در-جست-و-جوی-ناکجا-آباد

در جست و جوی ناکجاآباد

  • در جست و جوی ناکجا آباد (بررسی تطبیقی آرمان شهر در شعر جبران خلیل و سپهری) : بشر همواره از بی عدالتی، خشونت و ظلم موجود در جامعه ای ضد اخلاقی و بـه هـم ریخته ی خود رنج برده است و برای تسکین خود سعی نموده تا دنیای ایده آلی را در ذهن خود خلق نماید. این دنیای تخیلی که ناکجا آباد» و یا «آرمان شهر» نامیده میشود، پناهگاه رؤیایی خوبی را برای آدمی فراهم آورده است تا او را از مشکلات زندگی بگریزاند و در سایه ی آن و در دنیایی آزاد و فارغ از هرگونه ،هراس با امنیت .بیاساید آرمان خواهی بزرگترین عامل حرکت و تکامل آدمی بوده و او را وا داشته تا هرگز در حصار محدود و ثابت واقعیت موجود در طبیعت و زندگی ساکن نشود و همین نیرو است که او را همواره به تفکر کنجکاوی حق یابی ابتکار و خلق مادی و معنوی وا میدارد هنر و ادبیات، تجلی روح ایده آل این موجودی است که هرگز تسلیم شدن در برابر وضعی که جهان برایش تدارک دیده خشنود نیست به ویژه انسان عصر جدید، که یک نگاهش به گذشته ای سراپا تیره و تار و نگاه دیگرش به آینده ای روشن و عصری طلایی است و خواهان جهانی پرشکوه و جلال میباشد شاعران و ،ادیبان همواره در جستجوی این ناکجا آباد آرمانی خود برآمده اند و در بستر شعر ،خود چنین جهان مطلوبی را به تصویر کشیده اند.

    در این ،مقاله با درنگی ویژه در شعر پشت دریاها از سهراب سپهری و همچنین قصیده ی المواکب از جبران خلیل جبران نگاه دو ،شاعر به آرمان شهر و ویژگی های آن مورد بررسی قرار گرفته است البته این بررسی ، بر بنیان رویکرد مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی استوار است. این مکتب بر خلاف مکتب فرانسه بر این عقیده است که برای تطبیق دو اثر ادبی، نیازی به تقارن تاریخی میان آن دو نیست؛ بدین مفهوم که بدون این که مبادله ای میان دو اثر صورت گرفته باشد و یا این که ارتباطی میان دو نویسنده بر قرار شده باشد نیز، میتوان به تطبیق دو اثر ادبی پرداخت. (کفافی، ۱۳۸۲: ۱۴) با توجه به پشتوانه ی عرفانی و نوع جهان بینی مشترکی که سهراب و جبران از آن برخوردارند، دیدگاه های آنها در موضوعات مختلف شعری شباهت فراوانی با هم دارد.

    نویسنده : فاروق نعمتی

    از آرشیو مطالب نیز دیدن کنید:

    نقد ادبی سهراب سپهری

     

    بررسی تطبیقی آرمان شهر در شعر جبران خلیل جبران و سهراب سپهری

    پیشینه ی پژوهش
    مقالات و تحقیقات بسیاری در مورد شخصیت و زوایای ادبی سهراب سپهری و جبران خلیل جبران صورت گرفته که برخی از آنها به قرار زیر ا ارم ذات العماد و نگرش صوفیانه جبران خلیل جبران مجله تخصصی زبان و ادبیات دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد ش ،۱۵۷، تابستان ۱۳۸۶ش، صص ۱۹۱ – (۲۱۲) از حامد صدقی و اکبر محمدی؛ زبان) خیال و معرفت شناسی مشترک در نی نامه مولوی چنگ «بادی کولریج و قصیده «المواكب جبران خليل جبران مطالعات عرفانی، ش، بهار و تابستان ۱۳۸۶ش، صص ۱۲-۳۲ از فاضل اسدی امجد؛ گفتمان عرفان در آثار جبران خلیل جبران الجمعية الإيرانية للغة العربية و آدابها، ش ۴، زمستان ۱۳۸۴ش، صص (۱۱۵-۱۳۰) از علی سلیمی و محمود شهبازی؛ بررسی راههای رهایی انسان معاصر از وابستگیهای دنیوی در شعر سهراب سپهری نشریه ادب و زبان دانشکده ادبیات دانشگاه شهید باهنر کرمان ش ،۲۷ دوره ی ،جدید بهار (۱۳۸۹) از ابراهیم رنجبر (بررسی  فرآیند نوستالژی در اشعار سهراب سپهری مجله زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سیستان و ،بلوچستان سال ،پنجم بهار و تابستان ۸۶ش صص ۵۱ (۷۲ از مهدی شریفیان؛ تحلیل رنگ در سرودههای سهراب سپهری نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه شهید باهنر کرمان ش۱۳ بهار ۸۲ش صص (۶۱ (۱۰۳) از کاووس حسنلی؛ تحلیل گفتمانی شعر پیغام ماهیها از سهراب سپهری، پژوهش زبان و ادبیات فارسی ش۶ بهار و تابستان ۸۶ش، صص (۸۴-۶۹ از سهیلا فرهنگی؛ روان شناسی رنگ در اشعار سهراب سپهری فصلنامه پژوهش های ادبی ش ۲ پاییز و زمستان ،۸۲ش، صص (۱۴۵ – ۱۵۵ از سید علی قاسم زاده و ناصر نیکوبخت شهود نماد و شعر سهراب سپهری مجله بوستان ،ادب دوره دوم ش۳ پاییز ۸۹ش صص ۲۰۱-۲۲۱ از ناصر علیزاده و عباس باقی نژاد؛ نقد عرفانی شعر «نشانه» سهراب فصلنامه علوم انسانی دانشگاه الزهراء (س) سال ۱۶ و ۱۷ ش ۶۱-۶۲، زمستان ۸۵ و بهار ۸۶ش، صص ۱۵۷-۱۸۱) از مهدی شریفیان؛ نماد در اشعار سهراب سپهری، پژوهشنامه علوم انسانی ش۴۵-۴۶ بهار و تابستان (۸۴ش، صص ۱۱۳-۱۳۰ از مهدی شریفیان؛ کتاب به باغ همسفران؛ درباره ی جبران و سپهری تألیف سید حسین سیدی، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، ۱ تابستان (۱۳۸۴) کتاب سهراب سپهری و جبران خلیل جبران تأليف مهدی رامشینی ۱ ،تهران فرهنگسرای میردشتی، ۱۳۸۵ش) همچنین در مقالات زیر موضوع آرمان شهر تا حدودی به بحث گذاشته شده است: (اندیشه ی آرمان شهر در قصیده علی «بساط الريح» فوزی معلوف؛ مجله زبان و ادبیات عربی؛ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد ش۳ بهار و تابستان ۱۳۸۹ش، صص ۱۴۷ – ۱۷۲ ) از علی منتظمی و دیگران؛ چهره زمان در شعر معاصر عربی، مجله ی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد؛ ش۱۵۳ سال سی و نهم، ۱۳۸۵ش، صص (۱۶۱ – ۱۷۵ از نجمه رجائی؛ جدال) خیر و شر درونمایه شاهنامه فردوسی و کهن الگوی روایت؛ مجله ی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، ش ۱۵۸، سال چهلم، ۱۳۸۶ش، صص (۱۰۱ (۱۱۶) از یحیی طالبیان و دیگران؛ رمانتیسم و تفکر اجتماعی؛ ترجمه یوسف اباذری مجموعه مقالات ،رمانتیسم ،تهران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ۱۳۸۳ش، صص (۱۱۹ (۱۷۳ از رابرت سه یر و میشل لووی بر این اساس و طبق بررسی نگارندگان تاکنون مقایسه ای تطبیقی در مورد موضوع آرمان شهر در شعر این دو شاعر انجام نشده است و چنین پژوهشی بحثی نو در این زمینه است.

     آرمان شهر؛ تعریف و ماهیت آن

    «آرمان شهر» و یا همان مدینه فاضله و یا به قول شیخ اشراق سهروردی، «ناکجا آباد» سهروردی (۱۳۸۰ (۲۱۱ معادل فارسی واژه ی وتوپیا (utopia) و مرکب از دو سازه ی یونانی (topos) به معنی «مکان» و (ou) به معنی «نا» میباشد بنابراین مفهوم اتوپیا، یعنی آنچه که در مکان نیست و وجودش به دور از حقیقت بوده و خیالی است. این اصطلاح در ادبیات به آن دسته از آثار ادبی گفته میشود که به طرح جامعه ی آرمانی میپردازد. توماس مور (۱۵۳۵م) (Thomas More) انسان گرای انگلیسی در قرن ۱۵ و اوایل قرن ۱۶، برای نخستین بار این اصطلاح را به عنوان یک نوع ادبی خاص به کار برد. (داد، ۱۳۸۳: ۱۷) نخستین بار این اصطلاح را به عنو بنابراین به هرگونه تفکر و اندیشه ای که نظامی آرمانی و رؤیایی را برای جامعه ی بشری ترسیم نماید، تفکر آرمان شهری می.گویند کتاب شهر آفتاب» اثر کامپانلا (۱۶۳۹م)، و «آتلانتیس جدید» أثر فرانسیس بیکن (۱۶۲۶م) از جمله کتاب هایی هستند که، مدینه ی فاضله ی بشر را از نوع نگاه خود به تصویر کشیده اند صلیبا ۱۳۶۶ (۴۴۷) البته چنین تفکری را باید در فلسفه ی یونان باستان و در آراء افلاطون جستجو کرد. او در کتاب «جمهوریت» خود، با نگرشی ایده آلیستی به جهان هستی نظریه ی «مثل را مطرح نمود، که در حقیقت، تقابلی بود میان آنچه هست دنیای واقعی) و آنچه باید باشد (دنیای آرمانی و ایده آل). بسیاری از ادیبان و فیلسوفان نیز با پیروی از این تفکر افلاطونی، به بازخوانی دوباره ی آن از منظر خود پرداختند.
    به نظر میرسد اندیشه آرمان ،شهر به نوعی برگرفته از تعالیم دینی نیز باشد؛ چرا که امام صادق(ع) در روایتی به شهری پشت دریاها اشاره میکند که مردم آن در پاکی و معصومیت به سر میبرند: عن أبی عبد الله عليه السلام قال: إنَّ ِللَّهِ مَدِينةٌ خَلفَ البَحْرِ، سعتها يرةً أَربَعينَ يَوماً لِلشَّمسِ، فِيهَا قَومٌ لَم يَعصُوا اللهَ قَطُّ وَ لَا يَعرِفُون إبليس»: (مجلسی، ۱۹۸۳: ج ۳۳۳/۵۴) (خدا) پشت دریا شهری دارد که به اندازه ی چهل روز طول میکشد که خورشید آن را بپیماید؛ در آن مردمی هستند که هیچگاه خدا را نافرمانی نکرده اند و ابلیس را نیز نمی شناسند.
    با ظهور رمانتیسم و زایش دوباره ی اندیشههای فلسفی معاصر در غرب، ایده ی آرمان شهری در میان شاعران رمانتیک پدید آمد این شاعران با طرح مسائلی همچون گریز از واقعیت و سفر بر روی بال ،خیال و نیز آنچه باید باشد به جای آنچه هست»، ثروت، ۱۳۸۵ (۸۸) ضمن فرار از واقعیت دردناک ،موجود خود را با آرمان شهر رویایی خود تسلی می دادند.

    نازک الملائکه را میتوان نخستین شاعر معاصر عرب دانست که جهان آرمانی و مطلوب خود را اتوپیا نام نهاد و گفت اتوپیا واژه ای ،یونانی به معنای لامکان” است که من آن را به مفهوم یک شهر خیالی در عالم شعر به کار میبرم» الملائکه، ۱۹۹۷: ۱۹۷)
    در جهان بینی آرمان شهری رمانتیکی یکی از مفاهیم ،آزادی رهایی از مظاهر تمدن است و چنان که گرایشی از رمانتیسم که دارای بینش ضد نظام سرمایه داری و دستاورد آن یعنی شهرنشینی باشد رمانتیسم آتوپیایی نامیده میشود. سه یر، ۱۳۸۳: ۱۳۸) این پدیده در نگاه رمانتیک ها منجر به از بین رفتن حالت فطری و پاکی طبیعت میشود چرا که هر آنچه را طبیعت میسازد انسان نابود میکند». (جبران، ۱۹۶۴: ۳۳۵)

    جبران خلیل جبران (۱۸۸۳ – ۱۹۳۱م)

    جبران خلیل جبران ،نویسنده نقاش و شاعر معاصر ،عرب در ژانویه ی ۱۸۸۳ در روستای «بشری»، واقع در شمال لبنان و در خانوادهای مسیحی مارونی به دنیا آمد و در سال ۱۹۳۱ به دلیل بیماری سرطان کبد، در سن ۴۸ و در شهر نیویورک درگذشت و در زادگاهش در لبنان به خاک سپرده شد. (الفاخوری، ۱۹۸۶: ۲۲۴/۲) خبران آثار فراوانی از خــود بـه جـای گذاشت که در مجموعه ی کاملی به چاپ رسید. رمانها و داستان هایی همچون «لأرواح المتمرده»، «عرائس المروج » ، «الأجنحة المتكسرة»، «دمعه و ابتسامه»، «النبي»، «البدائع و الطرائف» و … از جمله آثار داستانی اوست همچنین نخستین قصیده ی او با نام «المواکب» (کاروانها) در سال ۱۹۱۹ منتشر شد. این قصیده تصویری از انسانیت است که راه خود را گم کرده و ،شهر با همهی پیچیدگیها و سر و صداهایش او را در خود فرو برده است. کامل ۲۰۰۰ (۸۵ شاعر در این شعر و در قالب مفاهیمی ،رازگونه مردم را به خروج بر تقلیدها و قوانین دعوت میکند و از آنها میخواهد که از این تمدن نابهنجار امروزی کـه موجب بدبختی بشریت شده ،است دوری گزینند و سادگی را الگوی زندگی خویش قرار دهند.

    سهراب سپهری (۱۳۰۷- ۱۳۵۹ش)

    سهراب سپهری در مهرماه ۱۳۰۷ در شهر کاشان به دنیا آمد؛ «أهل کاشانم پیشه ام نقاشی است» (سپهری :۱۳۷۸ (۲۷۱ ۲۷۲ و در سال ۱۳۵۹ به دلیل مبتلا شدن به سرطان خون در تهران درگذشت او از درخشان ترین چهرههای شعر معاصر است و از پایه گذاران مدرنیسم در شعر فارسی باباچاهی ۱۳۷۷ : ۷۹ به حساب میآید «مهمترین ویژگی شعر سهراب غنای آن از نظر جوهر شعری است. یاحقی، ۱۳۸۸ (۱۲۱) او در شکستن وزن و قافیه ی شعر سنتی پیرو نیماست؛ ولی به لحاظ شکل ذهنی شعر و پیام راهش از نیما کاملاً جدا می.گردد شعر سپهری در بسیاری مواقع تجریدی، فلسفی و غنائی است. فرهنگ هند و چین باستان دنیای جدیدی بر وی گشود و شعرش را به طور کامل، سوررئالیستی کرده است. (شمیشا (۱۳۸۲ (۵) مجموعه اشعار مرگ رنگ» زندگی خوابها»، «آوار آفتاب» «صدای پای آب»، «شرق اندوه»، «مسافر»، «حجم سبز» و .. از جمله اشعار سپهری است.

    آرمان شهر در شعر جبران (قصيده ى المواكب)

    قصیده ی «المواکب» جبران، تجلیگاه اندیشه ی آرمان شهری او و «یکی از سمبلیک ترین نوشته های جبران سیدی (۱۳۸۴ (۱۱۴) است جنگل» در این قصیده، به عنوان بهشت گمشده ی شاعر مطرح میشود. (الحاوی (۱۹۹۸ (۷۴) این ،قصیده، مشتمل بر ۲۰۳ بیت است و همچون ساختار موشحات» به ادوار مختلفی تقسیم ی شود مجموعه این قصیده گفتگویی فلسفی میان آوای پیری وارسته و پخته با آوای جوانی است که تازه به دوران بلوغ گام نهاده است. (نعیمه، ۱۹۶۴: ۲۱؛ جبر، ۱۹۸۳: ۹۴) موضوعات مختلفی میــان ایــن دو آوا صورت میگیرد که عبارتند از نیک و بد حقیقت ،هستی اندوه و ،شادی، دین، عدالت، قدرت علم، آزادی، لطف، عشق ،سعادت مرگ و جاودانگی به طور کلی عنوان «المواكب»، «نماد گروه های بشری است که به سوی هدف نامحدود در حرکتند». (سیدی، ۱۳۸۴: ۱۱۶) جدالی که در این قصیده میان این دو آوا صورت میگیرد تعبیری است از ستیز درونی میان جبرانی که از جهان تناقضات و تبعات ناشی از آن همچون گمراهی و فساد به تنگ آمده و جبرانی که آهنگ و قصد حرکت به سوی جهان کمال و خوشبختی و دنیای عرفانی خود را دارد که در چنین جهان ،آرمانی همهی تناقضات اخلاقی و رفتاری از بین میرود و آرمان شهر رویایی شاعر محقق خواهد شد شاعر نماد و سمبل چنین جهانی را غاب (جنگل) می داند. نخستین آوا، تصویری از واقعیت موجود در جهان ،است که آکنده از نادانی، مـرگ نیکی ها و رواج بدی است و مردمی که در تعیین سرنوشت ،خود هیچ دخالتی ندارند کامل ۲۰۰۰ (۴۶ و بدین گونه بازیچه ی دستان روزگارند و روزی نیز در هم خواهند
    شکست:
    الخيرُ فِي النَّاسِ مَصنُوعُ إِذا جُبِرُوا وَالشَّرُّ فِي النَّاسِ لَا يَفْنِي وَإِن قُبِرُوا وأكثرُ النَّاسِ آلات تُحرِّكها أصابع الدهرِ يَومَاً ثم تنكسر
    (جبران، ۱۹۹۴: ۴۱۷)
    ۱- نیکی در میان مردم ساختگی است آن هم زمانی که بدان وادار شوند؛ و بدی در میان آنها نابود نمی شود، حتی اگر در گورشان کنند. -۲- بیشتر مردم ابزارهایی هستند که انگشتان ،روزگار آنان را به جنبش در می آورد و سپس روزی در هم می شکند.
    در دنیایی که غم و اندوه بر آن حاکم است و افراد کمـی هستند که از زنــدگـی خــود خرسندند
    وَ قَلْ فِي الْأَرْضِ مَن يَرْضَى الحَيَاةِ كَمَا تأتيه عفواً وَلَم يَحكُم بِهِ الشَّجَرُ
    (همان، ۴۱۸)
    ۱- و در زمین شکار کسانی که از زندگی خرسند باشند و آن را همانطور و بدون : بپذیرند و دچار ملالت و اندوه نباشند، اندک است.
    و نیز در جهانی که مردم آن تنها پوسته ی دین را دریافته اند و همچون ابزاری آن را به
    خدمت گرفته اند: ! وَ الدِّينُ فِي النَّاسِ حقلُ لَيسَ يَزْرَعُهُ غير الألى لَهُمْ فِي زَرَعَهِ وَطَرُ من آمل بِنَعِيمِ الخُلدِ مُبْتَشِرٍ وَ مِن جَهُولٍ يَخَافُ النَّارَ تَستَعِرُ فَالقَومُ لولا عِقَابُ البَعْثِ مَا عَبَدُوا رباً و لولا تَوَابُ المُرتَجَى كَفَرُوا كانما الدِّين ضَرب من متاجرهم إن واظبوا ربحوا أم أهمَلُوا خَسِرُوا
    (همان، ۴۱۸)
    ۱- دین در میان مردم به منزله ی کشتزاری است که تنها کسانی که به زراعـتـش نیـاز دارند در آن به کشت و کار نمی پردازند.
    ۲- از امیدواری که به نعمت بهشت جاویدان دلخوش است و یا از نادانی که از آتش فروزان دوزخ واهمه دارد.
    ۳- پس اگر کیفر رستاخیز نمیبود مردم پروردگاری را نمی پرستیدند؛ و اگر پاداشی که بدان امید بسته اند نمی بود کفر و ناسپاسی پیشه میکردند.
    ۴- گویی دین، نوعی از سوداگری و تجارت آنان است که اگر آن را پاس دارند، سود میبرند، و اگر از آن غافل ،شوند زیان و خسران میبینند.
    است
    در زمینی که عدل و دادگری در آن وجود ندارد و قوانین آن ناعادلانه و غیر منصفانه
    وَ العَدلُ فِي الْأَرْضِ يُبكِي الجِنِّ لَو سَمِعُوا بِهِ وَيَتَضَحِكَ الأموات لَو نَظَرُوا فسَارِقُ الزَّهَرِ مَدَمُومُ وَ مُحْتَقَرُ و سارق الحقلِ يُدعَى البَاسِلُ الخَطِرُ
    (همان، ۴۱۹)
    ۱- و عدالت در زمین پریان را اگر بدا گوش فرا دهند می گریاند؛ و مردگان را اگر بدان بنگرند، می خنداند.
    -۲- پس دزد گل توبیخ و تحقیر می،شود ولی دزد مزرعه دلیر و شجاع خوانده میشود. جهانی که ظلم و بردگی بر آن حاکم است و حق از آن کسی است که پنجه ای نیرومندتر از دیگران دارد و الحق للعزم، والأرواح إن قويت سَادَت وَ إِن ضَعْفَت حَلْت بِهَا الغِيَرُ
    (همان، ۴۱۹)
    ۱- حق از آن اراده است؛ اگر روانها زورمند شوند برتری یابند و اگر ناتوان گردند، در معرض دگرگونیها قرار میگیرند. در این دنیا، دانش واقعی وجود ندارد و علم همچون رؤیایی است که مورد تمسخر دیگران قرار میگیرد؛ دانشمند حقیقی از جامعه ی خود طرد می گردد و با اطرافیانش بیگانهمی شود
    و أفضلُ العِلمِ حُلم إن ظفرت بِهِ وَ سِرتَ مَا بَينَ أَبْنَاءِ الكُرَى سَخِرُوا فإن رأيت أخا الأحلام منفرداً عَن قَومِـهِ وَ هُوَ مَنبُوذُ وَ مُحْتَقِرٍ فَهُوَ النَّبِيُّ وَ بُردُ الغَدِ يَحجِبهُ عن أمَّهُ برداء الأمس تأتَزِرُ جبران، ۱۹۹۴: ۴۲۰)
    ۱-برترین دانش، رؤیاست که اگر بدان دست ،یازی و میان خفتگان روی تو را به تمسخر گیرند.
    ۲- اگر دیدی که فرد رؤیابین از قوم خود تنهاست و طرد و تحقیر شده است.
    بدان که او پیامبر است و جامه ی فردا او را از مردمی که لباس دیروز را بر تن کرده اند، پوشانده است.
    در نگاه جبران آزادی واقعی در جامعه ی انسانی شکل نمیگیرد، چرا که حتی اگر کسی در ظاهر آزاد باشد ولی ندانسته در امیال و افکار خود اسیر است و یا اینکه دربند کسی میگردد که دوستش دارد و الحر فِي الْأَرْضِ يُبَنِي مِن مَنَازِعِهِ سجناً لهُ وَهُوَ لَا يَدْرِى فَيُوْتَسَرُ
    بجديه يَظَلُّ عَبداً لِمَن يَهْوَى وَيَفْتَكِرُ
    فإن تحرر من أبناء بِجِدتِ
    دنیایی که محبت و مهربانی در آن جایی ندارد
    (همان، ۴۲۰)
    ۱ – وَاللُّطْفُ فِي النَّاسِ أَصَدَافِ وَ إِن نَعَمت أضلاعُها لَم تَكُن فِي جَوفِهَا الدُّرَرُ
    ۱- و لطافت و مهربانی در میان مردمان صدفهایی است که هرچند بزرگند، ولی مرواریدهایی در درون آنها نیست.
    در این دنیا سعادت و خوشبختی بختی بشر، تنها رؤیایی بیش نیست و هیچگاه محقق نخواهد شد
    1 – وَ مَا السَّعَادَةُ فِي الدُّنْيَا سِوَى شَبَحٍ جَى فَإِن صَارَ حِسَمَا مَلَهُ الْبَشَرُ
    (همان، ۴۲۳)
    ۱- و خوشبختی در دنیا جز سایه ای که بدان امید بسته شده نیست؛ پس اگر به صورت جسمی درآید، بشر آن را به ستوه درآورد.
    وی دوگانگی منجبران چنین فساد و تباهی را که در جهان حاکم است در آن میداند؛ چرا که جهان هستی نیک و بدی اندوه و ،شادی کفر و ،ایمان، عدل و ستم حق و باطل علم و دانش قدرت و ضعف و … را در کنار هم قرار داده است از این رو برای زدودن فساد از چهره ی جهان، باید چنین تناقضاتی را از بین برد و انسجامی کامل و تام را در هم همه ی عناصر زندگی ایجاد نمود جنگل (غاب) تنها مکانی است که ،جبران جهان ایده آل خود را در آن یافته است. البته باید گفت که طبیعت و مظاهر آن زایشگاه اندیشه و تفکر جبران است و او در بیشتر حالات خود از آن الهام میپذیرد طبیعت چنان که جبران به آن می نگرد محدوده ای خارجی نیست که انسان در برابر آن به عنوان موجودی بیگانه به فعالیت بپردازد، بلکه طبیعت، مظهر رؤیاهای انسان و آرزوهای نهفته ی اوست و ،خداوند، تمامی این رؤیاها و
    آرزوهای بشر را در طبیعت متبلور ساخته است ،جبر ۱۹۸۳: صص ۱۵۲-۱۵۸)
    جبران پس از ذکر هر یک از موارد ناهنجار دنیای امروزی به توصیف صفات و
    ویژگی های آرمان شهر رویایی خود در جنگل میپردازد؛ از جمله اینکه در جهان مطلوب او
    اندوه و غمی نیست
    1 – لَيسَ فِي الغَابَاتِ حُزن
    لَا وَلَا فِيهَا الهُمُومِ
    (جبران، ۱۹۹۴: ۴۱۷)
    ۱ در جنگلها نه اندوهی است و نه غمی
    جایی برای دین و کفر نیست
    1 – لَيسَ فِي الغَابَاتِ دين
    (جبران (۱۹۹۴: ۴۱۸
    لَا وَلَا الكُفر القبيح
    ۱- در جنگل ها، نه دینی است و نه کفری ناپسند.
    داد و ستمی در آن نیست
    ۱ – لَيسَ فِي الغَابَاتِ عَدل .
    لَا وَلَا فِيهَا العقاب
    (همان، ۴۱۹)
    ۱- در جنگلها نه دادگری است و نه مجازاتی) قدرت و ضعفی در آن مشاهده نمیشود
    ۱ – لَيسَ فِي الْغَابَاتِ عَزم
    (همان، ۴۱۹)
    لا ولا فيها الضعيف وَمَا
    ۱ در جنگلها نه نیرومندی است و نه ناتوانی
    نشانی از علم و جهل، آزادگی و بندگی، عشق و کینه، امید و ناامیدی در این آرمان شهر
    دیده نمی شود؛ حتی جان و جسم نیز در این جنگل متحد و ناگسستنی هستند:
    أجد في الغاب فرقاً
    الهوا مـــــــــــاه تـــــــــــادي
    سين نَفْ وَالنَّ
    ۱ در جنگل تفاوتی میان جان و جسم نیافتم
    (همان، ۴۲۴)
    ۲- پس هوا آبی است که با پیچ و تاب میرود و شبنم نیز آبی ساکن و راکد است.
    زندگی و مرگ نیز در جهان مطلوب جبران رنگی ندارد ليس فى الغَابَاتِ مَـــوت لَا وَلَا فِيهَ القبور
    لم يَمُت مَعَهُ الـ سرور (همان، ۴۲۵)
    ۱ در جنگلها نه مرگی است و نه قبرهایی
    ۲- پس اگر نیسان ماه دوم از فصل بهار سپری شود، شادی با او نمیمیرد. بنابراین، جهان مطلوب ،جبران از هرگونه دوگانگی و تناقضی به دور است و آدمی در انجا به سکون و آرامش دست می یابد
    يس فــــى الــــــاب رجــــــاءُ لا وَلَا فِيهِ المَلل
    لغَابُ جُزءاً وَعَلَ
    ۱- در جنگل نه امید است و نه خستگی
    (همان، ۴۲۳)
    ۲- جنگل چگونه جزئی را آرزو میکند در حالی که همه چیز در آن وجود دارد. البته جبران در پایان قصیده ،خود اعتراف میکند که نه خود و نه انسان های دیگر قادر به محقق ساختن چنین جهان آرمان نیستند. در این حالت است که تبدیل جهان رؤیایی و خیالی شاعر، به یک جهان حقیقی و واقعی، به ناامیدی و یأس تبدیل می شود و او ناگزیر است که مردم را به تسلیم شدن در برابر قضا و قدر الهی فرا بخواند؛ چرا که هیچ راهی برای تغییر این دنیا وجود ندارد العيش في الغَابِ وَالأَيَّامُ لَو نُظمت فِي قَضَتِي لَغَدَتْ فِي الغَابِ تَشِرُ لكن هُوَ الدَّهْرُ فِي نَفْسِي لَهُ أَرَبُ فَكَلَّمَا رَمَتْ غَابَا قَامَ يَعْتَذِرُ
    و لِلنَّقَادِيرٍ سُبُل بلُ لَا تُغَيرهَا وَالنَّاسُ فِي عَجْزِهِم عَن قَصِدِهِم قَصَرُوا
    (همان، ۴۲۶)
    ۱ – زندگی در جنگل چنان است که اگر روزها در دست من نظام یابند و قرار گیرند، در جنگل فرو میریزند. ۲- ولی در ضمیر ،من روزگار را چنان رندی و زیرکی است که هرگاه تحقق بیشه را میکنم به پوزش خواهی برمی خیزد و تقدیرها قضا و قدر الهی را راههایی است که آنها را دگرگون نمیکند و مردم در ناتوانی خویش از رسیدن به مقصود ،خود کوتاهی میورزند.

    آرمان شهر در شعر سهراب

    سپهری در شعر «پشت دریاها از مجموعه ی حجم» «سبز» جستجوگر آبرشهر آرمانی خویش است و جهان موعود خود را ترسیم میکند فراسوی ،دریاها همیشه برای انسان خیال انگیز و حسرت آفرین بوده و هست آدمی در دور دست لایتناهی دریا، گویی انتهای جهان را مینگرد و در همان حال به آغاز جهانهایی در فراسوها میاندیشد و ازلیت و ابدیت عالم را احساس میکند روزبه (۱۳۸۹) (۲۶۸ در این ،شعر از نشانههای زبانی به شکل ساده ای استفاده شده است و رمزها و ،استعاره ها به سادگی دلالت بر مفاهیم آشنای ذهن دارد. قایق، آب ،تور ،مروارید شب و پنجره از واژه های کلیدی و معناساز این شعر به حساب می آیند پیریزی ساختار منسجم کلام در این شعر از یک سو و همسان سازی آن با عناصر زندگی، با نشانه ها و مفاهیم ساده از سوی دیگر از مؤلفه های برجسته در کلام اوست. شعر «پشت دریاها با آغاز زمین و زمان و حقیقت جهان ،بنیاد، در پیوند و یگانگی است»، حسینی، ۱۳۷۱ (۵۳) و سهراب در آن با ابداع زبانی شاعرانه و توسل به طبیعت و اجزای آن، توانسته است تا چشم اندازی تماشایی از آرمان شهر خود را بگشاید:
    قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ کس نیست که در بیشه ی عشق قهرمانان را بیدار کند. (سپهری، ۱۳۷۰: ۳۶۲) شاعر در بند اول، علت سفر خود را بیان میکند و به نوعی بیانگر حالات عرفانی و خلوت شاعرانه ی خاص اوست خاک این ،دیار غریب و ناآشناست و شاعر در آن، احساس غربت و تنهایی میکند. در بیشه ی عشق شاعر کسی قهرمانان به خواب رفته در بیشه ی عشق را بیدار نمیکند و حیاتی نو به افسانههای عاشقانهی کهن نمیبخشد مقوله ی عشق در مکتب عرفانی ،سهراب جایگاه ویژه ای دارد. او عشق را رفیع ترین قله ی آگاهی» (آشو، ۱۳۸۲: ۶۳) و به عنوان صدای خالص اکسیر و مبدأ حرکت و نیز مسیر و غایت جستجوهایش می نگرد؛ همچنان که خودش میگوید .. و عشق، تنها عشق تو را به گرمی یک سیب میکند مأنوس و عشق تنها عشق / مرا به وسعت اندوه زندگیها برد مرا رساند به امکان یک پرنده شدن و نوش داروی اندوه؟ – صدای خالص اکسیر میدهد این .نوش سپهری، ۱۳۷۰: ۳۰۶-۳۰۷) اما راز این ناآشنایی و غربت در چیست؟ سهراب به دنباله ی آن با اشاره به عناصری تصویرساز که بار معنایی منفی دارند راز غربت خود را بیان میکند قایق از تور تهی و دل از آرزوی مروارید همچنان خواهم راند» (همان، ۳۶۳)
    در این بند واقعیت اوضاع اجتماعی ،شاعر با توجه به فضای اصلی ،شعر بیان میشود واقعیتی که از درون شاعر برخاسته است و برآمده از جهان بینی رومانتیک اوست. در ادامه می گوید:
    «نه به آبیها دل خواهم بست نه به دریا – پریانی که سر از آب به در می آرند و در آن تابش تنهایی ماهیگیران میفشانند فسون از سر گیسوهاشان» (همان، ۳۶۳) در این بخش با زبانی کاملاً تصویری مواجه هستیم و شاعر همچون نقاشی هنرمند، به ترسیم آن میپردازد چنین تصویرپردازی همچنان ادامه می یابد همچنان خواهم راند همچنان خواهم خواند دور باید ،شد دورا مرد آن شهر اساطیر نداشت زن آن ،شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود» (همان، ۳۶۳) در شهری که «اساطیر» و «قهرمانان هستی ندارند و زن نیز که نمادی برای سرخوشی و زیبایی است به سرشاری انگور نیست. شهری که:
    «هیچ آئینه ی تالاری، سرخوشی ها را تکرار نکرد/ چاله آبـی حـتـی، مشعلی را ننمود». (همان، ۳۶۴)
    پی با این وجود، باید از چنین شهری دور دور باید شد، دورا شب سرودش را خواند نوبت پنجره هاست» (همان، ۳۶۴) پنجره دریچه ای است که شاعر از آن به سوی آرمان شهر خویش می نگرد؛ آرمان شهری که باید به سوی آن روانه شد. «پنجره سمبل ارتباط متقابل بین ما و فضای دیگر، و در پی آن امکان دریافت از بیرون یا عبور به سوی خارج و ماوراء و نیز باز شدن ذهن به سوی فضای وسیع تر است پنجره سمبل ارتباط با فضاهای وسیع و تازه است». (شریفیان، ۱۳۸۴ (۱۱۷
    همچنان خواهم خواند همچنان خواهم راند سپهری ۱۳۷۰ (۳۶۴)
    تا اینجا اندیشه ی سفر و فلسفه ی گریز شاعر از خود یا اجتماعش و یا هر چیز دیگر در کلام خلق شده است. اندیشه ای که ،سهراب دیری است که به آن پرداخته است و چه بسا برای رسیدن به آن از دهلیزهای تنگ و باریک طبیعت و عشق گذر کرده است و اکنون آنچه را که از سرود پنجره ها بازیافته است چنین به تصویر میکشد و آرمان شهر رویایی خود را در افقی بازتر می نمایاند پشت دریاها شهری است که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است بامها جای کبوترهایی است که به فوارهی هوش بشری مینگرند دست هر کودک ده ساله ی شهر، شاخه ی معرفتی است مردم ،شهر به یک چینه چنان مینگرند که به یک شعله به یک خواب لطیف» (همان، ۳۶۴)
    در این بند آرزوهای شاعر نمود یافته و در قالب تصویر درآمده است. عناصر مثبتی همچون «شاخه ی معرفت و فواره ی هوش بشری نظام همگن آرمان شهر شاعر را تشکیل میدهد. «دریا رمزی از مرگ است؛ ولی مرگی که عین جاودانگی است. آدمی با پیوستن به دریا، همچون رود محو میشود ولی به بیکرانگی و ابدیت میرسد و در تولد مجدد خویش، به شهری میرسد که پنجره اش رو به تجلی باز است».(حسینی، ۱۳۷۵: ۲۰۶)
    «خاک موسیقی احساس تو را میشنود و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد». تو را می شنود (سپهری ۱۳۷۰ (۳۶۵
    در این شهر آرمانی، خاک با طنین عواطف آدمی گره خورده است و باد، سرشار از بالكوب مرغان اساطیر است. مرغ، نماد جان یا نفس است؛ بدین معنا که نفس خود را به صورت ذاتی بالدار میبیند که به سوی عالم افلاک که موطن اوست پرواز می کند و این رمزی بسیار کهن است». (ستاری (۱۳۷۲ (۱۹) شاعر در وزش بادها که «مظهر خودآگاهی و عبور «خاطرات روزبه (۱۳۸۹ (۲۷۱) است طنین پرواز مرغان اساطیر را میشنود که فضا را پر از شکوه و شوکت افسانه ها و اسطوره های کهن می کند. در آرمان شهر سهراب، صدای اسطوره های قهرمانی و انسانی که او در آغاز شعر خود از آنها نام می برد، هنوز به گوش می رسد. تصویرگری سپهری در این ،شعر هنرمندی او را نشان میدهد و جلوه ای بی بدیل از ترکیب شعر و ،نقاشی به خواننده ی خود می نمایاند.
    «پشت دریاها شهری است که در آن وسعت ،خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است/ شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند/ پشت دریاها شهری است/ قایقی باید ساخت». (سپهری، ۱۳۷۰ (۳۶۵
    اکنون شاعر با برشمردن ویژگیهای آرمان شهر رؤیایی خود و لبریز از تمامی تجلیاتی که از آن شهر خیالی دیده و یا شنیده است در انتهای سفر عارفانه ی خویش قرار دارد. آب دریا و جلوه های آن خرد کودکانی که شاخه ی معرفت در دست دارند فواره های هوش بشر، صدای پرواز مرغان اساطیر روشنی تابش تنهایی پنجره های رو به ،تجلی، چشمانی به وسعت خورشید و … همگی میراثی از زیباییهای شهر آرزوهای شاعر ،هستند، تا این گونه وی به سلوک ذهنی خود عینیت بخشد؛ از همین روست که با اراده ای ،محکم خود را آماده ی سفر به آن شهر می.کند. شعر پشت دریاها را میتوان به نوعی الهام گرفته از روایت امام صادق(ع) دانست که پیشتر ذکر گردید رجوع کنید به: ص ۴-۵ مقاله
    ده بالادست» و «هیچستان» از جمله نمادهای دیگری است که سهراب در اشعار دیگر خود برای ترسیم آرمان شهر خود به کار می برد؛ از دهی رؤیایی نام می برد که جای پای خداست
    «من ندیدم دهشان بی گمان پای چپرهاشان جای پای خداست/ ماهتاب آنجا می کند روشن پهنای کلام». (سپهری، ۱۳۷۰: ۳۴۷) مردم این دهه همان ده بالادستی است که باغهایش آکنده از ترنم موسیقی است و اسم ساکنانش، معنای «آب» را می فهمند
    «بی گمان در ده بالادست چینه ها کوتاه است/ غنچه ای می شکفد، اهل ده باخبرنــد چـــه دهی باید باشد!/ کوچه باغش پر موسیقی باد! مردمان سررود، آب را می فهمند/ گــل نکردندش ما نیز آب را گل نکنیم» (همان، ۳۴۷)
    سهراب در شعر «واحه ای در لحظه»، بار دیگر از آرمان شهر خود نام میبرد، ولی این بار با واژه ی «هیچستان» از آن یاد کرده و میگوید:
    به سراغ من اگر می آییدا پشت هیچستانم پشت هیچستان جایی اســت پـشـت هیچستان رگهای هوا پر قاصدهایی است که خبر میآرند از گل واشده ای دورترین بوته ی خاک» (همان، ۳۶۰) در این سرزمین رؤیایی و ناکجا آباد ،شاعر خلوت و تنهایی زیبایی برقرار است؛ از همین رو از وارد شدگان به آن میخواهد که نرم و آهسته بیایند که مبادا خلوت او را پریشان سازند
    «آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی سایه ی نارونی تا ابدیت جاری است. به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من». (همان،۳۶۱)
    در یک جمله باید گفت سهراب سپهری خسته و دلزده از سلوک و کنش ناهنجار مردم رو به جامعه ی آرمانی خود میکند؛ جامعه ی آرمانی او ،نیز جامعه ای عاری از ظلم و سرشار از عدل و مساوات است رامشینی ۱۳۸۵ (۲۳۱)

    موارد اشتراک دو شاعر در ترسیم آرمان شهر

    ۱- بهره گیری از سمبل و نماد
    خاستگاه اصلی سمبولیسم جبران و ،سپهری مشرب عرفانی و نگرشی بوده که برآیند دنیای شهودی دو شاعر است هر دو در سمبل ،آفرینی به احوال و دریافت های خویش از جهان هستی توجهی ویژه داشته اند و بهره مندی از سمبل و نماد را به صورت الزام و ضروری در تصویرسازی از آرمان شهر خود به کار گرفته اند چرا که سمبل، «بهترین تصویر ممکن برای تجسیم چیزی است که ناشناخته است و نمیتوان آن را به شیوه ای روشن تر نشان داد (دلاشو، ۱۳۶۴ (۳۶)
    در شعر سهراب، «شهر» پشت دریاها اساسی ترین نماد رمزی شاعر است که تمامی تصاویر و تعابیر ،شعری پیرامون آن در گردش است «هیچستان» و «ده بالادست» نیز از دیگر نمادهای اوست. در شعر جبران نیز جنگل» به عنوان مقصدگاه آرمانی شاعر، و نمادی برای جهان مطلوب او معرفی میشود. البته نمادها و سمبلهای دیگری در شعر هر دو شـاعـر بـه چشم میخورد که همگی در بستر دو نماد اصلی (شهر و جنگل)، قرار می گیرند.

    ۲- نگاه مشترک به «عشق»
    از موارد قابل توجه در اندیشه ی آرمان شهر جبران و سپهری، رویکرد مشترک هر دو بـه اهمیت عشق و محبت به عنوان عاملی اساسی در مؤلفههای جهان آرمانی دو شاعر است. البته موضوع عشق و عاطفه به هستی و اجزای آن از مسائل اساسی در گرایش رمانتیکی بـه میآید را حساب می آید. جبران، یکی از ویژگیهای ناپسند جهان امروز را ارزش کاستن از عشق داند و میگوید:
    می
    و الحب في النَّاسِ أَشكَالُ وَأَكثَرُهَا كالعشب فِي الحِقْلِ لَا زَهَرُ وَلَا تَمَرُّ كانَّهُ مَلِك فِي الأَسرِ مَعتَقَلُ يَأْبَى الحَيَاةَ وَأَعَوَانُ لَهُ غَدَرُوا (جبران، ۱۹۹۴: ۴۲۲)
    ۱ عشق در میان مردم شکلهای گوناگونی دارد و بیشتر آن مانند علفهای مزرعه است که نه شکوفه ای دارد و نه ثمری ۲- گویی عشق پادشاهی دربند است که از زندگی می،گریزد و یارانی دارد که در حق او خیانت پیشه نموده اند. ولی در مدینه فاضله ی جبران (جنگل) عشق واقعی نهفته است؛ عشقی که با گوشت و پوست مردم در آمیخته و هر کسی نخواهد توانست ادعای آن را بکند
    إذا الشي ران خـــــــــارت لم تقل هذا الهيام
    ـب النَّـ
    اس دَاء
    ين لحم وَعِظَ
    ــــام (همان، ۴۲۲)
    ۱- پس چون گاوها افراد عاشق نما بانگ برآورند نمیگویـی کـه ایـن، بانگ عشق و
    دلدادگی است.
    ۲- در واقع عشق مردم، دردی میان گوشت و استخوان است.
    1-در شهر آرمانی سهراب نیز که در پشت دریاها قرار دارد شهری است که عشق و محبت موج میزند و مردم آن در یک چینه دیوار کوتاه ،گلی که جلوه و زیبایی خاصی ندارد، ولی چنان مینگرند که گویی به یک شعله ی زیبا و یا به خواب و رؤیای لطیفی خیره شده اند: مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند که به یک ،شعله، به یک خواب لطیف».
    (سپهری، ۱۳۷۰: ۳۶۴)

