گور لیلی

آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز – بر گور لیلی

آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز – شعر بر گور لیلی فروغ فرخزاد   آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز آخر مرا شناختی ای چشم آشنا چون سایه دیگر از چه گریزان شوم ز تو من هستم آن عروس خیالات دیر پا چشم منست اینکه در او خیره مانده[…]

ی عشق

آسمان همچو صفحهٔ دل من – سپیده ی عشق

آسمان همچو صفحهٔ دل من – شعر سپیده ی عشق فروغ فرخزاد   آسمان همچو صفحهٔ دل من روشن از جلوه های مهتابست امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خوابست خیره بر سایه های وحشی بید می خزم در سکوت بستر خویش باز دنبال نغمه ای دلخواه می نهم سر به[…]

لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز – آبتنی

لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز – شعر آبتنی فروغ فرخزاد   لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز پیکر خود را به آب چشمه بشویم وسوسه می ریخت بر دلم شب خاموش تا غم دل را به گوش چشمه بگویم آب خنک بود و موجهای درخشان ناله کنان گرد من به[…]

کاش بر ساحل رودی خاموش – آرزو

کاش بر ساحل رودی خاموش – شعر آرزو فروغ فرخزاد   کاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم چو بر آنجا گذرت می افتاد به سرا پای تو لب می سودم کاش چون نای شبان می خواندم به نوای دل دیوانهٔ تو خفته بر هودَج موّاج نسیم می گذشتم ز در خانهٔ تو[…]

امشب بر آستان جلال تو – قربانی

امشب بر آستان جلال تو – شعر قربانی فروغ فرخزاد   امشب بر آستان جلال تو آشفته ام ز وسوسهٔ الهام جانم از این تلاش به تنگ آمد ای شعر … ای الههٔ خون آشام دیریست کان سرود خدایی را در گوش من به مهر نمی خوانی دانم که باز تشنهٔ خون هستی اما …[…]

پرست

کاش چون پاییز بودم – اندوه پرست

کاش چون پاییز بودم – شعر اندوه پرست فروغ فرخزاد   کاش چون پاییز بودم … کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد آفتاب دیدگانم سرد میشد آسمان سینه ام پر درد می شد ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد اشکهایم همچو باران[…]

بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ – گمشده

بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ – شعر گمشده فروغ فرخزاد بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ باورم ناید که عاقل گشته امگوییا (او) مُرده در من کاینچنین خسته و خاموش و باطل گشته امهر دم از آیینه می پرسم ملول چیستم دیگر ، به چشمت چیستم ؟ لیک در آینه می بینم[…]

ی درد

در منی و این همه ز من جدا – نغمه ی درد

در منی و این همه ز من جدا – شعر نغمه ی درد فروغ فرخزاد     در منی و این همه ز من جدا با منی و دیده ات به سوی غیر بهر من نمانده راه گفتگو تو نشسته گرم گفتگوی غیر غرق غم دلم به سینه می تپد با تو بی قرار و[…]

با امیدی گرم و شادی بخش – رویا

با امیدی گرم و شادی بخش – شعر رویا فروغ فرخزاد   با امیدی گرم و شادی بخش با نگاهی مست و رویایی دخترک افسانه می خواند نیمه شب در کنج تنهایی : *** بی گمان روزی ز راهی دور می رسد شهزاده ای مغرور می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر ضربهٔ سُمّ ستور[…]

گنه کردم گناهی پر ز لذت – گناه

گنه کردم گناهی پر ز لذت – شعر گناه فروغ فرخزاد   گنه کردم گناهی پر ز لذت کنار پیکری لرزان و مدهوش خداوندا چه می دانم چه کردم در آن خلوتگه ِ تاریک و خاموش در آن خلوتگه تاریک و خاموش نگه کردم به چشم پر ز رازش دلم در سینه بی تابانه لرزید[…]

دریایی

یک روز بلند آفتابی – دریایی

یک روز بلند آفتابی – شعر دریایی فروغ فرخزاد   یک روز بلند آفتابی در آبی بیکران دریا امواج تو را به من رساندند امواج ترانه بار تنها چشمان تو رنگ آب بودند آن دم که تو را در آب دیدم در غربت آن جهان بی شکل گویی که تو را به خواب دیدم از[…]

صدایی در شب

نیمه شب در دل ِ دهلیز خموش – صدایی در شب

نیمه شب در دل ِ دهلیز خموش – شعر صدایی در شب فروغ فرخزاد   نیمه شب در دل ِ دهلیز خموش ضربهٔ پایی افکند طنین دل من چون دل گلهای بهار پر شد از شبنم لرزان یقین گفتم این اوست که باز آمده است جستم از جا و در آیینهٔ گیج بر خود افکندم[…]

خواب

شب به روی شیشه های تار – خواب

شب به روی شیشه های تار – شعر خواب فروغ فرخزاد   شب به روی شیشه های تار می نشست آرام چون خاکستری تبدار باد نقش سایه ها را در حیاط خانه هر دم زیر و رو می کرد پیچ نیلوفر چو دودی موج می زد بر سر دیوار در میان کاجها جادوگر مهتاب با[…]

از دوست داشتن

امشب از آسمان دیدهٔ تو – از دوست داشتن

امشب از آسمان دیدهٔ تو – شعر از دوست داشتن فروغ فرخزاد   امشب از آسمان دیدهٔ تو روی شعرم ستاره می بارد در سکوت سپید کاغذها پنجه هایم جرقه می کارد شعر دیوانهٔ تب آلودم شرمگین از شیار خواهشها پیکرش را دو باره می سوزد عطش جاودان آتش ها آری آغاز ، دوست داشتن[…]

صبر سنگ

روز اول پیش خود گفتم – صبر سنگ

روز اول پیش خود گفتم – شعر صبر سنگ فروغ فرخزاد   روز ِاول پیش خود گفتم دیگرش هرگز نخواهم دید روز دوم باز می گفتم لیک با اندوه و با تردید روز سوم هم گذشت اما بر سر پیمان خود بودم ظلمت زندان مرا می کشت باز زندانبان خود بودم آن من دیوانهٔ عاصی[…]

اندوه

کارون چو گیسوان پریشان دختری – اندوه

کارون چو گیسوان پریشان دختری – شعر اندوه فروغ فرخزاد   کارون چو گیسوان پریشان دختری بر شانه های لخت زمین تاب می خورد کارون چو گیسوان پریشان دختری بر شانه های لخت زمین تاب می خورد دور از نگاه خیرهٔ من ساحل جنوب افتاده مست عشق در آغوش نور ماه شب با هزار چشم[…]

حلقه

دخترک خنده کنان گفت که چیست – حلقه

دخترک خنده کنان گفت که چیست – شعر حلقه فروغ فرخزاد   دخترک خنده کنان گفت که چیست راز این حلقهٔ زر راز این حلقه که انگشت مرا این چنین تنگ گرفته است به بر راز این حلقه که در چهرهٔ او اینهمه تابش و رخشندگی است مرد حیران شد و گفت : حلقهٔ خوشبختی[…]

ای ستاره ها

ای ستاره ها که بر فراز آسمان – ای ستاره ها

ای ستاره ها که بر فراز آسمان – شعر ای ستاره ها فروغ فرخزاد   ای ستاره ها که بر فراز آسمان با نگاه خود اشاره گر نشسته اید ای ستاره ها که از ورای ابرها بر جهان نظاره گر نشسته اید آری این منم که در دل سکوت شب نامه های عاشقانه پاره می[…]

در برابر خدا

از تنگنای محبس تاریکی – در برابر خدا

از تنگنای محبس تاریکی – شعر در برابر خدا فروغ فرخزاد   از تنگنای محبس تاریکی از منجلاب تیرهٔ این دنیا بانگ پر از نیاز مرا بشنو آه ، ای خدای قادر بی همتا یک دم ز گرد پیکر من بشکاف بشکاف این حجاب سیاهی را شاید درون سینهٔ من بینی این مایهٔ گناه و[…]

یک شب

یک شب ز ماورای سیاهی ها – یک شب

یک شب ز ماورای سیاهی ها – شعر یک شب فروغ فرخزاد   یک شب ز ماورای سیاهی ها چون اختری به سوی تو می آیم بر بال بادهای جهان پیما شادان به جستجوی تو می آیم سرتا به پا حرارت و سرمستی چون روزهای دلکش تابستان پر می کنم برای تو دامان را از[…]

خانه متروک

دانم اکنون از آن خانهٔ دور – خانه ی متروک

دانم اکنون از آن خانهٔ دور – شعر خانه ی متروک فروغ فرخزاد   دانم اکنون از آن خانهٔ دور شادی زندگی پر گرفته دانم اکنون که طفلی به زاری ماتم از هجر مادر گرفته هر زمان می دود در خیالم نقشی از بستری خالی و سرد نقش دستی که کاویده نومید پیکری را در[…]

دختر و بهار

دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت – دختر و بهار

دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت – شعر دختر و بهار فروغ فرخزاد   دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت ای دختر بهار حسد می برم به تو عطر و گل و ترانه و سر مستی تو را با هر چه طالبی به خدا می خرم ز تو بر شاخ نوجوان درختی شکوفه[…]

من فروغ

هیچ جز حسرت نباشد کار من – راز من

هیچ جز حسرت نباشد کار من – شعر راز من فروغ فرخزاد   هیچ جز حسرت نباشد کار من بخت بد ، بیگانه ای شد یار من بی گنه زنجیر بر پایم زدند وای از این زندان محنت بار من وای از این چشمی که می کاود نهان روز و شب در چشم من راز[…]

مهمان

امشب آن حسرت دیرینهٔ من – مهمان

امشب آن حسرت دیرینهٔ من – شعر مهمان فروغ فرخزاد   امشب آن حسرت دیرینهٔ من در بر دوست به سر می آید در فروبند و بگو خانه تهی است زین سپس هر که به در می آید شانه کو تا که سر و زلفم را در هم و وحشی و زیبا سازم باید از[…]

بیمار

طفلی غنوده در بر من بیمار – بیمار

طفلی غنوده در بر من بیمار – شعر بیمار فروغ فرخزاد   طفلی غنوده در بر من بیمار با گونه های سرخ تب آلوده با گیسوان در هم آشفته تا نیمه شب ز درد نیاسوده هر دم میان پنجهٔ من لرزد انگشتهای لاغر و تبدارش من ناله می کنم که خداوندا جانم بگیر و کم[…]

نقش پنهان

آه ، ای مردی که لبهای مرا – نقش پنهان

آه ، ای مردی که لبهای مرا – شعر نقش پنهان فروغ فرخزاد   آه ، ای مردی که لبهای مرا از شرار بوسه ها سوزانده ای هیچ در عمق دو چشم خامُشم راز این دیوانگی را خوانده ای هیچ می دانی که من در قلب خویش نقشی از عشق تو پنهان داشتم هیچ می[…]

بازگشت

ز آن نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ – بازگشت

ز آن نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ – شعر بازگشت فروغ فرخزاد   ز آن نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ تا نیمه شب به یاد تو چشمم نخفته است ای مایهٔ امید من ، ای تکیه گاه دور هرگز مرنج از آنچه به شعرم نهفته است شاید[…]

خسته

از بیم و امید عشق رنجورم – خسته

از بیم و امید عشق رنجورم – شعر خسته فروغ فرخزاد   از بیم و امید عشق رنجورم آرامش جاودانه می خواهم بر حسرت دل دگر نیفزایم آسایش بیکرانه می خواهم پا بر سر دل نهاده می گویم بگذشتن از آن ستیزه جو خوشتر یک بوسه ز جام زهر بگرفتن از بوسهٔ آتشین او خوشتر[…]

دعوت

تو را افسون چشمانم ز ره برده ست و می دانم – دعوت

تو را افسون چشمانم ز ره برده ست و می دانم – شعر دعوت فروغ فرخزاد   تو را افسون چشمانم ز ره برده ست و می دانم چرا بیهوده می گویی ، دل چون آهنی دارم نمی دانی ، نمی دانی ، که من جز چشم افسونگر در این جام لبانم ، بادهٔ مرد[…]

فرخزاد آیینه شکست

دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز – آیینه ی شکست

دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز – شعر آیینه ی شکست فروغ فرخزاد   دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم در آینه بر صورت خود خیره شدم باز بند از سر گیسویم آهسته گشودم عطر آوردم بر سر و بر سینه فشاندم چشمانم[…]