اسطوره-در-شعر-احمد-شاملو

اسطوره در شعر الف. بامداد

  • اسطوره در شعر احمد شاملو : اسطوره که در ادبیات ملل مختلف بازتاب یافته در دائره المعارف به افسانه، قصه و سخن پریشان معنی شده است، اما این معنای لغوی اسطوره است و در بردارنده مفهوم دقیق آن نیست و باید در نظر داشت که مفهوم اسطوره از گذشته تا حال تغییر یافته است. اسطوره در اصطلاح آیینه روح بشر است و تجلی حقایق انسانی که در گذر زمان استمرار داشته و دارد. انسان هماهنگ با تاریخ و به اقتضای زمان خود دست ب اسطوره سازی میزند . اسطوره حاصل تجربه ی بشر در ادوار مختلف است که نسل به نسل انتقال میبابد و هموارعه برای مقصود و هدفی معین ساخته میشود.

    اسطوره های ملی هر قوم و ملتی بی شک بر ادبیات آن کشور تاثیرات گاه سازنده و گاه مخرب دارد؛ این امر وابسته به شرایط و عواملی است که اگر با دید درست و منطقی با آن برخورد نشود، گاه قادر قادر است به بنیان جامعه آسیب وارد سازد شالوده ادبیات هر ملت اساطیری است که بسیاری از آنها از گزند فراموشی رهایی یافته اند امور دقیقی را در حیات ملل می توان یافت که از امید، آرزو، غم درد شادی و ترس مشترک سرچشمه گرفته است که می تواند عرصه گسترده ای را برای شناخت چهره ملل مختلف باز کند این امور همان اسطوره ها و کهن الگوها هستند که به ادبیات و شعر وارد شده اند از این روی انجام پژوهشهای در این حوزه، لازم به نظر میرسد.
    فرزانه و علیمحمدی (1391) در پژوهشی به بررسی اسطوره در شعر او دنیس و شاملو پرداخته و دریافته اند که این دو در شعر خود به اساطیر و افسانه ها توجهی ویژه داشته اند و نیز افزون بـر گرایش این دو به بهره گیری از اسطوره اودنیس به بازآفرینی اسطوره ها می پردازد و شاملو خود به خلق اسطوره دست می زند.
    محمدی و دیگران (1392) جستار خود را به تبیین نگاه رمانتیک احمد شاملو به اسطوره و بهره گیری ویژه او از ظرفیتهای سیاسی – اجتماعی آن اختصاص داده است؛ یافته های این تحیق نشان میدهد تغییرات شاملو در برخی اسطوره ها و نیز بخشی از اسطوره سازی های او، براساس مبانی نظری مکتب رمانتیسم قابل توجیه است. شیرخانی و دیگران (1396) در مقاله ی به بررسی اسطوره در شعر این شاملو و سیاب پرداخته و به این نتیجه رسیده است که همزمان با گرایش این دو به بهره گیری از اسطوره، شیوه کاربرد اسطوره در شعر سیاب در دو سطح امید قطعی به تحول وضع موجود و ناامیدی شدید از آن متغیر است؛ در حالی که شاملو با استفاده از اساطیر و بازافرینی آنها با گلی نگری و مطلقگویی با صدورحکم واستفاده از زبان فخیم و آرکائیک حماسی به شعرهایش رنگی از قدرت و استحکام میبخشد.

    نویسنده : شمس الدین ابوفراخ

    از آرشیو مطالب نیز دیدن کنید:

    نقد ادبی احمد شاملو اشعار احمد شاملو

     

