بررسی-ساختار-جملات-نشاندار-در-اشعار-فروغ-فرخزاد

بررسی ساختار جملات نشاندار در اشعار

  • بررسی ساختار جملات نشاندار در اشعار فروغ فرخزاد : هر یک از کلمات به ،تنهایی خارج از جمله یا متن نمیتوانند تمام بار اطلاعاتی مورد نظر گوینده را به مخاطب برسانند؛ در واقع معنای اصلی و دقیق هر کلمه در «جمله» تعیین میشود کلمات مطابق نقشهای مختلف نحوی در کنار یکدیگر چیده میشوند. برای دریافت درست و معقولانه معنای کلمات باید آنها را براساس قوانین خاص هر زبان در کنار یکدیگر قرار داد ترتیب توالی کلمات در جمله رابطه مستقیمی با تأثیر گذاری آن بر مخاطب دارد. مخاطبان هر زبانی میتوانند بر اساس ترتیب توالی کلمات دو نوع اطلاع از جمله به دست آورند جزء اصلی و پایه ای جمله دارای اطلاع نو است؛ معمولاً این قسم ركن اصلی جمله است و در جمله وجود دارد سایر ارکان جمله که اطلاع جدیدی مخاطب نمیدهد و از پیش برای او روشن است اصطلاحاً اطلاع کهنه» نامیده می شود.
    هم اگر ترتیب توالی کلمات در جمله تغییر کند صورت قرارگیری اطلاع نو و کهنه» آن ، جابه جا می شود تکیه منطقی جمله هم عوض میشود پس نقش زبانی کلام دگرگون می گردد ترتیب توالی کلمات جمله در هر زبانی یکسان نیست بر اساس ماهیت و ساختار زبانها این ترتیب متفاوت است اگر ترتیب توالی کلمات جمله مطابق با ساختار و ماهیت زبان باشد.
    جمله پدید آمده اصطلاحاً جمله ای «بی نشان» است، اما اگر نظم متداول جمله در آن زبان تغییرکند، اصطلاحاً جمله ساخته شده جمله «نشاندار» نام دارد جملات «خبری» بی نشان ترین وکاربردی ترین شکل جمله در هر زبان است ترتیب توالی کلمات در جملات زبان فارسی قوانین ویژه ای دارد. بر اساس قوانین دستوری زبان فارسی «نهاد ابتدا» و «گزاره» بخش پایانی جمله را تشکیل میدهند. مطابق نظام جمله بندی زبان فارسی ترتیب توالی کلمات در جمله «خبری» چنین است:
    فاعل +مفعول + ادات + فعل=نهاد+گزاره
    بر اساس این چینش جایگاه «اطلاع» نو در بخش پایانی ،جمله، «گزاره» قرار دارد. مثلاً: رضا او را در خیابان دید.

    اطلاع نو در جمله بالا در بخش پایانی ،جمله گزاره او را در خیابان دید آورده شده است. میتوان ترتیب توالی کلمات درون جمله را در زبان فارسی تغییر داد و آن را در اشکال متفاوتی به کار برد مثلاً میتوان جمله بالا را به اشکال زیر به کار برد:
    در خیابان رضا او را دید.
    رضا در خیابان او را دید.
    او را در خیابان رضا دید.
    در خیابان او را دید رضا
    گاهی حتی میتوانیم رکن اصلی اطلاع کهنه جمله را حذف کنیم:
    او را در خیابان دید.
    یا رکن اصلی «اطلاع نو» را در آغاز جمله به کار بریم:
    دید در خیابان او را رضا.
    هر یک از جملات بالا نسبت به جمله نخست نشاندار» هستند تغییر ترتیب اصلی توالی کلمات جمله موجب «نشاندار» شدن آن می شود نقش نحوی کلمات در هنگام تغییر توالی آنهادر جمله تغییر نمیکند یعنی اگر کلمه ای در جمله بینشان از لحاظ نحوی «متمم» باشد در جمله «نشاندار» نیز متمم» است؛ مثلاً واژه خیابان در جمله نخست «متمم» است، این واژه در جمله دوم نیز «متمم» است، اما به لحاظ ساختار و چینش واژگانی خاص این واژه در جمله دوم در جایگاه «فاعل» قرار گرفته است. «مبتدا» شدن واژگان غیر فاعل در یک جمله نشان دهنده تأكید کلامی گوینده است گویندگان زبان فارسی با استفاده از این شیوه سعی میکنند علاوه بر مؤکد ساختن کلام خود نقش زبانی جمله ها را تغییر دهند. مثلاً نقش زبانی در جمله نخست مثال بالا ارجاعی است اما نقش زبانی در آخرین جمله مثال بالا به خاطر آن که فعل در جایگاه «مبتدا» قرار گرفته، «نقش شعری است. کاربرد ساختارهای غیر دستوری در جمله باعث ، برجستگی جمله می شود؛ شیوه بیان یا صورت زبان در چنین جملاتی خلاف هنجار اصلی دستور زبان است معیارهای معنایی واژگان در این جملات بر خلاف معنای اصلی و حقیقی آنهاست. این جملات به اصطلاح «شعر» خوانده میشوند. همه افراد جامعه از جملات «نشاندار» استفاده نمیکنند بلکه تنها گروهی از آنها، شاعران و نویسندگان این گونه جملات را در آثار خود به کار میبرند آنها با تغییر ترتیب توالی کلام خود جملات خاصی می آفرینند تا بر مخاطبانشان تأثیر بیشتری .گذارند به نظر میرسد هرچه میزان آفرینش جملات «نشاندار در اثر شاعر یا نویسنده ای بیشتر ،باشد تأثیر گذاری و ماندگاری او در میان مخاطبان بیشتر خواهد بود.

    نویسنده : دکتر سالومه رستم پور

    از آرشیو مطالب نیز دیدن کنید:

    نقد ادبی فروغ فرخزاد

    بررسی ساختار جملات نشاندار در اشعار فروغ فرخزاد

    «فروغ فرخزاد با به کارگیری جملات نشاندار توانسته است علاوه بر تأثیرگذاری بیشتر بر ،مخاطبانش سبکی جدید در شعر فارسی ایجاد کند او با در هم ریختن ساختار اصلی جملات زبان فارسی کوشید جملات بدیع و ماندگاری را پدید آورد بسیاری از اشعار «فرخزاد» مطابق
    معیارهای اصلی دستور زبان فارسی نیست؛ مثلاً:
    به لب هایم مزن قفل خموشی که
    در دل قصه ای ناگفته دارم
    (اسير، ص ۷۳)

    مصراع نخست قطعه بالا یک جمله «نشاندار» است؛ نقش نحوی واژگان این جمله چنین است «متمم + فعل + مفعول». به نظر میرسد رعایت وزن شعر عامل مهمی برای همنشینی کلمات جمله باشد. آرایش کلمات در این جمله تابع وزن است. شاعر با استفاده از «وزن» سعی کرده ضمن برهم زدن هنجار منطقی حاکم در جمله بر بلاغت کلام خود بیافزاید. او با یاری «وزن» توانسته است جایگاه کلمات را در جمله تغییر دهد و آنها را آنگونه که خود میپسندد در کنار یکدیگر جای دهد. «فرخزاد» از این شگرد زبانی پسیار در آثار خود استفاده کرده است. او با جابه جا کردن اجزای اصلی جمله کوشید پیامش را شیواتر و تأثیر گذارتر به مخاطبش برساند. ساختار جملات «نشاندار» اشعار او را میتوان بر مبنای جابه جایی عناصر جمله با ذکر نمونه هایی به انواع زیر ا جابه جایی عناصر جمله با ذکر نمونهایی به انواع زیر تقسیم کرد:

    فعل در جایگاه مبتدا

    رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
    راهی به جز گریز برایم نمانده بود (اسير، ص ٦١)
    می دمیدم در نی افسونی بادش/ تا ز بستر رودها چون مارهای تشنه برخیزند. (عصیان، ص ۵۲)
    می دریدم پرده های دود را تا در خروش باد / دختر آتش بر قصد مست در آغوش جنگلها (عصیان، ص ٥٢)
    مینشینم خیره در چشمان تاریکی
    میشود یک دم از این قالب جدا باشم؟ (عصیان، ص ٤٢)
    باز هم دستی مرا چون زورقی لرزان
    میکشد پاروزنان در کام توفانها (عصیان، ٤٤)
    می کشدی خلق را در کوره راه عمر
    چشم هاشان خیره تصویر آن دنیا
    باشد که بانگ وحشی این فریاد / پیچد در آسمان شباب تو (عصیان، ص ٥٨)
    روزی رسد که چشم ت حضرت الغزد بر این ترانه دردآلود (عصيان، ص ٦٠)
    عاقبت بند سفر پایم بست
    می روم خنده به لب خونين دل (اسیر، ص ٥٥)
    میخواند آن نهفته نامعلوم / در ضربه های نبض پریشانم (اسیر، ص ۱۲)
    میبندم این دو چشم پرآتش را
    تا گردی درون دو چشمانش(اسير، ص ١٥)
    لرزید بر لبان عطش کرده اش هوس
    خندید نگاه گریزنده اش (اسیر ص٤٤)
    می برم تا ز تو دورش سازم از تو ای جلوه امید وصال
    می روی خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش (اسير، ص ٥٦)
    ندانستند این بیگانه مردم
    که بانگ او طنین ناله ها بود (اسير، ص ٥٨)
    می درخشد شعله خورشید / بر فراز تاج زیبایش(دیوار، ص ۲۰)
    می نهم پا بر رکاب مرکبش خاموش
    می خزم در سایه آن سینه و آغوش (دیوار .ص۲۲)
    می کشم همره او زین شهر غمگین رخت (دیوار، ص ۲۳)
    نیست یاری تا بگویم راز خویش ناله پنهان کرده ام در ساز خویش(اسیر، ص ۷۷)
    می خزد در ظلمت قلبم / وحشت دنیای تنهایی(دیوار، ص (۹۲)
    سنگفرش کوچه های دور
    نور محوی از پی فانوس شبگردان(دیوار .ص ۹۸)
    می خزم از تو در دامن صحرا / سخت بفشارم بروی سبزه پا را (دیوار، ص ۱۲۲)
    می گریزم از تو در ساحلی متروک / از فراز صخره های گمشده در ابر تاریکی (دیوار، ص۱۲۲)
    بشنوم از لا به لای بوته های خشک
    نغمه های شادی مرغان صحرا را(دیوار، ص ۱۲۳)
    می تراوم همچو عطری از گل رنگین رؤیاها / می خوم در موج گیسوی نسیم شب / می روم تا ساحل خورشید(دیوار .ص ۱۲۳)
    گذشتم از تن تو زآن که در جهان / تنی نبود مقصد نیاز من (دیوار، ص ١٣٤)
    دیدم که در وزیدن دستانش / جسمیت وجودم / تحلیل می رود (تولدی دیگر، ص ٥٢)
    می دویدم در بیابانهای و هم انگیز / می نشستم در کنار چشمه ها سرمست
    می شکستم شاخه های راز را اما / از تن این بوته ها هر دم شاخه ای می رست (عصیان، ص ۱۷)
    می خزیدم در دل امواج سرگردان می گسستم بند ظلمت را ز پای خویش (عصیان، ص ۱۷)
    می ترسم از این نسیم بی پروا گر با تنم این چنین در آویزد(دیوار، ص ١٤٧)
    گوش دادم / گوش دادم به همه زندگیم دادم / دادم به همه زندگیم (تولدی دیگر، ص (٤٩)

    جابه جایی اجزای فعل مرکب

    در دامن سکوت غم افزایت
    اندوه خفته می دهد آزارم (اسير، ص٥٢)
    می خزم در سایه آن سینه و آغوش آ می شوم مدهوش
    خوب دانم که مرا برده ز یاد(دیوار، ص ۲۲)
    دل بکنم بنیادش (اسير، ص ٦٦)
    مرو بگذار در این واپسین دم از دیدارت دلم سیراب گردد / شبح پنهان شد و در خورد برهم (اسیر، ص ٥٩)
    باد از داروی تلخ خواب / عاقبت بر زخم بیداری نهم مرهم دیوار (ص۱۲۸)
    شادی و غم منی به حیرتم
    خواهم از تو در تو آورم پناه(دیوار، ص ۲۸)
    ناگهان در خانه می پیچد صدای در
    سوی در گویی ز شادی می گشایم پر (دیوار، ص ۲۲)
    موج وحشیم که بی خبر ز خویش / گشته ام اسیر جذبه های ماه(دیوار، ص ۲۸)
    تا سوی او دگر نکنی پرواز (اسیر، ص ۱۷)
    به بیمار دل خویش می دهم گوش (اسیر، ص ۲۰)
    مبتدا در جایگاه فعل
    به سوی ابرهای تیره پر زد / نگاه روشن امیدوارم (عصیان)
    پریشان رنگین افقهای فردا / نگاه مه آلود دیدگانت(دیوار، ص ۸۲)
    تا بی نهایت / تا آن سوی حیات / گسترده بود او (تولدی دیگر، ص ٥٢)
    آن چنان می کوفتم بر فرق دنیا مشت تا که «هستی» در تن دیوارها می مرد (عصیان، ص ٤٤)
    کاشچون آینه روشن می شد
    دلم از نقش تو و خنده تو ( دیوار ص ٤۰)
    قایم موشک بازی می کردن تو چشاش /دو تا نگین گرد صاف الماسی (تولدی دیگر، ص ۱۱۹)
    ای بسا شبها که در خواب من آمد و
    چشم هایش چشمه های اشک و خون بودند (عصیان، ص ۲۳)
    چرا افسرده است این قلب / پرسوز(اسیر، ص ۱۹)
    لا به لای گردن و موهایم
    گردش کند نفس هایش (اسیر، ص ۱۳)
    روزها رفتند و در چشمم سیاهی ریخت ظلمت شبهای کور دیرپای تو (عصیان، ص ١٦)
    لب گرمی که آن خفته به امید و نیاز بوسه ای داغ تر از بوسه خورشید جنوب
    (دیوار، ص (٨٦)