    نتیجه گیری

    در پایان به نتائج زیر دست یافته شد
    ۱- اندیشه ی آرمان شهر در شعر سهراب و جبران، عکس العملی است در برابر غرق شدن انسان معاصر در گرداب دنیای مادی و صنعتی امروزی که بشر را از هرگونه عاطفه و احساسی تهی نموده است و او را در مسیر هلاکت و نابودی سوق میدهد سهراب و . هلاکت و نابودی سوق می دهد. سهراب و جبران، بـه مــدد عقل باطنی و یا الهام شاعرانه غریب ۱۹۷۱ (۷۸) و با اندیشه و هنری که با تفکر عرفانی آمیزشی تنگاتنگ یافته است از دنیای نابهنجار خود می گریزند و آزادانه، به کشف و شهود حقیقت زندگی پرداخته آن را در آرمان شهر خود جستجو مینمایند.
    «پشت دریاها»، نقطه ی عطف اندیشه ی آرمان شهری سهراب است و به راحتی می توان نمودار سیر و سلوک معنوی شاعر را در این شعر به تماشا نشست. حرکتی که از آب آغاز میشود و در آب پایان بگیرد در یک کلام باید گفت آرمان شهر او و دلزدگیهای وی از عادتهای روزمره و فرار از آنها به روشنی در این شعر دیده می.شود همچنان که قصیده ی «المواکب جبران نیز تجلیگاه جهان آرمانی شاعر است و او با خشم و کینه نسبت به آنچه
    جامعه ی خود مینگرد و به طرح مشکلات آن میپردازد وی با سیاه جلوه دادن هر هست، مدینه فاضله و آرمان شهر تخیلی خود را به دور از واقعیتها بنا می نهد. – دو شاعر از رهگذر رؤیاها و با زبانی ،نمادین در صدد انتقال افکار و اندیشه های خود به مخاطب هستند؛ چرا که رؤیاها با زبانی ،مجازی یعنی به گونهی تصاویر عاطفی و ملموس اندیشه ها، داوری ها دیدگاهها دستورات و گرایشهایی را انتقال می دهند». (یونگ، ۱۳۸۴: (۵۲) از همین رو «جنگل در شعر جبران و شهر پشت دریا در شعر سهراب و نیز نمادهای دیگری همچون ده «بالادست و «هیچستان» در اشعار دیگرش نمادهای آرمان شهر رویایی دو شاعر است که بهشت گمشده و خیالی آنان را ترسیم می نماید؛ شهر پشت دریاهای سهراب، رمز عالم آباد و پر نعمت الهی و دنیای نیکی ها و معنویت است؛ در مقابل نیز، جنگل ،جبران همان عالم مثالی و جامعه ی ایده آلی است که سعادت کامل را برای شاعر، با از بین بردن دوگانگیها و تناقضات ،زندگی تحقق میبخشد. رؤیایی که آدمیان در طول تاریخ، همواره برای رسیدن به آن در تکاپو بوده اند.
    – نبودن غربت و تنهایی حضور پررنگ عشق و محبت، شهر بیداری قهرمانان و اسطوره ها، وجود معرفت و شناخت از مؤلفه ای جهان آرمانی شهراب است. همچنین ظهور نیکی، شادی، آزادی، عشق و مهربانی، عدالت میل شدید به شناخت هستی، ارزشهای انسانی و … از ویژگی های آرمان شهر جبران است. هر چند نمادهای دو شاعر متفاوت بوده، اما رؤیاهای آن دو بسیار به هم نزدیک است.

    منابع
    ١ – أشو، راجينيش (۱۳۸۲ش)، تائوئیزم و عرفان شرق ،دور ترجمه ی فرشته جنیدی تهران
    هدایت الهی
    ۲- باباچاهی، علی (۱۳۷۷ش) گزاره های منفرد، تهران، نشر نارنج
    ۳- ثروت، منصور، ۱۳۸۵ش) آشنایی با مکتبهای ادبی، تهران، سخن
    -۴- جبر، جمیل (۱۹۸۳م، جبران في عصره وآثاره الأدبية والفنية، ط1، بيروت، مؤسسة نوفل.
    – الحاوى، ایلیا (۱۹۹۸م)، الرومنسية في الأدب العربي والغربي، بیروت، دار الثقافة.
    ۶- حسینی ،صالح، ۱۳۷۵ش) گلهای ،نیایش شعر و نقد سهراب سپهری، ج۱، تهران انتشارات نيلوفر.
    – (۱۳۷۱ش)، نیلوفر خاموش نظری به شعر سهراب سپهری)، ج۲، تهران انتشارات نیلوفر .
    خلیل ،جبران ،جبران (۱۹۹۴م) ، المجموعة الكاملة لمؤلفات تقديم جمیل جبر، ط۱ بیروت، دار الجيل.
    ۹- داد، سیما، (۱۳۸۳ ش)، فرهنگ اصطلاحات ،ادبی ، ۲ تهران انتشارات مروارید
    ۱۰ – دلاشو، م لوفر، (۱۳۶۴ش) زبان رمزی ،افسانه ها ترجمه ی جلال ستاری، تهران، توس.
    ۱۱ – رامشینی مهدی (۱۳۸۵)، سهراب سپهری و جبران خلیل جبران چ۱، تهران فرهنگسرای میردشتی
    ۱۲ – روزبه، محمدرضا، (۱۳۸۹ش، شعر نو فارسی؛ شرح، تحلیل و تفسیر، ج ۱، تهران، انتشارات حروفیه دانشگاه لرستان
    ۱۳ – سپهری ،سهراب، ۱۳۷۰ش، هشت کتاب مجموعه اشعار سپهری)، ج۱۰، تهران، کتابخانه ی طهوری
    ۱۴ – ستاری، جلال، (۱۳۷۲ش) مدخلی بر رمزشناسی عرفانی، ج۱، تهران، نشر مرکز.
    ۱۵ – سهروردی، شهاب الدین، (۱۳۸۰ش)، آواز پر جبرئیل، تصحیح و مقدمه: سـیـد حـسـيـن
    گاه علوم انسانی و مطالعات نصر، مقدمه و تحلیل فرانسوی هانری کربن ،تهران پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات
    فرهنگی.
    ۱۶ – سیدی، سید حسین (۱۳۸۴ش) به باغ همسفران درباره ی جبران و سـ و سپهری، ج۱، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی
    ۱۷ – شریفیان ،مهدی تابستان ۱۳۸۴ش) ماد» در اشعار سهراب سپهری». پژوهشنامه ی علوم ،انسانی ش۴۵ – ۴۶، صص ۱۱۳-۱۳۰
    ۱۸ – شمیسا سیروس (۱۳۸۲ش) نگاهی به سپهری ۸ تهران ،انتشارات صدای معاصر.
    ۱۹ – صلیبیا، جمیل، (۱۳۶۶ش)، فرهنگ فلسفی ترجمه منوچهر صانعی، تهران، حکمت
    ۲۰ غریب ،روز (۱۹۷۱م) تمهيد في النقد الحديث، بیروت، دار المكشوف
    ۲۱ – الفاخوري، حنا، (۱۹۸۶م)، الجامع في تاريخ الأدب العربي ( الأدب الحديث )، ط 1 ،

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    کیمیا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»