    ادبیات و شعر

    از آنجایی که زاییده قدرت تخیل و احساسات آدمی ،است قدمتی به درازای خلقت بشر دارد. این سات آدمی ویژگی ودیعه ای بی بدیل و وجه تمایز انسان از حیوان است و از این دیدگاه، معجزه بزرگ آفرینش است که خداوند نیز بدان مباهات میکند ادبیات نیز که می توان آن را عالیترین نمود تجلیات هنری ذات بشر دانست قدمتی دیرینه دارد و همگام با خلقت و رشد عقلی، اجتماعی و فرهنگی انسان شانه به شانه تاریخ گام برداشته است. ویل دورانت در خصوص پیدایش ادبیات می گوید: «ابتدای مرحله انسانیت را باید هنگام پیدایش کلمه و کلام دانست. با همین وسیله بود که انسانیت انسان آشکار شد ادبیات علیرغم آنچه از خود این کلمه بر می آید و دلالت بر نوشته و حروف میکند در آغاز پیدایش بیشتر کلماتی بوده که گفته می شده، نه حروفی که نوشته میشد. ادبیات از آوازها و ترانه های دینی و طلسم های ساحرانه سرچشمه می گیرد که معمولاً کاهنان آن را تلاوت میکرده اند و از دهنی به دهنی انتقال می یافت.» با تشکیل اولین اجتماعات بشری و رشد روابط عقلی و عاطفی ،انسان ادبیات نیز به صورت های مختلف پدیدار گردیده تا بیانگر دغدغه های درونی آدمی باشد.ادبیات که از سرودهای موزون دینی آغاز شده بود به تدریج گسترش یافت و در گذر زمان، گونه های مختلف ادبیات را نظیر ،داستان ضرب المثل افسانه های دینی و حماسی، نثرهای ادبی و بالاخره شعر که عالی ترین نوع از انواع ادبی است پدید آورد و هر یک از این انواع جایگاه مستحکمی در میان اقشار گوناگون به دست آوردند و آنچنان با زندگی روزمره بشر گره خوردند که گویی با دیگر نیازهای حیاتی نظیر ،آب غذا، مسکن و هوا همراهی و همتایی می کنند. گفتنی است شعر و کلام منظوم در این میان گویی سبقت را از سایر انواع ربوده است. اگر ادبیات را آیینهای تصور کنیم اسطوره تصویر آن است که فرهنگ جامعه را نشان میدهد و بازتاب تجربه و روایت تاریخی مردم در طول سالیانی است که آنها به ارث بردهاند. «اسطوره ها» پاره ای از بدنه تخیل و تفکر انسان است. اسطوره ها در هر قومی به گونه های مختلف تجلی یافته و تکوین می پذیرند. (آذر، 1384:16) از دیدگاه ادبیات اسطوره عبارت است از داستانهایی که با پوشش «نمادها» و «استعاره ها» پس از هزاران سال به ما رسیده است بدون آنکه زمان رویداد یا آفرینندگان آنها را بشناسیم» (لک، :1384)

    اسطوره

    اسطوره عمری آنچنان دراز دارد که شاید بتوان تاریخ تولد سالخوردهترین عناصر و شاخه هایش را با دوران کودکی بشر، همزمان دانست غریزی ترین خواسته ها امیدها، نفرت ها و ترس های انسان آغازین اسطوره ها را زاده اند و همراه با تعالی ،خود رشدشان داده اند تا جایی که این مخلوقات فرا زمینی، جلوهای از اندیشه های انسان زمینی گردیدند و تاریخی دیگر از وی را در خود متجلی ساختند. (غنی نژاد، 25 : 1378)
    ارائه تعریف کاملی از اسطوره که در برگیرنده همه مفاهیم آن باشد کار آسانی نیست. در فهم عامه و در برخی فرهنگها اسطوره معنی آنچه خیالاتی و غیر واقعی است و جنبه افسانه ای محض دارد یافته است؛ اما اسطوره را باید داستان و سرگذشتی مینوی دانست که معمولاً اصل آن معلوم نیست و شرح عمل، عقیده نهاد یا پدیدهای طبیعی است به صورت فراسویی که دستکم بخشی از آن از سنت ها و روایتها گرفته شده و با آیینها و عقاید دینی پیوندی ناگسستنی دارد. در اسطوره وقایع از دوران اولیه نقل می.شود به عبارت دیگر، سخن از این است که چگونه هر چیزی پدید می آید و به هستی خود ادامه میدهد شخصیتهای اسطوره را موجودات مافوق طبیعی تشکیل میدهند و همواره هاله ای از تقدس ،قهرمانهای مثبت آن را فرا گرفته است (آموزگار، 4-3 :1381).

    اسطوره در جامعه ای بدوی یعنی اسطوره به صورت زنده و خودجوش، فقط داستانی که نقل می شود نیست، بلکه واقعیتی زنده و در کار است، به نوع ادب داستانی تخیلی از قبیل رمانهایی که امروزه می خوانیم تعلق ندارد بلکه حقیقتی حی و حاضر است که افراد جامعه باور دارند که در کهن ترین ادوار ظهور کرده است و از همان دوران تاکنون همچنان بر جهان و مقدرات انسان اثر ی گذارد ستاری) به نقل از مالینوفسکی، 9-8 :1379) اساطیر بیانگر الگوهای برتر و انسانهای آرمانگر است شاخصترین شخصیت های اسطورهای جنگاوری، رویین تنی و آرمان گرایی آنهاست. یکی از خصایص اسطوره این است که در آن همچون مدینه فاضله بشر دنیایی برتر و بالاتر از این دنیا میجوید» (اردلان جوان، 48 :1368).

    الف. بامداد

    احمد شاملو ۲۱ آذر (۱۳۰۴-۲ مرداد ۱۳۷۹) متخلص به الف بامداد يا .الف. صبح، شاعر، نویسنده، روزنامه نگار، پژوهشگر ،مترجم، فرهنگ نویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران پیش و پس از انقلاب ۱۳۵۷ بود. شاملو تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از این شهر به آن شهر اعزام میشد و از همین روی خانواده اش هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی جایی ماندگار شوند زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ به سبب فعالیتهای سیاسی، پایان همان تحصیلات نامرتب را رقم میزند شهرت اصلی شاملو به خاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونه ای شعر است که با نام شعر سپید یا شعر شاملویی که هم اکنون یکی از مهم ترین قالب های شعری مورد استفاده ایران به شمار میرود و تقلیدی است از شعر سپید فرانسوی یا شعر منثور شناخته میشود.
    شاملو از جمله نخستین شاگردان نیما که با پشتکار و تمرین توانست در نخستین دفتر شعری مهم خود هوای تازه نمونه ای ناب از شعر آزاد را ارائه دهد شاملو با تمام احترامی که برای نیما قائل بود، بر سر عروض با او به توافق نرسید و دست به تجربه ای بکر زد که در آن افاعیل عروضی به یکباره کنار گذاشته شد. در این گونه شعری وزن و قافیه جزو الزامات شعر نبودند و تحت تاثیر مضمون شعر و احساسات ،شاعری نمود می یافتند؛ شاملو این نوع شعر را سپید نامید. شاملو در آغاز به موازین شعر کهن نظر بست و سپس به به موازات شعر پیشرفته امروز (شعر نیما) به مرحله آزمایش و بررسی رسید (حقوقی، 37:1351).
    ورود اسطوره به ادبیات مشروطه در واقع میتواند نوعی مقاومت و اعتراض باشد بر علیه ادبیات راکد و تکراری دوره های پیشین که به ایجاد یک تحول و دگرگونی ادبی انجامید و سر انجام بـه آثار شاعران برجسته پس از انقلاب مشروطه رسید (محمدی و بهنامفر، 110:1391). شاملو نیز همانند بقیه شاعران هم عصر خود به این نکته پی برده است که برای ایجاد یک محرک و برانگیختن احساسات ملی و همچنین جهت ایجاد تغییر و تحول و جذابیت در اثر ادبی خویش میتواند به این مقوله روی بیاورد و از قدرت معانی اسطوره ای در پیشبرد اهداف خود استفاده کند. البته آنچه در این مبحث قابل تأمل است این نکته است که شاملو برای بهره گیری از اسطوره، بیشتر از روش اسطوره سازی و ایجاد اسطوره های مدرن باز آفرینی و بازسازی اسطوره های قدیمی، گاهی با ایجاد تغییر و تحول آنها و در بعضی موارد تداخل و در آمیختن بعضی روایتهای اسطوره ای استفاده کرده است.
    «غیر از پدیده های امروزین اسطوره ها از دیگر منابع الهام شاملو در تصویرپردازی است که در واژه های شعری بسامد بالایی دارد شاعران معاصر اساطیر جهانی یا ملی و میهنی را در انطباق با نیازهای زمان خویش و با ذهنیت خاص خود باز آفرینی میکنند و اسطوره ها اهمیت دارند به این سبب که نویسنده با گره زدن سرنوشت آدمهای امروزی با قهرمانان ملی و اسطورهـای خـود می کوشد تا آگاهیهای امروز را با دانش اسطورهای قومی خود به صورت نمادین مرتبط سازد». (نوروزی 153:1395)

    مصادیق اسطوره در شعر الف. بامداد

    از آنجایی که ادبیات در هر دورهای تحت تاثیر اوضاع سیاسی و اجتماعی و تحولات آنها است، شاعران و نویسندگان در هر دوره از اسطوره تعریف خاص خود را دارند و آن را در راستای اهداف و نگرشهای خود تعریف و تفسیر کرده و برای بیان عقاید خاص خود از آن بهره گرفته اند.
    گستره خیال شاعر اسطوره و واقعیت را در می نوردد و شاعر برای خلق اثری شگرف گذشته را به حال پیوند می زند و موشکافانه و تیزبینانه از دانش عمومی خود در القای فکر و اندیشه ســود می جوید تلفیق عناصر اسطوره ای با پدیده های معاصر و کاربست آنها برای بیان اندیشه سیاسی و اجتماعی شاعر است که شاهکار هنری شاعر را خلق می کند.
    گفتنی است اسطوره های شاملو در شعر در راستای امیدها و آرزوها غم و یأس و ناکامی ها و اهداف اجتماعی و سیاسی شاعر است است؛ با توجه به اینکه پشتوانه فرهنگی شعر شاملو بسیار غنی است و این پشتوانه فرهنگ کلاسیک ایران باستان فرهنگ مسیحی فرهنگ ایرانی اسلامی و تا حدودی فرهنگهای شرق دور را شامل میشود شاعر امکان مییابد تا در اسطوره سازی نیز از این پشتوانه بهره مند باشد. وی در کاربرد این امر بیشتر از آبشخورهای فرهنگی غربی به ویژه فرهنگ یونانی و اسطوره های ملی و خودی بهره برده است.» (همان، 154)

    پرومته 

    یکی از عناصر اسطوره ای یونان در شعر شاملو پرومته میباشد که وی علاقه خاصی به بازپروری این اسطوره نشان داده و برای القای اندیشه اجتماعی خود از آن بهره جسته است.
    پرومته یا پرومتئوس در اسطوره های یونان یکی از تیتانها و پسر یا پتوس و کلومنه (یا تمیس) و خدای آتش است و زئوس در عصر آفرینش انسانها پرومتئوس را برگزید تا همه چیز را به انسان بدهد جز آتش را؛ پرومتئوس مورد اعتماد این کار را کرد و بسیاری از مسائل آدمیان را برطرف کرد او به انسانها عشق می ورزید و نمی توانست ناراحتی و رنج آنها را ببیند و همین علت به دور از چشم زئوس آتش را به انسان داد وقتی خبر به زئوس رسید او را بر سر قله قاف برد و بست و او را به جزای اعمال خود رساند.
    زئوس پرومته را در کوهی به زنجیر کشید که در آن عقابی هر روز دیگر پرومته را می درید و روز دیگر جگر از نور رشد میکرد و سرانجام وقتی پرومته به دست زئوس آزاد شد که قبول کرد یک راز مهم را با او در میان گذارد» (همان (155). شاملو در راستای اندیشه سیاسی و اجتماعی خود این اسطوره را مورد توجه قرار داده به گونه ای که خود را در نامرادی به این اسطوره تشبیه کرده است و بدین وسیله برای برانگیختن مخاطب از آن بهره جسته است:
    من پرومته نامرادم
    که کلاغان بی سرنوشت را از جگر
    سوفی جاودان گسترده ام
    (شاملو، ۳۰۶:۱۳۸۲)

    آشیل

    آشیل قهرمان اسطورهای یونان در داستان نبرد تروا است همه پیکر او به جز پاشنه پایش رویین بود و همین بخش تنش هم مرگ او را رقم زد زئوس خدای خدایان اساطیر یونان و پدر اکثر خرده خدایان نسل جدید) قصد داشت خود با تنیس وصلت کند، اما با پیشگویی تایتان پرومتوس مبنی بر اینکه . تتیس از پدر به نیروتر ،شود او را به پلیوس پهلوان که مورد لطفش بود واگذاشت. شاملو از این شخصیت اسطورهای برای القای افکار خود به مخاطب، استفاده کرده است:
    و شیر آهن کوه مردی از این گونه عاشق
    میدان خونین سرنوشت
    به پاشنه آشیل
    رویینه تنی
    در نوشت
    که راز مرگش
    اندوه عشق وغم تنهایی بود.

    گیاه 

    گیاه نیز از دیدگاه اساطیری به عنوان یک توتم مورد احترام بوده است. در برخی از روایات اسطوره ای با مرگ قهرمان گیاهی میروید که در واقع همان روح قهرمان است که در گیاه حلـول کرده است و در آن زندگی می کند. (نادری و آرمن،۱۳۹۵ : ۲۹۷)
    شاملو نیز دلیل رویش گیاه و درخت را خون شهید می داند:
    از هر خون سبزه ای میروید از هر درد لبخندهای چرا که هر شهید درختی (شاملو، ۱۳۸۹ : ۲۲۵)
    و همچنین در جایی دیگر فرو ریختن خون قربانی را دلیل بارور شدن خاک می داند: اما تو روی از من برتافتی
    که آهن و مس را از سنگ پاره کشنده تر یافت که هابیل را در خون کشیده بود و خاک را از قربانیان بد کنشیهای خویش بارور کرد (همان: ۸۳۹)

    ققنوس 

    در دنیای اسطوره ققنوس معرب کلمه یونانی کوکنوس مرغی بسیار خوش رنگ و خوش الحان است که در سرزمین هند .است منقار ققنوس دارای ۳۶۰ سوراخ است و در کوه های برافراشته نشسته و صداهای عجیب و غریبی از منقار او خارج میشود به این دلیل مرغ های زیادی گرد او جمع میشوند و او چند تا از مرغها را گرفته و طعمه خود می کند؛ ققنوس، تولید مثل ندارد، وقتی هزار سال از عمرش گذشت و عمرش به پایان رسید هیزم زیادی جمع کرده و بر سر آن مینشیند و بال هایش را برهم میزند
    شاملو با حسرت در انتظار زمانی است که تمام یاس و ناامیدی ها در آواز مرغ زیبایی به خاکستر تبدیل شود و خود را نمود این مرغ میداند من آن خاکستر سردم
    که در من شعله همه عصیان هاست
    من آن دریای آرامم
    که در من فریاد همه طوفانهاست
    من آن سرداب تاریکم
    که در من آتش همه ایمانهاست

    مرگ

    مرگ و زندگی پیوسته دو عنصر مهم و برجسته در دیدگاه اندیشمندان بوده است؛ شاعران معاصر ایران به مرگ از چشم اندازهای گوناگون نگریسته اند.
    در نگاه شاملو، زندگی با عشق زیباست و با وجود جان ،کاهی چیزی کم ندارد. او زیستن در میان نامردمان و ظلمپذیران جامعه را بدترین نوع مرگ میداند و مرگ در راه عقیده برای او زیبا و تحسین برانگیز است؛ مرگ طبیعی را نیز به اجبار و به عنوان قانون طبیعت می پذیرد. شاملو بـه «مرگ» نیز از دیدگاه اساطیری نگریسته و آن را مقصد و هدفی میداند که با عشق و سرنوشت، پیوند خورده است:
    بگو برهنه به خاکم کنند
    سراپا برهنه
    بدان گونه که عشق را نماز میبریم
    که بیشائبه حجابی
    با خاک
    عاشقانه
    در آمیختن میخواهم.

    عیسی

    عیسی و به صلیب کشیده شدنش از جمله نمادهایی است که شاملو به آن به شکل اساطیری نگاه کرده است و در جای جای اشعارش از این کهن الگو استفاده برده است و از درد عیسی بــر ســر صلیب سخن گفته است:
    مرد مظلوم دیگر بار به خود آمد
    درد
    مو جا موج از جریحه دست و پایش به درونش میدوید
    در حفره یخ زده قلبش در تصادمی عظیم منفجر میشد
    و آذرخش چشمک زن گدازه ملتهب ژرفاهای دور از دسترس درک او از نامتناهی حیاتش را روشن میکرد
    (شاملو، ۹۱۸:2۱۳۸)
    شاملو درد خود را همسان با رنجی که مسیح از نادانی مردم زمان خودش میبرد، می داند:
    عیسی بر صلیبی بیهوده مرده است  و کاج سرفراز صلیب چنان پربار است
    که مریم سوگوار
    عیسای مطلوبش را باز نمیشناسد
    (همان: ۳۹۳)
    شاملو، شباهت زیادی بین جامعه روزگار خود و اوضاع جامعه عصری که مسیح در آن می زیسته
    می بیند
    زخم گل میخ ها
    که به تیشه سنگین
    ریشه درد را در جان عیسیهای اندوهگینمان به فریاد آورده است
    و فریاد شهیدشان به
    به هنگامی که بر صلیب نادانی خلق

    اهریمن و دیو

    در اسطوره آفرینش آمده است که پس از آنکه اهورامزدا دست به آفرینش جهان مینوی و مادی زد و امشاسپندان و ایزدان و فروهرها پدید آمدند اهریمن هم بیکار ننشست و دست به آفرینش جهان بدی زد. در برابر امشاسپندان کمادیکان و در برابر ایزدان دیوان را پدید آورد. به این ترتیب در برابر هر ایزدی دیوی به کار گمارده شد.» (عفیفی، ۵۲۳:1383)
    شاملو در بسیاری از اشعارش از دیو این موجود اسطوره ای افسانه ای برای بیان عنصر زشتیها و بدی ها بهره جسته است
    به چرک مینشیند
    خنده
    به نوار زخم بندی اش از
    رهایش کن
    ببندی
    اگر چند قیلوله دیو آشفته میشود
    شرمساری را به آفتاب پرده در واگذار
    که هنوز از ظلمات خجلت پوش
    نفسی باقی است
    دیو عربده در خواب است
    حالی سکوت را بنگر
    آه چه زلالی
    چه فرصتی
    چه شبی

    قابیل و هابیل

    داستان قابیل در کنار داستان خلقت انسان یکی از اصیلترین اساطیر انسانی است که جریان روایت آن در محدوده زمانی و مکانی خاصی ثابت و راکد مانده است و جایگاهی قابل توجه و تأمل در میان اساطیر ملل مختلف دارد (خدایاری،110:1395)
    این داستان به دلیل داشتن ریشه انسانی و قابل تعمیم بودن مورد توجه شاعران از جمله شاملو، بــوده است:
    اگر اعتماد
    چون شیطانی دیگر
    این قابیل دیگر را
    به جسمانی دیگر
    به بیخبری لالا نگفته بود
    (شاملو، 662:1382)
    شاملو در برخی موارد نگاهی متفاوت به این داستان داشته است و بر خلاف دیگران قابیل را مظلوم ستمدیده میداند و هابیل را ستمگر میخواند:
    تو بی خیال و بی خبری
    و هابیل برادر خون تو
    راه را بر تو میبندد
    از چار جانب
    به خون تو با پریده رنگی گونه هایش
    کز خشم نیست
    آنقدر
    کز حسد
    نخستین بار که در برابر چشمانم هابیل معمول از خویش تازیانه خورد
    شش ساله بودم و تشریفات سخت درخور بود
    تا هابیل از شنیدن زاری خویش زرد و یی نبرد
    بامداد من خسته از خویش جنگیدن خسته خجلت از خود بدون
    هابیل
    من بامداد نخستین و آخرینم هابیل من بر سکوی تحقیر (همان)
    شایان گفتن است اگرچه در این شعر شاملو جای هابیل و قابیل عوض شده است ولی آنچه در این گونه اشعار قابل توجه و اهمیت است نگاه شاعر به اسطوره ها و افسانه ها و یاری جستن از آنهاست. برخی اشعاری شاملو به نوعی با داستان آفرینش جهان و انسان پیوستگی می یابد. در این اشعار باستانگرایی و اسطوره اندیشی شاعر از من محوری و خویشتن اندیشی فاصله می گیرد و در برابر بـه جنبه ابهام آمیز کلیگرا و فلسفیوار آنها افزوده می شود:
    پس آدم ابوالبشر به پیرامون خویش نظاره کرد
    و بر زمین عریان نظاره کرد
    و به آفتاب که رو در میپوشید نظاره کرد
    و در این هنگام بادهای سرد بر خاک برهنه می جنبید
    و سایه ها همه جا بر خاک میجن
    (شاملو، 459:1382-458)

    آفرینش زمین و زمان 

    نگرش شاعر به پدیده آفرینش زمین و زمان و جایگاه وجودی انسان در جهان هستی نیز نوعی نگاه اسطوره ای است که شاملو در بسیاری از اشعارش از آن بهره جسته است:
    زمین را انعطافی نبود…
    سنگ پاره ای بیتمیز که در خشکای خمیرهاش هنوز