    مفعول در جایگاه مبتدا

    دستهایم را در باغچه میکارم / سبز خواهم شد میدانم، می دانم، می دانم
    (تولدی دیگر، ص ١٥٣)
    هر قصه ای که خواندی به گوش او در دل سپرد و هیچ ز خاطر نبرده است
    (اسير، ص ٤٤)
    آبرویی را که هر دم میبری از خلق در ترازوی تو ناگه جستجو کردن (عصیان، ص (۳۱)
    او را فشرده بودم / در هاله حریق (تولدی دیگر، ص (٥٢)
    خویش را آیینه ای دیدم تهی از خویش
    زمان نقشی در آن افتد به دست تو(عصیان، ص ۱۹)
    نغمه هایی را که ما با خشم
    در سکوت سینه می رانیم( تولدی دیگر، ص ١٥٢)
    دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این دیگر هوای دلی دیگر نمی کنم (اسير .ص٤٣)
    تا هزاران طعمه در دام افکنم ناگاه
    عالمی را پر خروش از بانگ نامم کرد (عصيان، ص ٢٤)
    تو را میخواهم و دانم که هرگز
    به کام دل در آغوشت نگیرم (اسير، ص ٢٣)

    مفعول در جایگاه فعل

    با هزاران جوانه میخواند / بوته نسترن سرود تو را (عصیان ص١٣٤)
    در کنار چشمه های سلسبیل تو ما نمی خواهیم آن خواب طلایی را(عصيان، ص٣٤)
    می سایم از امید بر این در باز / انگشت های نازک و سردم را (عصیان، ص ۵۸)
    صدایم رفت تا اعماق ظلمت
    به هم زد خواب شوم اختران را (عصیان
    کمر نارون پیر شکست / تا که بگذاشت بر آن پایش را (اسیر، ص ۷۰)
    بوسه های پرشررش جویم
    لذات آتشین هوس ها را (اسیر، ص ۱۳)
    اگرعمری به زندانم کشیدی
    رها کن دیگرم این یک نفس را(اسیر، ص ۳۵)
    اگر خواهم خاموشی گزینم پریشان می کنم کاشانه ای را
    آن شمعم که با سوز دل خویش فروزان می کنم ویرانه ای را (اسير، ص (٣٥)
    آیینه همچو چشم بزرگی / یکسو نشسته گرم تماشا / بر روی شیشه های نگاهش / بنشانده روح عاصی شب را (عصیان، ص ۷۱)
    بشنوم از لا به لای بوته های
    نغمه های شادی مرغان صحرا را (دیوار، ص ۱۲۳)
    در غروبی دور / چون کبوترهای وحشی زیر پر گیرم دشتها را کوه ها را آسمانها را (دیوار، ص ۱۲۲)
    چشمی خیره شد شاید بیابد
    نهانگاه آرزو را (اسير، ص ٥٨)
    آخرین لحظه تلخ دیدار
    سربه سر پوچ دیدم جهان را(عصيان، ص ٦٤)
    حافظ آن پیری که دریا بود و دنیا بود بر جوی بفروخت این باغ بهشتی را
    من که باشم تا به جا می نگذرم از آن تو بزن بر نام شومم داغ زشتی را(عصيان، ص ٣٤)
    آه… آیا ناله ام ره میبرد در تو
    تا زنی بر سنگ جام خودپرستی را
    یک زمان با من نشینی با من خاکی
    از لب شعرم بنوشی درد هستی را (عصیان، ص ١٥)
    شعله سان می کشم تا خرمنت سوزم یا خمش سازی خروش بی شکیبم را (عصیان، ص ۱٥)
    من تشنه صدای تو بودم که می رود در گوشم آن کلام خوش دلنواز را (عصیان، ص۸۲)
    دستی که با یک گل را از پشت دیواری صدا می زد / یک دست دیگر را (تولدی دیگر، ص ١٤)
    و نگار بربسته ام در چشم پر از غم را (اسير، ص ٥١)
    به خدا از می برم از شهر شما
    دل شوریده و دیوانه خویش را (اسير، ص ٥٣)
    رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید
    دیگر چگونه عشق تو را آرزو کنم (اسير، ص٤٤)
    دستی درون سینه من می ریخت
    سرب سکوت و دانه خاموشی (عصيان، ص ٩٤)

