نواخت (فرخزاد، ۴۰۳:۱۳۷۹)
    از ظاهر عبارت فکر میکنیم منظور چهار بعد از ظهر است؛ اما در سطح سمبولیک منظور گذشت زمان و چهار فصل است. (شمیسا، ۱۳۷۶: ۳۲)
    من راز فصلها را میدانم و حرف لحظه ها را میفهمم (فرخزاد، ۱۳۷۹: ۴۰۴)
    حرف لحظه ها بیان فنای آنهاست لحظه ناپایدار و مضمحل شونده است. (شمیسا، ۱۳۷۶: ۲۵۵)
    و نردبام
    چه ارتفاع حقیری دارد (فرخزاد، ۱۳۷۸: ۲۵۷)

    نردبام سمبل اتصال بین گذشته و حال و رمز انتقال است رمز مرور خاطرات و دیدن زیرا میشود از نردبام بالا رفت از این جهت به خاطرات خوش مربوط (است و دور دست یا پایین را دید در مقابل پله به طرف پایین با خاطرات غم انگیز مربوط است. در شعر فروغ حرکت از پایین به بالا یا برعکس رمز بلاتکلیفی و تردد بین گذشته و حال است. (شمیسا، ۱۳۷۶: ۴۰) آیا دوباره من از پله های کنجکاوی خود بالا خواهم رفت
    تا به خدای خوب که در پشت بام خانه قدم میزند سلام بگویم؟ (فرخزاد، ۱۳۷۸: ۲۷۸)
    سهم من پایین رفتن از یک پله ی متروک است
    و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن
    سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره ها است (همان: ۲۴۹)
    انگار
    آن شعله ی بنفش که در ذهن پاک پنجره ها میسوخت
    چیزی به جز تصوّر معصومی از چراغ نبود (همان: ۲۵۸)
    شعله ی بنفش نوری خیال انگیز آرمانی و استعاره از آرزوها و خیالات و امید است. پنجره استعاره از چشم و ذهن است. بنفش در ذهن شاعر نمونه ی زیبایی آرمانی است یعنی شعله ی بنفش حقیقت نداشت بلکه تصور معصومانه ای از نور و امید و خوش بختی بود نه خود آن چراغ سمبل امید و خوشبختی و عشق و کانون خانوادگی است. (شمیسا، ۱۳۷۶: ۴۳) و ماهیان چه گونه گوشتهای مرا می جوند
    چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه میداری (فرخزاد، ۱۳۷۸: ۲۵۹)
    در اعماق یک دریای رمز وجود سرد در حال غرق شدن است هزاران هزار سال گذشته است ماهیان که رمز سفر و عبور هستند جسم او را میخورند. من سردم است و از گوشوارههای صدف بیزارم (همان ۲۵۹)
    گوشواره ی صدفی رمز گری و مرگ است زیرا صدف جز صدای مبهم اعماق دریاها را منتقل نمی کند. در اعماق دریا فرورفته است و چون اجساد دریایی مرجانها بر استخوانهایش خانه کرده اند زیستن در انزوای دریا رمز زندگی و مرگ توامان
    است. (شمیسا، ۱۳۷۶: ۴۹)

    ۲-۴-خورشید:
    کسی مرا به آفتاب
    معرفی نخواهد کرد
    کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد (فرخزاد، ۱۳۷۸: ۲۹۷)
    خورشید (آفتاب) سمبل زندگی و حیات وامید و یادآور ایام خوش زندگی است.

    ۳-۴-باغچه
    باغ چه نیز در ارتباط با درخت و چمنزار رمز زندگی کلی زندگی خانوادگی و زندگی خود شاعر است. (شمیسا، ۱۳۷۶:)
    کسی نمی خواهد
    باور کند که باغچه دارد می میرد
    که قلب باغ چه در زیر آفتاب ورم کرده است
    که ذهن باغچه دارد آرام آرام
    از خاطرات سبز تهی میشود و حس باغ چه انگار
    چیزی مجرد است که در انزوای باغچه پوسیده است (فرخزاد، ۱۳۷۸: ۲۸۰)

    ۵- تأثیر مکتب سمبولیسم در شعر الف. بامداد

    برای کشف هر معنی محتملی از شعرهای خوب شاملو باید شعر را تأویل کنیم در شعر شاملو این ابهام بیش از همه ناشی از دو عامل است یکی زبان پرراز ورمز شاملو که در آن کلمات به دلالتهای اولیه و قراردادی خود اشاره ندارند، دوم فضای خالی میان پاره های شعر است که باید با فعالیت ذهنی خواننده پر شود برای این منظور در اینجا تعدادی از شعرهای شاملو را بررسی میکنیم (پور نامداریان، ۱۳۷۴ ۲۵)

    ۱-۵-کلاغ :
    هنوز
    در
    فکر آن کلاغم در دره های پوش
    با قیچی سیاهش
    بر زردی برشته ی گندم زار با خش خشی مضاعف
    از آسمان کاغذی مات
    قوسی برید کج
    و رو به کوه نزدیک
    با غارغار خشک گلویش
    چیزی
    گفت
    که کوهها بی حوصله
    در زل آفتاب
    تا دیرگاهی آن را
    با حیرت
    در
    کله های سنگی شان
    تکرار می کردند
    گاهی سؤال میکنم از خود که
    یک کلاغ
    با آن حضور قاطع بی تخفیف
    وقتی صلات ظهر
    با رنگ سوگوار مصرش
    بر زردی برشته ی گندم زاری بال میکشد
    تا از فراز چند سپیدار بگذرد
    با آن خروش و خشم
    چه دارد بگوید
    با کوه های پیر
    کاین عابدان خسته ی خواب آلود
    در نیم روز تابستانی
    تا
    دیرگاهی آن را باهم
    تکرار کنند؟ (شاملو، ۱۳۷۷: ۲۷۶-۲۷۵)

    معنای ظاهری این شعر پرکشیدن کلاغی بر فراز گندمزار برشته در مسیری کج و منحنی در حالی که غارغار میکند و کوهها با بی حوصلگی آن را تکرار میکردند این کلاغ در این گرمای وسط روز چه چیزی برای گفتن به کوههای کهنسال دارد که کوهها سخن او را برای مدتی تکرار میکنند؟ در این شعر کلمات عامیانه مثل ،برشته خش خش زل ،آفتاب صلات مظهر و کله دیده میشود و البته شعر موزون است در وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن در بعضی مصراعها زحافهای آن رعایت نشده است و گویی شاعر این وزن را به کار برده که سخن او با زبان نثر امروز تفاوتی داشته باشد (پور نامداریان، ۱۳۷۴ ۳۶) در این شعر به کوهها و کلاغ شخصیت انسانی بخشیده شده است و سؤالاتی از این قبیل به وجود میآید که چرا کلاغ خشمگین است؟ و چرا کوهها پیر و خواب آلوده اند چرا آسمان مات و کاغذی است؟ و شاعر چه نشانههایی برای هدایت خواننده در شعر قرار داده است که ما باید این نشانهها را پیدا کنیم؟ نخستین نشانه راهنما کلمه ی «یوش» است که زادگاه نیما یوشیج و با شنیدن نام نیما نظرهای او نسبت به ،شعر ،زبان وزن و قافیه و همچنین پرداختن به واقعیت های موجود جامعه و مردم نزدیک کردن زبان شعر به زبان محاوره و زبان مردم به یاد میآید.