    چهره های سیاسی

    از منظر اسطوره سازی، شاملو بسیاری از چهره های سیاسی هم عصر خویش را که قربانی استبداد بودهاند و جسورانه و با شهامت جان باختهاند به چهرههای اسطورهای تبدیل کرده است و آنها را به صورت شخصیت کهن الگویی پرورش داده و از مبارزه آنان به عنوان یک رویداد حماسی یاد می کند؛ تقی ارانی، وارطان سالاخانیان و مرتضی کیوان از جمله این چهره ها هستند. بر این اساس در شعر قصیده برای انسان ماه بهمن که به مناسبت سالروز قتل تقی آرانی سروده است به صورت یک کهن نمونه جلوه گر می شود :
    تو نمیدانی غریو یک عظمت
    وقتی که در شکنجه یک شکست نمی نالد
    چه کوهیست!
    تو نمیدانی نگاه بی مژه محکوم یک اطمینان
    وقتی که در چشم حاکم یک هراس خیره میشود چه دریاییست!
    تو نمیدانی مردن
    وقتی که انسان مرگ را شکست داده است
    چه زندگیست
    (شاملو، 88:1382 – 85 )
    «وارطان سالاخانیان» شخصیتی که پس از کودتای مرداد ۱۳۳۲ به زندان می افتد و جان می دهد در شعر شاملو به شکل یک کهن الگوی ظاهر شده است؛ در شعر «مرگ نازلی» که غزلی رزمی حماسی به شمار می آید شاملو محبوب خود را مخاطب قرار داده است و با او درباره برتری
    زندگی بر مرگ بدینگونه سخن می گوید
    نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شکفت
    در خانه، زیر پنجره گل داد پاس پیر
    دست از گمان بدار!
    با مرگ نحس پنجه میفکن
    بودن به از نبود شدن خاصه در بهار…
    نازلی سخن نگفت،
    نازلی! سخن بگو!
    مرغ سکوت، جوجه مرگی فجیع را
    نازلی سخن نگفت…
    در آشیان به بیضه نشسته ست!
    مژده داد: زمستان شکست!
    و
    رفت…
    گفتنی است بیشتر اسطورههایی که شاملو از آنها در اشعارش بهره جسته سامی و مسیحی هستند و کمتر از اسطوره های ایرانی استفاده برده است که در ادامه به برخی از آنها در زیر بررسی اشاره می شود:

    اسکندر

    نخستین بار حکیم ابوالقاسم فردوسی از اسکندر در کنار خضر نام برده است.
    وی میگوید پس از لشکر راندن اسکندر به مغرب وی آوازه آب حیوان را شنید که در ژرفای تاریکی هاست؛ و بر آن شد که بدان ره پوید و بهره برگیرد. پس ده هزار بارگی همراه با توشه مورد نیاز بر گرفت و با دو مهره که چون در شب تیره آب ،بیند چون آفتاب بتابد، یکی را خود برداشت و دیگری را به خضر داد که راهنمای او بود؛ آن دو روانه شدند، ولی بر سر دوراهی، اسکندر خضر را گم کرد.
    شاعر خود را به اسکندر مغموم همانند کند؛ اسکندر در این اشعار پسر فیلیپ مقدونی افسانه های یونانی که به مقام ابر مردی میرسد نیست بلکه کسی است که به روایت نظامی در «اسکندرنامه» به تقلید از کیخسرو به گستره ظلمت پا مینهد تا به آب حیات و گوهر جاودانگی دست یابد ولی هرگز به آرزوی خود نمی رسد.
    من اسكندر مغموم .
    ظلمات آب
    رنج جاویدان
    چگونه در این دالان تاریک فریاد
    ستارگان را سروده ام
    (شاملو، 292:1382 )