    متمم در جایگاه مبتدا

    با هزاران جوانه می خواند
    بوته نسترن سرود تو را (عصیان، ص١٣٤)
    در کنار چشمه های سلسبیل تو
    ما نمی خواهیم آن خواب طلایی را (عصيان، ص ٣٤)
    به خدا مبرم از شهر شما
    دل شوریده و دیوانه خویش(اسير، ص ٥٣)
    در غروبی دور / چون کبوترهای وحشی زیر پر گیرم / دشتها را کوه ها را آسمانها را
    (دیوار ص ۱۲۲)
    در بوسه های پر شررش جویم
    الذات آتشین هوس ها را (اسير، ص ۱۳)
    به چشمی خیره شد شاید بیابد
    نهانگاه امید و آرزو را (اسير، )
    از پیش من برو که دل آزارم
    ناپایدار و سست و گنه کارم (اسیر، ص ۲۹)
    تا داغ و پرتپش نشود قلبم
    از شعله نگاه پریشانش (اسير، ص ۱۵)
    در گیسوان آن زن افسونگر
    دیوانه وار عشق و هوس ریزد (اسير، ص ١٦)
    دامنم غنوده بود طفلی و من ز مهر
    بوسیده ام دو دیده در خواب رفته را (اسير،)
    از چهره طبیعت افسونکار
    بربسته ام در چشم پر از غم را (اسير)
    مرو بگذار در این واپسین دم و دیدارت دلم سیراب گردد / شبح پنهان شد و در خورد برهم (اسير، ص ٥٩)
    ز جمع آشنایان می گریزم
    کنجی می خرم آرام و خاموش (اسیر، ص ۲۰)
    در چشم روز خسته خزیده است
    رؤیای گنگ و تیره خوایی (عصیان، ص ٦٩)
    در جهانی خفته در آرامشی جاوید
    نرم می لغزم درون بستر ابری طلایی رنگ(دیوار، ص ١٢٤)
    و دل باغچه خانه تو
    شور من ولوله بر پا می کرد (دیوار، ص ۵۱)
    به خدا غنچه شادی بودم
    دست عشق آمد و از شاخم چید (اسیر ۵۵)
    با غروری که چشم مرا بست
    پا نهادم به روی دل او(اسير، ص ٢٦)
    همه ذرات جسم خاکی من
    از تو ای شعر گرم در سوزند (عصیان ص ١٣٤)