    آیا کلاغ شعر شاملو و گندمزار ،برشته نیما یوشیج و واقعیتهایی که نیما میخواست در شعر بیان کند نمیباشد؟ تضاد و تقابل رفتار کلاغ و شخصیت ،کوهها تضاد و تقابل رفتار و شخصیت نیما را در مقایسه با مخالفان کهن سرا در ذهن تداعی میکند.
    در واقع این شعر دفاع از نیما و نظرگاههای اوست و شاعر همان وزنی را انتخاب کرده که نیما به کار میبرده است. این مزرعه ی آماده ی درو که هم مظهر رنج و هم مظهر نیاز خلق است به حال خود رها شده است؛ کوهها با آن که در کنار این واقعیت هستند نه تنها از آن هیچ سخنی نمیگویند بلکه حتی این واقعیت در آنها تأثیری هم ندارد. آنان پیر، خواب آلود، بی حوصله و انفعال پذیرند و یادآور بسیاری از فضلا و ادبای معاصرند که واقعیت ،اطراف عواطف آنان را تحریک نمی کند و سخن و اندیشه ی نو را نیز نمیپذیرند آنها چون کوه فقط آواها را منعکس میکنند. در این فضای سنگ شده همان کلاغ است که بیدار است. حضور نیما یوشیج در شعر فارسی و تحولی که ایجاد میکند خیلی شبیه به حضور کلاغ مورد بحث در آن فضای بسته و سنگ شده است. نیما به جای گفتن از گل و بلبل به واقعیتهای تلخ و خشن زندگی مردم می پردازد. همان طور که کلاغ با پرواز خود آسمان مات کاغذی را میبرد، نیما نیز با نوآوریهای خود در قواعد صوری و مضامین واقعیت گریز شعر کهن رخنه می افکند. شعر نیما نیز چون خش خش کلاغ چرت کهنه سرایان را پاره می.کند شاملو قصد ندارد یکسره شعر کهن فارسی را محکوم کند. بلکه دفاع از نیما و حمله به کهن سرایان ناشی از واقعیت گریزی و بی دردی آنهاست. کلمه ی کاغذ میتواند یادآور انبوه کاغذهایی باشد که دیوانهای کوچک و بزرگ شعر فارسی را تشکیل میدهد و این که کلاغ با قیچی بالهایش قوسی کج از آسمان مات کاغذی را میبرد اشاره ای به بی اعتباری آن شعرها تردید نکردن نیما در کار تخریب و اصلاح و آشکار کردن بیفایدگی آن داشته باشد. (پور نامداریان، ۱۳۷۴: ۴۶-۴۵)

    ۲-۵-کلید

    کلید بزرگ نقره در آبگیر سرد
    شکسته است
    در دروازه ی تاریک بسته است
    مسافر تنها!
    با آتش حقیرت
    در سایه سار بید
    چشم انتظار کدام
    سپیده دمی؟
    هلال روشن
    در
    ر آب گیر سرد
    شکسته است و دروازه ی نقره کوب
    با هفت قفل جادو
    بسته است (شاملو، ۱۳۷۷: ۱۲۰)

    در این شعر ناامیدی موج میزند و شب رمز جامعه است. در دروازه ی تاریک و نقره کوب شب با هفت قفل جادو بسته است. کلید شکستن آن نیز شکسته است تصویر شکسته ی هلال ماه در آب گیر سرد تصویر شکستن کلید گشایش شب حاکم بر جامعه در آب گیر سرد رکود و سکون و ناامیدی از امکان گشایش در دروازه ی این شب و رود سپیده دم است و ناامیدی شاعر که چون مسافری تنها با آتش شعر خویش در انتظار سپیده است و از ناامیدی آتش خود را در این شب، ناچیز و حقیر میبیند.

    نتیجه گیری تاثیر مکتب سمبولیسم بر شعر تنی چند از شاعران معاصر

    نماد و سمبل از دیرباز در شعر شاعران گذشته ی ایرانی وجود داشته است. در این میان سهم شاعران عارف و عارفان شاعر چون سنایی، عطار، مولوی سهروردی و عین القضات از دیگران بیشتر است. آغازگر سمبولیسم معاصر ایران نیما یوشیج است. او تحت تأثیر مکتب سمبولیسم فرانسه شعر آزاد را وارد شعر فارسی کرد بین شعر سمبولیسم ایران و شعر سمبولیسم فرانسه شباهتها و تفاوتهایی وجود دارد در هر دو عدول از عروض سنتی و کوتاهی و بلندی مصراعها وجود دارد و هر دو نمادهایی دارند که نیازمند تأویل و رمزگشایی است اما در شعر سمبولیسم ایران مسائل و مشکلات اجتماعی مطرح میشود و نوعی شعر جامعه گرا است ولی سمبولیسم فرانسه مکتب زیبایی گرایی در هنر است و دردهای اجتماعی در آن مطرح نمیشود. بعد از نیما در شعر شاعرانی چون شاملو سپهری فروغ فرخزاد، اخوان ثالث و … میتوان تأثیر مکتب سمبولیسم را مشاهده کرد. با بررسی نمادهای شعر این شاعران معاصر میتوان از وضعیت اجتماع آن روز شناخت بیشتری به دست آورد.