    اسفندیار

    اسفندیار که در فارسی میانه «استنددات» یا «اسپندیات» خوانده می شده به معنای آفریده خدایی، یکی از بزرگترین پهلوانان شاهنامه است. کهن ترین منبعی که نام اسفندیار ذکر شده اوستاست که از اسفندیار به عنوان فردی شجاع و دلیر و پاسدار دین زرتشت یاد شده است. در شاهنامه و بسیاری از منابع نام گشتاسپ یا ویشتاسپ به عنوان پادشاهی ذکر شده که زرتشت پیامبر به دربارش رفت و گشتاسپ او و دینش را پذیرفت. زرتشت نیز اسفندیار که در آن ایام طفلی خردسال بود، در آب حیات غسل تعمید داد و او رویین تن شد. به این معنا که هیچگونه آسیبی از تیر و تیغ و شمشیر به وی نمی رسید. اما اسفندیار هنگام غسل چشمانش را بسته بود به همین علت تنها بخش آسیب پذیر او، چشمانش بود شاملو در سرود ابراهیم در آتش، تلمیحی گذرا به اسفندیار رویینتن و از بین رفتن چشمش دارد:
    و شیر آهنکوه مردی از اینگونه عاشق
    رویینه تنی
    که راز مرگش
    اندوه عشق و
    آه اسفندیار مغموم !
    غم تنهایی بود.
    تو را آن به که چشم
    فروپوشیده باشی
    (شاملو، 775:1382)

    سیاوش

    سیاوش در ادب فارسی مظهر بی گناهی پاکی نفس، عفت و پاک دامنی است و خون پاک او که در خاک بیگانگان ریخته شد یکی از تصاویر زیبایی است که شاعران در اشعار خویش به آن اشاره می کنند. طبق روایتهای مندرج در اوستا، «کیسیاوش دلیر و زیبا و پدر کیخسرو بود و به خیانت به دست افراسیاب تورانی کشته شد و کیخسرو کین او باز گرفت. همین اشارت مختصر، منشا روایات مختلفی شد که چون به عهد ساسانی و اوایل عهد اسلامی رسید داستان دلکش و زیبایی را پدید آورد که در حماسه ملی ما مقام مهمی دارد.» (صفا، 512 :1387) شاملو، در شعر واپسین تیر ترکش آنچنان که خودش اشاره میکند جاری شدن کلام آخر شاعر به زبانش به روان شدن خون سیاوش تشبیه شده است:
    من کلام آخری بر زبان جاری کردم
    همچون خون بی منطق قربانی
    در مذبح
    یا همچون خون سیاوش
    (همان : 783)

    بهرام گور 

    سیما و شخصیت بهرام گور پنجمین پادشاه ساسانی در شاهنامه و به دنبال آن، فرهنگ و ادب فارسی بیشتر جنبه داستانی دارد؛ سرگذشت و کردارهای او غالبا همانند پادشاهان و پهلوانان دوره کیانی شاهنامه است. شرح دو نبرد وی با اژدها به خوبی بیانگر پیشینه افسانه ای وی در نزد گذشتگان است و همین امر او را همارز با پهلوانان حماسی و اساطیری قرار داده است. در شعر «ضیافت» نیز، شاملو تلمیحی به داستان بهرام گور داشته است؛ البته منظور او ستایش حماسه بهرام گور نیست، بلکه ستایش شرافت انسانی و مبارزه در برابر ستم و برتر شمردن مرگ بر تسلیم
    شدن در برابر ظلم است:
    این تاج نیست که از میان دو شیر برداری
    بوسه بر کاکل خورشید است
    که جانت را می طلبد
    و خاکستر استخوانت شیربهای آن است.

     

    نتیجه گیری مقاله ی نقش اسطوره در شعر الف. بامداد

    یکی از نمودهای نوگرایی در شعر پویا و پیشگام معاصر فارسی به کارگیری اسطوره است. اسطوره ها از دیرباز تاکنون هماره در حوزه های مختلف هنر تاریخ و ادبیات وجود داشته و بستری جهت غنا بخشیدن به آثار شده اند. شاعران از طریق اسطوره، به گنجینه های پنهانی و رمز آلود دست یازیده و آنها را دستنایه و زینت دهنده سروده های خویش کرده اند. در این میان، گرایش به اسطوره های در آثار اغلب شاعران معاصر به. چشم میخورد و هر یک بر پایه انگیزه ها و اهداف سیاسی – اجتماعی خود اسطوره ها را به کار گرفته است. احمد شاملو نیز از این قاعده مستثنی نبوده و به صورت گسترده ای از اساطیر در بیان عقاید و احساسات خود بهره جسته است؛ وی از این اساطیر برای پیوند زدن زمانه خویش با زمان مربوط به اساطیر استفاده نموده و زبان اثر خود را به این نشانه ها آراسته است. نکته قابل توجه در اسطوره پردازی شعر شاملو بـه ویــژه در سروده های نخستین ،وی بسامد بالای اساطیر غربی نسبت به اساطیر فارسی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    کیمیا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»