    متمم در جایگاه فعل

    شب تیره و ره دراز و من حیران / فانوس گرفته او به راه من (دیوار، ص ١٤٥)
    بگذار تا دوباره شود لبریز
    چشمان من ز دانه شبنم ها(عصیان . ص٥9)
    ره مبند… بلکه ره بوم به – شوق
    در سراچه غم نهان تو (دیوار، ص ۲۹)
    آتش زنم خرمن امیدت
    شعله های حسرت و ناکامی (اسير، ص ۱۷)
    وه که با صد حسرت این ویرانه را
    روشنی بخشیده ام از نور خویش(دیوار، ص ٣٤)
    خفته بر هودج مواج نسیم
    می گذشتم ز در خانه تو (دیوار، ص ۵۰)
    چه دور بود پیش از این زمین ما / به این کبود غرفه های آسمان
    نشانده ای مرا کنون به زورقی ا ز عاج ها، زابرها، بلورها (تولدی دیگر ص۲۲)
    می خزندآرام روی دفترم
    دستهایم فارغ از افسون شعر(عصیان، ص ۱۲۸ )
    می دویدند از بی سگها / کودکان پابرهنه سنگ به دست(عصیان ص ۹۹)
    می خرامند از دری بر درگهی آرام سینه هاشان خفته در آغوش مرجانها (عصیان، ص ٣٥)
    شهری است در کناره آن شط پرخروش با نخل های درهم و شبهای پر ز نور (اسير، ص ٤٧)
    گوشواری به دو گوشم می آویزم / از دو گیلاس سرخ همزاد (تولدی دیگر، ص ١٥٣)
    کاش ما آن دو پرستو بودیم که همه عمر سفر می کردیم / از بهاری به بهاری دیگر
    (تولدی دیگر، ص ۱۷)
    شهر جوشان درونکوره ظهر
    کوچه میسوخت در تب خورشید(عصیان، ص ۱۹۸)
    این آخرین لالایی ست / در پای گاهواره خواب تو(عصیان، ص ۵۸)
    می توان ساعات طولانی / با نگاهی چون نگاه مردگان ثابت / خیره شد در دود یک سیگار / خیره شد در شکل یک فنجان (تولدی دیگر، ص ٦٥)
    زندگی سر میکشد چون لاله ای وحشی / از شکاف گور(دیوار، ص ۱۲۸)

    تکرار بخشی از جمله

    می کنم ناله که کامی کامی
    وای بردار سر از دامن من
    لب تشنه می دود نگهم مرد حفره های شب شب بی پایان (اسير، ص ١٤)
    ترس ترسان در پی آن پاسخ مرموز
    سرنهادم در رهی تاریک و پیچاپیچ
    سایه افکندی بر آن پایان و دانستم
    پای تا سرهیچ هستم، هیچ هستم، هیچ (عصیان، ص 14)
    دمساز باش با غم او دمساز (اسیر، ص ۱۷)
    بر هستیم به پیچد، پیچد سخت  (اسير، ص ۱۲)

    ناله کردم ،مرو، صبر کن صبر (اسیر ص ۲۷)
    عاقبت زین خواب دردآلود / جان من بیدار شد، بیدار (دیوار، ص (۹۲)
    نتوانم، نتوانم جستن / هر زمان عشقی و یاری دیگر (تولدی دیگر، ص ۱۷)
    خوب میدانم که دیگر نیست امیدی / نیست امیدی (دیوار، ص ١٤١)
    داشتم با همه جنبش هایم / مثل آبی راکد / ته نشین می شدم آرام آرام (تولدی دیگر، ص ٤٩)

    منابع و مآخذ
    ۱- حقوقی محمد فروغ فرخزاد شعر فروغ فرخزاد از آغاز تا امروز شعرهای برگزیده تفسیر و تحلیل موفق ترین شعرها شعر زمان ما (۴) تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۸۴#
    ۲- روشنگر مجید از نیما تا بعد تهران انتشارات مروارید ۱۳۶۳## ۳- سجودی، فرزان. نشانه شناسی و ادبیات (مجموعه مقالات). تهران: انتشارات فرهنگ کاوش،
    ###.۱۳۸۴
    ۴- سوسور، فردیناند زبان شناسی عمومی ترجمه کورش صفوی تهران هرمس، ۱۳۷۸.## شفیعی کدکنی محمدرضا ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت تهران سخن ###.۱۳۸۰
    شفیعی کدکنی محمدرضا موسیقی ..شعر تهران آگه، ۱۳۸۵.### فائر، راجر … و دیگران زبان شناسی و نقد ادبی ترجمه مریم خوزان و حسین پاینده تهران هـ نشر نی، ۱۳۸۱.##
    وفرخزاد فروغ اسیر تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۱.###
    ۹ فرخزاد فروغ دیوار تهران انتشارات جاویدان، ۱۳۴۶## ۱۰ فرخزاد فروغ عصیان تهران انتشارات امیر کبیر، ۱۳۴۷.### ۱۱- فرخزاد ،فروغ تولدی دیگر تهران انتشارات مروارید ۱۳۶۳.##

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    کیمیا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»