    منابع و مآخذ
    اخوان ثالث مهدی (۱۳۵۳) از این اوستا، تهران: مروارید الحمد
    (۱۳۵۴). آخر شاه نامه تهران مروارید
    (۱۳۵۷). زمستان، تهران: مروارید
    پور، علی. (۱۳۷۴) رمز و رمز گرایی در اشعار اخوان، چاپ اول، تهران: ترنج
    پورنامداریان، تقی (۱۳۷۴) سفر در مه چاپ اول تهران زمستان
    ثروت، متصور (۱۳۸۵) آشنایی با مکتب های ادبی، تهران: سخن
    جواری، محمدحسن. (۱۳۸۸). «تحلیل تطبیقی ققنوس و آلبا تروس، پژوهشهای زبان و ادب فارسی، شماره ۱، ص ۲۲۲-۱۹۹
    چلو یکه چارلز (۱۳۷۸) سمبولیسم ترجمه ی مهدی سحابی، تهران: مرکز
    حسین پور چاقی، علی (۱۳۸۴) جریانهای شعر معاصر فارسی، تهران: امیر کبیر
    خاقانی افضل الدین (۱۳۶۸) دیوان اشعار به کوشش دکتر ضیاء الدین ،سجادی، چاپ سوم، تهران: زوار
    شاملو احمد (۱۳۷۲)، هوای تازه، تهران: نگاه
    (۱۳۷۶)، در جدال با خاموشی، تهران: سخن
    (۱۳۷۷) بن بست ها و پیرهای عاشق به انتخاب ع. پاشایی، تهران: ثالث
    دست غیب، عبدالعلی (۱۳۸۷). چگونگی شکل بندی و ساخت فرم شعر نو فارسی»، اطلاع رسانی و کتابداری شماره ی ۱۳۵، ص ۵-۳
    دهلوی، امیر خسرو (۱۳۸۰) دیوان اشعار تصحیح محمد روشن، تهران: نگاه
    زرین کوب، حمید (۱۳۵۸) چشم انداز شعر فارسی، تهران: توس
    ذوالفقاری، محسن. (۱۳۸۲) تحلیل ساختار و محتوا در منظومه ی مانلی زبان و ادبیات دانشگاه اصفهان، ص سپهری، سهراب. (۱۳۸۱) هشت ،کتاب چاپ سی و دوم، تهران: طهوری سعدی مصلح الدین (۱۳۷۴). کلیات تصحیح محمد علی فروغی، تهران: جاویدان
    سید حسینی رضا (۱۳۷۱) مکتب های ادبی، تهران گلشن ۱۹۹-۲۲۳
    شریقیان، مهدی. (۱۳۸۴). «نماد در اشعار سهراب سپهری» پژوهشنامه علوم انسانی دانشگاه همدان، شماره ی ۴۶
    شميسا، سیروس (۱۳۸۲) نگاهی به سپهری چاپ هشتم، تهران: صدای معاصر
    (۱۳۷۶) نگاهی به ،فروغ چاپ سوم، تهران: مروارید
    عطار، فریدالدین (۱۳۸۳). منطق الطیر، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: سخن
    کارگر، یحیی (۱۳۸۷) مرد پای فرهنگ توده در اشعار مهدی اخوان ثالث نشریه ی شناخت شماره ۱۲، ص ۳۶۴-۳۳۵

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    کیمیا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»