افسوس ای که بار سفر بستی - انتظار

افسوس ای که بار سفر بستی – انتظار

  • افسوس ای که بار سفر بستی – انتظار

     

    افسوس ! ای که بار سفر بستی
    کی می توانم از تو خبر گیرم ؟

    گفتی به من که باز نخواهی گشت
    اما چگونه دل ز تو برگیرم ؟

    دیگر مرا امید نشاطی نیست
    زین لحظه ها که از تو تهی ماندند

    زین لحظه ها که روح مرا کشتند
    وانگه مرا ز خویش برون راندند

    گر شعر من شراره ی آتش بود
    اینک به غیر دود سیاهی نیست

    گر زندگی گناه بزرگم بود
    زین پس مرا امید گناهی نیست

    آری ، تو آن امید عبث بودی
    کاخر مرا به هیچ رها کردی

    بی آنکه خود به چاره ی من کوشی
    گفتی که درد عشق دوا کردی

    چشم تو آن دریچه ی روشن بود
    کز آن رهی به زندگیم دادند

    زلف تو آن کمند اسارت بود
    کز آن نوید بندگیم دادند

    اینک تو رفته ای و خدا داند
    کز هر چه بازمانده ، گریزانم

    دیگر بدانچه رفته نیندیشم
    زیرا از آنچه رفته پشیمانم

    خواهم رها کنم همه هستی را
    زیرا در آن مجال درنگم نیست

    در دل هزار درد نهان دارم
    زیرا دلی ز آهن و سنگم نیست

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    تطبیق تصویر استعاره ای زنان در اشعار دو بانو

    خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند – 250

    تاریکی پیچک وار به چپر ها پیچید – هنگامی

    به آفتاب بگویید – پوستی تازه

     

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

    آ

    هان! هلا! آی!


    افسوس ! ای که بار سفر بستی

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «افسوس ! ای که بار سفر بستی کی می توانم از تو خبر گیرم ؟ گفتی به من که باز نخواهی گشت اما چگونه دل ز تو برگیرم ؟» آیا با این بیت ها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین نادر نادرپور که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این بیت ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای نادر نادرپور بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای بیت های پایانی یعنی : «خواهم رها کنم همه هستی را زیرا در آن مجال درنگم نیست در دل هزار درد نهان دارم زیرا دلی ز آهن و سنگم نیست» از چه بیت هایی استفاده می‌کردید؟

     

    دیدگاه شما برای انتظار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر انتظار نادر نادرپور بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    فاطمه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *