معنی جادونژاد

معنی جادونژاد

  • معنی جادونژاد به همراه کلمات هم قافیه، و برابر پارسی آن در فرهنگ لغت دهخدا، فرهنگ لغت معین، فرهنگ فارسی عمید، دانشنامه آزاد فارسی، تلفظ جادونژاد در گویش ها و لهجه.

     

    معنی جادونژاد

     

    کسی که از نژاد جادو باشد.


    معنی جادونژاد در فرهنگ فارسی

     

    ( صفت ) آنکه از نژاد جادو باشدجادو نسب.


    معنی جادونژاد در فرهنگ عمید

     

    کسی که نسبش به جادوگر برسد، جادونسب.


    معنی جادونژاد در لغت نامه دهخدا

     

    جادونژاد. [ ن ِ ] ( ص مرکب ) منسوب به جادوگر. آنکه از نسل جادو باشد. جادونسب. و رجوع به جادو شود :
    من از تخمه ایرج پاک زاد
    وی از تخمه تور جادونژاد.
    دقیقی.
    چو شب تیره شدداروئی خورد زن
    بیفتاد از او بچه اهرمن
    دو بچه چنان چون بود دیوزاد
    چو باشد خود از دیو جادونژاد.
    فردوسی.
    رجوع به جادونسب شود.


    پیشنهاد و نظر شما برای واژه جادونژاد

    در بخش دیدگاه، نظر خودتان را درباره‌ی این مطلب بنویسید. اگر نقصی می‌بینید، سعی کنید مطلبمان را کامل کنید. و اگر پیشنهاد تازه‌ای دارید، پیشنهادتان را اضافه کنید.


    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    شعر نابکاران

    شعر دو وینجک

    سمبولیسم اجتماعی در شعر معاصر فارسی

    شعر جوشان از خشم احمد شاملو

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *