شعر آمریکا
بذار بارون ماچت کنه – شعر بارون بهار – لنگستون هیوز بذار بارون ماچت کنه بذار بارون مث آبچک ِ نقره رو سرت چیکه کنه. بذار بارون واسهت لالایی بگه. بارون، کنار کوره راها آبگیرای راکد دُرُس میکنه تو نودونا آبگیرای روون را میندازه، شب که میشه، رو پشت بونامون لالاییهای بُریده بُریده میگه.[…]
من با رودخانهها آشنایی – شعر سیاه از رودخانهها سخن می گوید – لنگستون هیوز من با رودخانهها آشنایی به هم رساندهام رودخانههایی به دیرینه سالی ِ عالم و قدیمیتر از جریان خون در رگهای آدمی. جان من همچون رودخانهها عمق پیدا کرده است. من در فرات غوطه خوردهام هنگامی که هنوز سپیدهدم جهان،[…]
میشنیدم یه سیا که – شعر آوازهخوان خسته – لنگستون هیوز میشنیدم یه سیا که با زمزمهی آرومی خودشو تکون میداد آهنگ خفهی گرفتهی خوابآوری رو میزد. اون شب پایین خیابون «گنوکس» زیر نور کمسوی یه چراغ گاز کهنه به آهنگ اون آوازای خسته آروم میجمبید آروم میجمبید. با سر انگشتاش که به آبنوس[…]
آهای پسر تُفدونا رو پاکشون – شعر تُفدونای برنجی – لنگستون هیوز «ــ آهای پسر تُفدونا رو پاکشون کن: تُفدونای دیترویت شیکاگو پالم بیچ و آتلانتیک سیتی رو!» بخار آشپزخونههای مهمونخونه دود ِ تالارای مهمونخونه و لجن تُفدونای مهمونخونه اینا تیکهیی از زندهگی ِ منن. «ــ آهای پسر!» با یه سکهی پنج سنتی با[…]
خنکایِ آرامِ رخسارِ رود – شعر یادداشت خودکشی – لنگستون هیوز خنکایِ آرامِ رخسارِ رود از من بوسه ای خواست. مترجم:رامین خواجه پور پیشنهاد ویژه برای مطالعه: شعر محبوبم سوی من آمده است کریستینا روزتی شعر محبوبم به سان یخ است ادموند اسپنسر شعر روزی نامش را نوشتم ادموند اسپنسر شعر چگونه دوست[…]